در تلاش برای یادگرفتن چیزهای جدید، مثلا چیدن کلمات کنار یکدیگر..
چالش کتابخوانی طاقچه : «دشمن عزیز»
بعد از گشتن بین کتابها بر اساس سال انتشارشون بالاخره به پیشنهاد پست اینستاگرام طاقچه اواخر تیرماه این کتاب رو از انتشارات قدیانی با ترجمهی مهرداد مهدویان انتخاب کردم و در اولین کامنت خوانندهها در موردش اینطور شنیدم : کتاب نامه های سالی مک براید، به جودیه، با همون لحن جودی در کتاب بابا لنگ دراز و اگر اون کتاب رو دوست داشتید سمت این کتاب نیاید.
اما برای منی که کتاب بابا لنگ دراز رو چندسال پیش خوندم و لحن نامه های جودی بطور دقیق یادم نبود شاید خوندن این کتاب انتخاب خوبی بود. کتابی کم حجم و خواندنی.
سالی مک براید دوست جودی، قراره برای مدت محدودی مدیریت پرورشگاهی که جودی درش بزرگ شده رو به عهده بگیره (برخلاف میل باطنی اش) و در این مدت از احوال خودش و 107 کودک و اتفاقهای پرورشگاه برای جودی نامه مینویسه و ما در این کتاب نامههای سالی به جودی ابوت و یا به دکتر پرورشگاه و یا فردی که بعد از مدتی نامزدش میشه، گوردون عزیز، رو میخونیم.
لحن سالی (شاید در ترجمه) حقیقتا در جاهایی خنده دار بدون ذره ای توهین به کسی یا چیزیه. برای مثال جاییکه در مورد خانواده های ضد پسر و سختیه به سرپرستی گرفتن پسرهای شیطون به جودی میگه :
من میتوانم هزاران دختر زرد و بی حال و رنگ پریده را آب کنم، در حالیکه یک پسر سر حال خوب در سن نه تا سیزده سال ( مثل جسی ) بیخریدار توی بازار است.
یا در جایی دیگه، وقتی که اولین دشمن اش ( دکتر مک ری ) بهش گفته در بروز مشکلات قدرتی مردانه داره، در نامه اش به جودی میگه که :
واقعا مردها مسخره نیستند؟ وقتی که میخواهند از شما تعریف و ستایش کنند، با شادی هر چه تمامتر می گویند که فکری مردانه دارید. مسلما من هم میتوانم از او تعریف و ستایش کنم اما هرگز این کار را نخواهم کرد چون به راستی نمیتوانم به او بگویم که تو ادراکی تیز و زنانه داری!
سالی با سیاستهای تصمیم گیری دکتر (دشمن عزیز) ، نحوهی مدیریت مدیر قبلی (خانم لیپت) ، لباس های چهارخونهی آبی یکدست بچه ها، غذاهای تکراری آشپز بداخلاق و... مخالفت های گسترده ای داره و هر روزش رو سعی در تغییر و بهبود اوضاع و تلاش برای حال بهتر کودکانش میکنه :
سالی علاوه بر پشتوانه ی مالی که از جودی داره، سعی میکنه با کمک های مردمی به امکانات نوانخانه سر و سامون بده، برای همین خانواده ی خودش یا گوردون رو به فرستان هدایایی مثل بادام زمینی، چادر سرخپوستی، حیوانات خانگی و.... تشویق و حتی میشه گفت مجبور میکنه، چرا که میخواد 113 کودک نوانخانه از امکاناتی برخوردار باشن که بچه های معمولی در این سن تجربه اش میکنند :
خاک بر سرم دارم به آدم توطئه گری تبدیل میشوم، وقتی با کسی صحبت میکنم تمام مدت در این فکرم، که این آدم چه استفاده ای میتواند برای نوانخانه ام داشته باد.
سالی از لحظه ی اومدنش به نوانخانه برنامه اش رو برای سپردن مدیریت به جانشنین اش میچینه و در بعضی نامه ها به استعفا یا اخراج خودش اشاره میکنه اما کم کم با جلو رفتن کتاب، حس دلبستگی اش به بچه ها و تلاشش برای بهتر کردن نوانخانه خیلی بیشتر از رفتار مدیریتی که روزهای اول داشت به چشم میاد.بااینحال خستگی ناشی از فشار کار، تفاوت نظرش با اعضای هیئت مدیره، محدودیت ها و.... گاها خسته اش میکنه و زمانیکه بعد از مدتی نه تنها خودش نتونسته به سفر بره که جودی ام به خاطر کار همسرش از سفر به نوانخانه ناکام میمونه میگه که : 113 بچه نتوانستند مانع از دیدار من با تو بشوند چطور یک دانه شوهر شما را از دیدار با من منع کرده است!
داستان همینطور جلو میره و سالی از دعوا و سوتفاهم هایی که با دکتر پیش میاد، عوض شدن سرآشپز، روند سپردن بچه ها به خانواده ها، اضافه شدن بچه هایی که خانواده اشون رو از دست دادن، چادرهای سرخپوستی و آموزش مهارت های جدید به دخترها و پسرها و... به جودی گزارش میده. حالا هر کدوم از بچه ها چند دست لباس مخصوص به خودشون با پارچه های متفاوت دارند و سالی از این تغییرات راضیه ولی قانع نیست. گوردون چندباری به سالی نامه مینویسه و ازش درخواست میکنه نوانخانه رو رها کنه تا بتونن زندگی اشون رو شروع کنند. در همین روزها نوانخانه آتش میگیره و بعد از سپردن بچه ها به خانه های اطراف نوانخانه به مدت سه هفته و تعمیر نوانخانه ی سوخته، سالی با گوردون ازدواج میکنه....
داستان ادامه پیدا میکنه، لحن سالی در نامه هاش به جودی و نگاهش به زندگی در نوانخانه عوض شده. اوضاع نوانخانه خیلی بهتر از قبل شده و سالی باید بخاطر گوردون اونجا را کم کم ترک کنه. ادامه ی داستان رو نمینویسم، و پیشنهاد میکنم خودتون از لینک زیر در طاقچه (بی نهایت) بخونید. هرچند بنظر من هم این کتاب نسخه ی ضعیف تری از بابا لنگ دراز دوست داشتنیه :
لینک خرید کتاب از طاقچه :
مطلبی دیگر از این انتشارات
عکاسی، بالنسواری، عشق و اندوه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: "دوستت دارم" امضای من است
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: بهار برایم کاموا بیاور