چالش کتابخوانی طاقچه: دوستش داشتم
چالش مهرماه: کتابی درباره ی شکست عشقی
نام کتاب: دوستش داشتم
نویسنده: آنا گاوالدا
مترجم: ناهید فروغان
انتشارات: نشر ماهی
آنا گاوالدا نویسنده معاصر فرانسوی است که تاکنون چند کتاب از او به زبان فارسی نوشته شده است.
کتاب دوستش داشتم مسئلهی «انتخاب» است. شجاعت در تصمیمگیری و فرار از کلیشههای همیشگی که اعتمادبهنفس ویمجسص خودخواهی لحظهی تصمیمگیری را از ما میگیرد.
خلاصه:
رمان جذاب و خواندنی دوستش داشتم دربارهی زن جوانی به نام کلوئه است که همسر خود آدرین را بسیار دوست دارد. این زوج عاشق، زندگی خوبی را سپری میکنند و دو فرزند دختر دارند. روزی آدرین پس از سالها زندگی مشترک، لوازم خود را جمع میکند و به کلوئه میگوید که شخص دیگری را دوست دارد و کلوئه و دخترانش را ترک میکند. کلوئه نیز به همراه فرزندانش از پاریس خارج میشود و به منزل والدین آدرین میرود تا شروعی دوباره داشته باشد.
بخش اول:
این بخش را کلوئه روایت میکند که احساس میکند در زندگی شکست خورده و همسرش او را به خاطر زن دیگری ترک کرده است. کلوئه با وجود ناامیدی تمام تلاش خود را میکند که به زندگی ادامه دهد.
بخش دوم:
این بخش را پدر شوهر کلوئه روایت می کند که میخواهد کلوئه و نوههای خود را به زندگی امیدوار کند و با عروسش صحبتهایی طولانی دارد و در طول این صحبت ها ماجرای زندگی خود و عشق شکستخوردهاش را روایت میکند. البته کلوئه نیز تلاش میکند تا با عادی جلوه دادن شرایط زندگی، همسر خیانتکار خود را فراموش کند و برای همین دائماً در تکاپو است.
بخش عمدهی کتاب مکالمات طولانی پدر شوهر و عروس است و دیالوگهای جذابی که میان این دو شخصیت خلق میشود، یکی از دلایل اصلی موفقیت و محبوبیت کتاب دوستش داشتم است.
بریده:
1- امروز سفره دلم را برایت باز کردم، چون اینجا، توی این اتاق، توی این خانه هستیم، چون شب است، چون آدرین دلت را شکسته، چون برای او متاسفم و برای تو خوشحال، چون دلم نمیخواهد بدبختیات را ببینم، چون خودم هم دیگران را خیلی آزردهام… چون یک پایان تلخ خیلی بهتر از تلخی بیپایان است!
2- به خودم گفتم: «بجنب، یک بار برای همیشه از ته دل گریه کن. بعد اشکهایت را خشک کن، دستمالت را کنار بگذار، هیکل بزرگ ماتمزدهات را تکانی بده و تمامش کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همهچیز را از نو شروع کن.» بارهاوبارها این را به من گفتهاند: به چیز دیگری فکر کن. زندگی ادامه دارد. به دخترهایت فکر کن. نباید خودت را بسپاری به دست غم. تکان بخور. بله، میدانم، خوب هم میدانم، اما سعی کنید من را بفهمید: نمیتوانم.
3- چقدر زمان لازم است تا بوی کسی را که دوست داریم، از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوستش نداشته باشیم؟
4- افسوسها، پشیمانیها، جداییها و سازشهایی هست که زخمشان هیچوقت التیام نمییابد، هیچوقت درست نمیشود، هیچوقت، میفهمی، حتی آن دنیا.
5- «یعنی میشود یک روز تو و بابا دوباره عاشق هم بشوید؟» «نه.» «مطمئنی؟» «آره.» «باشد، خودم هم میدانستم...»
6- «در کار آدم سختگیری هستم، اما نقش بازی میکنم، میفهمی؟ مجبورم سختگیر باشم. مجبورم به زیردستانم القا کنم که از من بترسند. فکر کن چه میشود اگر دستم رو شود؟ چه میشود اگر بفهمند که خجالتی هستم؟ بفهمند که برای هر کاری باید سه برابر بقیه جان بکنم تا به همان نتایج برسم؟ بفهمند که حافظهٔ خوبی ندارم؟ بفهمند که تیزهوش نیستم؟ فکرش را بکن. اگر همهٔ اینها را میدانستند، زندهزنده پوستم را میکندند! ضمنآ بلد نیستم کاری کنم که دوستم داشته باشند...
7- گفته بودم که سعی میکنم بی تو زندگی کنم... سعی کردم، سعی کردم، اما زورم نرسید. دائم به تو فکر میکنم. حالا و شاید برای آخرین بار از تو میپرسم: خیال داری با من چه کنی؟
8- یک پایان تلخ خیلی بهتر از تلخی بیپایان است.
نکته:
کتاب دوستش داشتم در قالب یک گفتوگوی طولانی میان کلوئه و پییر( پدر شوهر) روایت میشود. سراسر کتاب را دیالوگهای پینگپونگی این دو شخصیت فرا گرفته و شما مدام باید خط داستان را دنبال کنید تا جریان گفتوگوها از دستتان در نرود.
دیالوگهای جذابی که میان این دو شخصیت خلق میشود، یکی از دلایل اصلی موفقیت و محبوبیت کتاب دوستش داشتم است.
در پایان توصیه می کنم که این کتاب را بخوانید چون وجودتون رو سرشار از عشق ،تنفر ،ترس ....میکنه.
می فهمید که چقدر روابط انسانی پیچیده و منحصر به فرده و نویسنده انقدر قوی احساسات رو بیان میکنه که کاملا میشه احساسات شخصیت های داستان رو درک کرد.
بخوانید پیش از آنکه دیر شود
پایان
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: جایی که خرچنگها آواز میخوانند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: وقتی نیچه گریست
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: جایی که خرچنگها آواز میخوانند