چالش کتابخوانی طاقچه: دختری که ماه را نوشید


دختری که ماه را نوشید
دختری که ماه را نوشید



این پست را برای چالش کتاب‌خوانی طاقچه نوشته‌ام.



"دختری که ماه را نوشید"

عنوان کتاب، چنان جذاب و فریبنده بود که طراحی ساده و کودکانه‌ی جلد کتاب، نتوانست مرا از خواندن آن باز دارد.

برای منی که اواخر دهه‌ی بیست سالگی‌ام را می‌گذرانم، شاید خواندن کتاب‌هایی که برای گروه سنی کودک و نوجوان نگاشته شده‌اند کمی خجالت‌آور باشد؛ اما این حقیقت را نمی‌توان کتمان کرد که هر بزرگسالی، زمانی یک کودک بوده، و طعم شیرین کتاب‌خوانی درست از همان وقت، لای دندان‌هایمان گیر کرده است.

تا زمانی که کودک درونمان زنده باشد به غذای مختص سن خودش احتیاج دارد؛ و چه بسا کتاب‌خوانی بهترین تغذیه‌ برای روح کوچک و پاک یک کودک است.



اما شاید بهترین کتاب‌های کودک و نوجوان همان‌هایی باشند که نه فقط بچه‌ها، بلکه بزرگ‌ترها هم از خواندنش لذت برده و نتوانند کتاب را زمین بگذارند.

کتاب "دختری که ماه را نوشید" برای من از این دست کتاب‌ها بود.

روایتِ فانتزی قصه از همان ابتدای کتاب، خواننده را میخکوب می‌کند، چرا که او را با خود به شهری می‌برد که هر سال، کوچک‌ترین کودک شهر می‌بایست قربانی شود. طبیعی‌ است که برخی خوش‌شانس‌تر و برخی بدشانس‌ترند. نوزادان بخت‌برگشته از مادرانشان جدا شده و به جنگلی نفرین‌شده برده می‌شوند تا خوراک جادوگری شوند که ظاهراً کسی او را ندیده اما همه می‌دانند واقعاً آنجاست.‌

اما ماجراجوییِ واقعیِ خواننده تازه از جایی آغاز می‌شود که جادوگرِ قصه را می‌بیند که بچه‌ها را با خود می‌بَرد، بی‌آنکه از آنها خوراک شام و ناهارش را تدارک ببیند.

پس راز پشت قصه چیست؟


"دختری که ماه را نوشید" کتابی است که قصه را از دید چندین راوی بیان می‌کند. از دید مادری که فرزندش را از او گرفته‌اند و حالا از اندوه، تقریباً دیوانه شده است.

از دید دختری که از مادرش جدا شده تا در جنگل نفرین‌شده قربانی شود اما به لطف جادوگر، جان به در می‌برد.

از دید جادوگری که واقعاً یک جادوگر است اما یک هیولا نیست.

و از دید پسرکی که از کودکی جزو خوش‌شانس‌هایی بوده که جان به در برده‌اند اما حالا کنجکاو است که چه بر سر کودکان بدشانسی می‌آید که در جنگل جا گذاشته می‌شوند. او می‌خواهد خوانند را با خود همراه کند تا پرده از راز قصه بردارند.



"چون تو نمی‌بینیش دلیل نمی‌شه وجود نداشته باشه. بیشتر چیزای خارق‌العاده‌ی دنیا نامرئی‌ان. اعتماد کردن به چیزای نامرئی، تو رو قوی‌تر و شجاع‌تر می‌کنه."

"اینکه آدم خودش را جلوی توده‌ی مردم خوب نشان بدهد، اهمیت زیادی داشت."

"من دلیل نصف کارایی رو که مردم انجام می‌دن نمی‌دونم. با نصف دیگه‌ی کاراشون هم مخالفم."


حتی با خواندن پاره‌ای از کتاب متوجه می‌شویم قصه حتی برای بزرگ‌ترها پیام‌های مخفیانه‌ای دارد که می‌بایست آن را لابه‌لای خطوط داستان پیدا کرد.

پیامی شبیه اینکه اگر تمام مردم در یک جهت حرکت می‌کنند، گواهِ آن نیست که جهت درست همان است. تو با تغییر می‌توانی قدرت باشی؛ و با قدرت، می‌توانی تغییر دهی.

همچنین پیام مخفیانه‌ی دیگری که می‌گوید همه چیز همیشه همانی نیست که به نظر می‌رسد. هر چیز، لایه‌های پنهانیِ خودش را دارد که تنها با نگاهی سطحی نمی‌توان آن را دریافت.

پیشنهاد من این است که برای پی بردن به دیگر پیام‌های پنهانیِ کلی بارن‌هیل نویسنده‌ی کتاب "دختری که ماه را نوشید" خودتان کتاب را دست بگیرید و آن را ورق بزنید، با شخصیت‌های جذاب و دوست‌داشتنی کتاب همراه شوید، و همانطور که در کنارشان واژه به واژه قدم می‌زنید، راز قصه را کشف کنید و از کشف خود لذت ببرید.


https://taaghche.com/book/78238