چالش کتابخوانی طاقچه: خالکوب آشوویتس


چالش این ماه مربوط‌به عشق بود. کتاب‌های زیادی درمورد عشق خواندم. اگر می‌خواستم درمورد اعصاب‌خردکن‌ترین داستان عاشقانه بنویسم احتمالا درمورد خسرو و شیرین می‌نوشتم. هر لحظه منتظر بودم که این دو عاشق دلداده به یکدیگر برسند و باز مانعی بر سر راهشان ایجاد می‌شد. بعد به فکرم رسید که درمورد متفاوت‌ترین داستان عاشقانه‌ای که خواندم بنویسم. جلد اول کتاب آتش بدون دود به نام گالان و سولماز. عشقی عجیب که گاهی وقت‌ها باور نمی‌کردی عشق باشد. اما من تنوع‌طلب دنبال چیزی جدید بودم و می‌خواستم یک کتاب جدید بخوانم و درمورد آن یادداشت بنویسم. راستش خیلی هم در میان قفسه‌های کتابخانه نگشتم. روبه‌روی قفسه‌ی ادبیات آلمانی ایستادم و اولین کتاب آشنا را برداشتم. با خواندن اولین جملات فهمیدم که کتاب موردنظرم را پیدا کردم.

لالی سعی می‌کند سرش را بلند نکند. دستش را دراز می‌کند تا تکه کاغذی را که به او داده می‌شود بگیرد. باید آن پنج شماره را روی ساعد دخترکی که کاغذ را در دست دارد، خالکوبی کند. [...]کارش که تمام می‌شود ساعد دخترک را یک دقیقه‌ای بیشتر از حد نیاز نگه می‌دارد و دوباره به چشمانش نگاه می‌کند و به‌زور لبخند محوی می‌زند. دخترک هم در جواب، لبخند محوتری تحویل می‌دهد، هرچند چشم‌هایش دربرابر لالی می‌رقصند. لالی با نگاه کردن به آن چشم‌ها گویی قلبش از حرکت می‌ایستد و سپس برای نخستین بار شروع می‌کند به تپیدن و بیم آن می‌رود که از سینه‌اش بیرون بجهد.

داستان عاشقانه‌ی این دو نفر در سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۵ در اردوگاه کار اجباری آشویتس و بیرکناو می‌گذرد. داستانی که در ابتدا عجیب به نظر می‌رسد. لالی برحسب اتفاق خالکوب آشویتس می‌شود و مورد اعتماد افسران آلمانی قرار می‌گیرد. او به‌واسطه‌ی کارش آزادی‌هایی به دست می‌آورد و سعی می‌کند از این آزادی‌ها به نفع اسرای یهودی آشویتس استفاده کند. راستش با خواندن کتاب مدام صحنه‌های فیلم فوق‌العاده‌ی زندگی زیباست به ذهنم می‌آمد و ناخودآگاه شرایط لالی را با گوییدو مقایسه می‌کردم و می‌دیدم که لالی چقدر زندگی راحت‌تری در اردوگاه دارد. البته خود لالی هم این عذاب وجدان را قبول کرده بود و برای همین سعی می‌کرد به اسرای دیگر کمک کند. لالی فرد خوش‌قلبی بود که از غریزه‌اش پیروی می‌کرد و به‌خاطر همین غریزه‌اش توانست زنده بماند.

بیشتر داستان حول محور داستان زندگی لالی در اردوگاه است. گیتا، معشوق لالی، حضورش با لالی تعریف می‌شود و هر جا که او باشد داستان عاشقانه می‌شود. در بعضی قسمت‌ها داستان برای من غیرواقعی به نظر می‌رسید. مثلا زمانی‌که لالی به واحد مجازات رفت و بدون هیچ دلیلی آزاد شد گیج شدم. در کتاب آمده بود که هیچ کس از این قسمت جان سالم به در نمی‌برد و همه بعد از آمدن به این‌جا یا از شکنجه می‌مردند یا اعدام می‌شدند. اما لالی فقط شکنجه شد و بعد از مدتی آزاد شد. این یکی از قسمت‌های داستان بود که هنوز هم برای من یک معما باقی مانده است.

راستش من ژانر کتاب‌ها و فیلم‌های جنگ جهانی دوم و اردوگاه اسرا را دوست دارم. تلاش برای زنده ماندن و امیدوار بودن در شرایط سخت به من هم کمک می‌کند زندگی را جور دیگری ببینم. هدر موریس در این موضوع کتاب دیگری دارد به‌نام سفر سیلکا. سیلکا یکی دیگر از شخصیت‌های کتاب بود که زندگی سخت و عجیبی داشت و دوست داشتم داستان زندگی او را هم بدانم.

من کتاب را با ترجمه‌ی فرشته شایان از نشر چترنگ خواندم. بین انتخاب این ترجمه و ترجمه‌ی سودابه قیصری از نشر ثالث مردد بودم که فقط به‌خاطر سبک بودن کتاب نشر چترنگ آن را انتخاب کردم. بعضی وقت‌ها که مجبور بودم در اتوبوس و مترو بایستم، ترجمه‌ی سودابه قیصری را از اپلیکیشن طاقچه می‌خواندم. به نظر من ترجمه‌ی نشر چترنگ کمی بهتر بود.

https://taaghche.com/book/68058/%D8%AE%D8%A7%D9%84%DA%A9%D9%88%D8%A8-%D8%A2%D8%B4%D9%88%D9%88%DB%8C%D8%AA%D8%B3