چالش کتابخوانی طاقچه : دیوان فروغ فرخزاد

فروغ و دنیای زنانه

فروغ برای هر زنی بسیار محترم و نمونه است که در زمانه خودش با صدای بلند از عشق و آزادی سرود و کمتر زنی جرات ابراز وجودو حیات داشت. او با جسارت و شجاعتش ، نشان داد که زن هم موجود زنده است ، عاشق میشه ، میتونه ابراز وجود کنه ، حق فکر کردن و اندیشیدن داره و در نهایت میتونه به اوج خودش برسه و بال هایش را بگشاید.

من خیلی اهل شعر نیستم و بخاطرهمین کمتر امکانش هست که کتاب شعر دستم بگیرم یا حتی تو کتابخانه ام پیدا بشه. تو تب و تاب دوران دبیرستان و نوجوانی بودم که مادرم من را با فروغ آشنا کرد و متوجه زن با جسارت و شجاع در ادبیات زنان ایران برای اولین بار شدم.

درباره فروغ همین میتوانم بگویم که او از حد مردمان زمانه خودش فراتر بود و اصلا با کسی قابل قیاس نبود. هیچکس او را نمی فهمید و مدام توسط مردمان زمانه اش مورد نقد و نفی قرار میگرفت. متاسفانه زمانی مردم شروع به ستایش او کردند که دیگه دیر شده بود و فروغ دیگر در میان مردم نبود. او به ارامش رسیده بود.

بین شعر های فروغ ، عاشق شعر " عصیان " او هستم :

سالها در خویش افسردم ولی امروز
شعله‌سان سر می‌کشم تا خرمنت سوزم
یا خمش سازی خروش بی‌شکیبم را
یا ترا من شیوه‌ای دیگر بیاموزم

فروغ فرخزاد به دوهنر آراسته بود :
هنر خوب زندگی کردن
وهنر خوب شعر گفتن

یکی از دوستانش می گفت:

فروغ تجسم آزادی بود در محبس
اگر بتوانید حداکثر آزادی وحداکثر حبس را مجسم کنید، فروغ همین بود او شادترین وغمگین ترین انسانی است که من دیده ام.اگر شادی از راهی برود وغم از راهی دیگر وسرانجام در نقطه ای به هم برسند؛ آن نقطه فروغ است.

یا بعبارتی دیگر

چیستم من؟ زاده‌ی یک شام لذتباز
ناشناسی پیش میراند در این راهم
روزگاری پیکری بر پیکری پیچید
من به دنیا آمدم، بی‌آنکه خود خواهم

در طول تاریخ ادبیات ایران سخن از معشوق گفتن به مردان اختصاص داشت و اگر زنی دراین‌باره شعر می‌سرود خلاف آمد عادت جامعه بود. در حقیقت فروغ شاعری است که توانست بین عواطف زنانه و احساسات ناگفته زنان در جامعه خویش پیوندی عمیق ایجاد کند و در کسوت زن بدون مردنمایی، به عرصه شعر روی آورد

سنت‌شکنی فروغ در آفرینش شعر، به خصوص در عاشقانه سرایی، رفتاری انتقادآمیز و معترضانه است که از طریق آن می‌توان تضاد‌ها و تبعیض‌های جامعه‌ای را که مردان در آن حاکم هستند و به مرد هویت ارزشمندتری می‌بخشد کاهش داد.

... آیا زمان آن نرسیده ست
که این دریچه باز شود باز باز باز
و مرد بر جنازه مرده خویش
زاری‌کنان نماز گزارد؟

فروغ از تبعیض میان زن و مرد ناراحت بود و سعی می‌کرد با این تفاوت نگاه مبارزه کند:

... آن داغ ننگ خورده که می‌خندید
بر طعنه‌های بیهده، من بودم
گفتم که بانگ هستی خود باشم.
اما دریغ و درد که زن بودم

من شخصا عاشق این قسمت شعر عصیان فروغ جان هستم :

برلبانم سایه‌ای از پرسشی مرموز
در دلم دردیست بی‌آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن، امروز

گرچه از درگاه خود می‌رانیم، اما
تا من اینجا بنده، تو آنجا، خدا باشی
سرگذشت تیره‌ی من، سرگذشتی نیست
کز سرآغاز و سرانجامش جدا باشی

نیمه شب گهواره‌ها آرام می‌جنبند
بی‌خبر از کوچ دردآلود انسان‌ها
دست مرموزی مرا چون زورقی لرزان
می‌کشد پاروزنان در کام توفانها

چهره‌هایی در نگاهم سخت بیگانه
خانه‌هایی برفرازش اشک اخترها
وحشت زندان و برق حلقه‌ی زنجیر
داستان‌هایی ز لطف ایزد یکتا !

سینه‌ی سرد زمین و لکه‌های گور
هر سلامی سایه‌ی تاریک بدرودی
دست‌هایی خالی و در آسمانی دور
زردی خورشید بیمار تب آلودی

جستجویی بی‌سرانجام و تلاشی گنگ
جاده‌ای ظلمانی و پایی به ره خسته
نه نشان آتشی بر قله‌های طور
نه جوابی از ورای این در بسته


سر کلاس تاریخ ادبیات دبیرستان ، معلمون با بغض میگفت که فروغ حاضر شد خودش را به کشتن بده تا به مینی بوس حامل بچه های مدرسه ای تصادف نکنه و خونی از دماغ اونها نیاد.. روحش شاد.. یادش گرامی


برای خرید کتاب اشعار فروغ به لینک زیر مراجعه کنید :

https://taaghche.com/book/103470/%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE-%D8%B2%D8%A7%D8%AF