چالش کتابخوانی طاقچه: دشمن عزیز

کتاب دشمن عزیز اثر جین وبستر
من جین وبستر را با کتاب بابالنگ‌دراز میشناختم تا زمانی که دیدم موضوع چالش تیر ماه طاقچه "کتابی که ۱۰۰ سال از نوشتن آن میگذرد" است. حقیقتا هیچوقت فکر نکرده بودم که از نوشتن یک کتاب ۸۰ سال گذشته یا ۱۰۰ سال و چالش این ماه مرا مجبور به تحقیق و جست‌وجو در کتاب‌های قدیمی که با سلیقه من سازگار باشه کرد.
کتاب دشمن عزیز ادامه بابالنگ‌دراز است و روزمرگی‌ها و زندگی پر شور و اتفاق سالی‌مک‌براید دوست دوران دانشگاه جودی ابوت را دنبال میکند. سالی علی‌رقم میل باطنی و به اصرار جودی و جرویس پندلتون قبول کرده که مدت کوتاهی مدیریت نوانخانه جان گریر که خود جودی در آنجا زندگی میکرد را برعهده بگیرد. باید همین اول بگویم که کتاب شامل تصاویری ساده و بانمک است.
طی این ماجراجویی اتفاقات خارق العاده‌ای افتاد. سالی عزیز ما که خود را مدیر موقتی نوانخانه میدانست کم کم به آنجا و ۱۰۷ کودک یتیمش وابسته شد و خود را مادر آن ۱۰۷ کودک خطاب کرد و در نامه ها به مرور بچه‌های نوانخانه به بچه‌هایم تبدیل شدند. محال است کتاب را بخوانید و زمانی که سالی یتیم ها را "کودکان من" و یا "صد و هفت کودک من" خطاب میکند، لبخند نزنید. سالی دختری نازپرورده و سرزنده بود و مدیریت نوانخانه از او مادری مسئولیت‌پذیر و عاشق ساخت. او روز به روز به کودکان و پزشک اسکاتلندی نوانخانه وابسته و دلبسته‌تر شد و در سیر اتفاقات به همه آن صد و هشت نفر دل باخت.
سالی رویای پیشرفت نوانخانه را در سر داشت و با قوانین و نیروهای جدید رویاهای خود را یک به یک محقق ساخت. از تغییر لباس و غذای کودکان گرفته تا رنگ اتاق و تخت و عادات زندگی آنها. و تمام این تغییرات باعث شد که سالی دوباره شادی و نشاط را در وجود کودکان تزریق کرده و خوب زندگی‌کردن را به آنها بیاموزد. کودکانی که حتی یک حیوان خانگی را از نزدیک ندیده بودند و سر نگه‌داری از <سنگاپور> سگِ سالی با یکدیگر به رقابت میپرداختند با فکر و دقت‌نظر سالی خودشان صاحب حیوانات خانگی متنوع شدند و عشق به حیوانات را هم حتی آموختند.
خواندن کتاب دشمن عزیز یعنی همراهی با سالی جهت ذره ذره ساختن یک سرپناه امن و راحت برای کودکانی با سرگذشت های گوناگون که گاهی به دلیل سهل‌انگاری و گریز از مسئولیت و گاهی هم بخاطر بدشانسیِ مطلق یتیم شده و سر از آنجا در آورده‌اند.
اما اگر از یتیم های بانمک و خلاق و گاهی دردسرساز سالی بگذریم به زندگی عاشقانه سالی میرسیم، در ذهن سالی تصویر زندگی زناشویی ایده‌آل تصویر جودی و جرویس است و او این تصویر را برای خود محال میبیند اما با این حال سعی میکند تا جایی که میتواند به آن تصویر نزدیک شود. او با یک سیاست‌مدار به نام گوردون هالوک در ارتباط و نامه‌نگاری‌ست. اما آیا گوردون عشق واقعی اوست ؟ آیا عشق و علاقه شما نسبت به فردی که عاشقانه او را دوست میدارید زمانی که از شما به دور است کم میشود ؟ در میان دغدغه‌های زندگی کاری شما گم میشود ؟ بدون شک خیر. سالی و گوردون رفته رفته اهداف و مسیرهای زندگی‌شان از هم جدا میشود و هرچه وابستگی سالی به نوانخانه و دوست اسکاتلندی و پزشک نوانخانه بیشتر شده فاصله او از گوردون نیز بیشتر میشود. به قول خود سالی تمام دورنمای او از زندگی عوض میشود.
و در آخر میخواهم از عشق و علاقه سالی و رابین بنویسم. آنها اول دشمن هم بودند که دلیل نامگذاری کتاب هم همین است کم کم دوست‌های خیلی خوبی شدند و در نهایت رابین به شخصی تبدیل شد که سالی او را دوست بدارد و از پیر شدن با او نترسد...
زیبا بود که ببینم و بخوانم که سالی هم به آن تصویر ایده‌آل زندگی خودش رسید.