در تلاش برای یادگرفتن چیزهای جدید، مثلا چیدن کلمات کنار یکدیگر..
چالش کتابخوانی طاقچه :«در ستایش اتلاف وقت»
کتابی که اولین بار رو در یکی از اپیزودهای کتاب باز، با معرفی مجتبی شکوری شنیدم و انتخاب خوبی بود.
نویسنده ی این کتاب معتقده که شیوه ی بودن ما در جهان و خصلت های اجتماعی و روانی مون در عصر فعلی تغییر کرده و دیگه نمیتونیم یک ساعت بدون برنامه ریزی زندگی کنیم. نمیتونیم 10 دقیقه بدون هیچ کاری تنها در اتاقی بنشینیم و بدون موبایل هوشمند در جنگل قدم بزنیم. پس منظور نویسنده از اتلاف وقت دور ریختن فرصت های زندگی نیست بلکه به دست آوردن بخش هایی از وجودمونه، که در میان شلوغی و زمان محوری دنیای مدرن گم اش کرده ایم.
من درمورد کتاب کم حجمی که 8 فصل داره صحبت میکنم. در فصل اول نویسنده اعتراف میکنه از لحظه ای که چشم باز میکنه تا زمانی که چراغ ها رو برای خوابیدن خاموش میکنه مشغول انجام دادن حداقل یک کار هست. کارهایی که شروعش با چک کردن ایمیل هاست و مسیرهای پیاده روی که با گوش دادن به پادکست باعث میشه زمانش هدر نره و تلف نشه. نویسنده دنیای امروز ما رو جهان بی قرار نام گذاری کرده. دنیایی که همه ی اتفاق ها سریع تر، برنامه ریزی شده تر، عجولانه تر، پر سر و صدا تر، و عمومی تره و حتی سرعت قدم زدن آدمهاش نسبت به گذشته چند برابر شده. اون میگه که من افراد و فناوری هایی که زندگی کردن رو برای من امکان پذیر کردن تحسین میکنم اما این توسعه بهایی داشته و حالا دارم میبینم چه چیزهایی از دست داده ام. چه چیزهایی؟ اینکه نمیتونم 10 دقیقه در اتاقی آرام بنشینم و با خودم خلوت کنم. و اینکه آهستگی و اعتدال در میزان اطلاعات، سکوت و حریم خصوصی رو دیگه تجربه نمیکنم. و بعد هم به نقش وسایل دیجیتال و هوشمند در زندگی هامون، خصوصا زندگی نوجوانان میپردازه و میگه فرق بزرگ بین صفحه نمایشی دیجیتالی امروز و تلوزیون های دهه 1950 اینه که اون روزها پدر و مادرها میتونستن اون تلوزیون رو خاموش کنند اما امروزه درصد بزرگی از افراد صفحه دیجیتالی مخصوص خودشون رو دارند . نتیجه ای که این وسایل ها داده هم اینه :
حالا خاطره ای رو تعریف میکنه که برمیگرده به زمانیکه برای شام همراه دخترش و دوستان اون به رستوران رفتن و به محض نشستن دخترهای جوان گوشی های هوشمند رو روی میز گذاشتن. مثل مخزن های کوچک اکسیژنی که بیماران تنفسی همه جا با خودشون میبرن، هر یکی دو دقیقه به اون ها نگاه میکردن تا ببین چه پیامی اومده و پیامی ارسال میکردن. و در جلوتر نقل قولی میاره از کتاب حواس پرت مگی جکسون که گفته ما دیگه قادر نیستیم به چیزی "توجه کنیم". توجه طولانی مدت به چیزی ما رو عصبی و ناآروم میکنه.
حالا در فصل 4 با عنوان بازی نویسنده از تاثیر بازی و سرگرمی در خلاقیت کودکان میگه، و بطور مشابه اختصاص دادن زمان برای استراحت دادن به مغز رو برای بزرگسالی لازم میدونه :
و در اواسط فصل 5 با عنوان ذهن فارغ بال یک نمونه ی عینی از رها بودن ذهن و تاثیرش روی زندگی مون میاره:
بعد هم با استناد به آمار و ارقامی که از تحقیقات مختلف نتیجه شده میگه که توانایی کودکان در خلق ایده های منحصر به فرد از سال 1990 بطور چشم گیری کاهش پیدا کرده. از چه سالی ؟ 1990 یعنی تقریبا همزمان با همگانی شدن اینترنت و افزایش زیاد سرعت ارتباطات و شتاب گرفتن زندگی اجتماعی. بنابراین نتیجه میگیره که دنیای شلوغ شبکه مجازی در از دست رفتن خلاقیت هامون مقصره.
حالا میرسیم به فصل 6 : زمان خاموشی کامپیوتر و فعالیت های نو
در دنیای کسب و کار تعبیر خاموشی حکم دشنام رو داره. و معنیش دوره ایه که سیستم کار نمیکنه یا کامپیوتر خراب شده یا ماشین بطور موقت متوقف شده. زمان خاموشی زمان بی فایده و تهی محسوب میشه اما برای ناحیه سرسبز و رازآمیز ذهن ما زمان خاموشی مجالی است برای کاویدن و کسب تجربه های جدید. بدون زمان خاموشی ممکنه از لحاظ جسمانی نمیریم ولی از لحاظ روانی و عاطفی و معنوی خواهیم مرد. بعد هم در فصل 7 هم میگه برخی مردم طبق آموزه های فرهنگی و نادرست مذهبی اتلاف وقت رو کاری غیراخلاقی و نقض قانون الهی میدونن و با رد همچین نظریه هایی در فصل آخر چند تا راه حل ارائه میده برای پرورش عادت های ذهنی جدید که چندتاییش رو اینجا میبینیم :
- روزتون رو طوری ترتیب بدین که در 24 ساعت شبانه روز نیم ساعت از دنیای مجازی کاملا فاصله بگیرید.
- برای جامعه مناطق بدون صفحه نمایش تدارک ببینین. مکان هایی که استفاده و حمل وسایل دیجیتال توش ممنوعه. و چند مورد دیگه!
در صفحات انتهایی هم میپرسه که آیا ما در قبال دنیایی که برای کودکان و نوجوانان به وجود آوردیم مقصرایم ؟ بله هم مقصریم و هم قربانی. ما هم زندان بانیم و هم زندانی. و زمان حال رو مقایسه میکنه بازمانی که کودک بوده و اینکه چطور در مسیر برگشت از مدرسه به خانه بین درخت ها قدم میزده و ساعت ها وقتش رو صرف تماشای قورباغه و لاک پشت ها میکرده. البته آقای نویسنده میگه لازم نیست به اون دوران برگردیم، اما میتونیم بخشی از اون فضا رو در دنیای امروزمون به وجود بیاریم.
پانوشت : لینک خرید کتاب از طاقچه :
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: زندگیهای پنهان درونگرایان
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: بی حد و مرز
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابی که جان تازهای به تن امیدت میدمد