چالش کتابخوانی طاقچه؛ زایو


زایو

چالش تیر ماه طاقچه ۱۴۰۰ کتابی زایو کتابی علمی‌تخیلی با موضوع شیوع بیماری ناشناخته است .


زمانی‌که ویروسی به نام zi.o سراسر کره زمین را دربرگرفته است و راهی برای علاج آن نیست.

*با توجه به شکل ویروس، نام آن ویروس را زی. اُ. گذاشتند و به دنیا معرفی کردند. او گفت: زی. اُ. علامت اختصاری ویروسه، اما به خاطر شکل ظاهری عجیب ویروس، همه اون رو با نام «زایو» می‌شناسن*

*چند پژوهشگر و دکتر متخصص دربارهٔ این بیماری و تحقیقاتشان صحبت می‌کردند. همه دور نمایشگر جمع شدند و با دقت چشم دوختند به آن: _ هیچ راه حلی برای نفوذ به ساختار ویروس نیست. بنا بر نتایج آزمایش‌های ما، ویروس زایو، ویروسی به شدت هوشمند و مخرب است. سرعت بالای تکثیر و سرایت ویروس، همه ما را وحشت‌زده کرده. ما ناامیدانه دست به دعا برداشته‌ایم. مردم دنیا اکنون شاهد مرگ خواهند بود. ما تمام تلاشمان را کردیم. تنها راه نجات، مهاجرت است. باید کره زمین را ترک کرد. هشدار می‌دهیم: ما همه تلاش خود را کردیم. اکنون علم دنیا به انتها رسیده، به یک بن‌بست عظیم. روند گسترش ویروس در دنیا در دو سال اخیر به‌روشنی نشان می‌دهد که اگر وضع همین‌طور پیش برود، تا چند سال دیگر آدمی روی کره زمین وجود نخواهد داشت و سکوت بزرگی جهان ما را فرا خواهد گرفت…*

زندگی در همه جهان فلج شده و همه به دنبال راهی برای علاج این بیماری میگردند.

*تصاویری از مرگ و زی. اُ. از ویروسی که مانند یک کرم، بدن را از درون می‌خورد، روز به روز گسترده‌تر می‌شد، شکست‌ناپذیر بود و همچون سرطانی بر جسم دنیا چنبره زده بود. به پیکرهای بی‌جانی که رنگ باخته بودند فکر می‌کرد. به خونی که به رنگ ارغوانی آسمان بود، چون جوهری سرد و خشک شده. به لب‌های کبود و سیاه کودکان بی‌جان، و زنانی که بر بالین کودکان تلف شدهٔ خود، با چشمانی سرخ‌رنگ شیون می‌کردند و خود آلوده شده بودند. به بدن‌هایی که جز استخوان، چیز دیگری برای نشان دادن ضعف نداشتند. به انبوه پیکرهای بی‌جان، که در گورهای بزرگ دسته‌جمعی ریخته می‌شدند، در اروپا، آسیا، امریکا... و بیش از اینکه به انسان بمانند، به تودهٔ استخوان‌های تیره‌رنگ و فاسد شده شباهت داشتند، که مهری روی سینهٔ همه‌شان خورده بود: مرگ بر اثر زایو!*

شخصیت اول داستان دکتر پارسانیا به‌دنبال راهی برای مقابله با ویروس است و در مسیر این کار با گروهی آشنا می‌شود که از سرتاسر جهان گردهم آمده‌اند تا راهی برای مقابله با ویروس پیدا کنند.

این گروه معتقدند ویروس ساخته دست انسان هایی با اهداف پلید است.

طنز غیرمستقیم کتاب رو دوست داشتم.

*ادواردو روبات را روشن کرد و پس از دقایقی رو به او گفت: هی نکبت! موقعیت‌یابی کن، ببین کجا هستیم! روبات پاسخ داد: ما باید نزدیک ایتالیا باشیم. با احترام باید بگویم، نکبت هم خودتان هستید، جناب ادواردو!*

راستی انگار کتاب اشاره ظریفی هم به سال مرگ دولت اسرائیل دارد? ۱۹۴۸

کتاب شباهت جالبی به آثار هالیوودی پایان جهان دارد با این تفاوت که این بار منجی ایرانی است ?

*یکی از آن‌ها در حالی که با فریاد حرف می‌زد گفت: از لحظه‌ای که پاتون رو روی پله‌ها بذارین و وارد هواپیما بشین، نه اسمی خواهید داشت و نه وجود خارجی. متوجه هستین که، دکتر؟ دکتر پارسا چند لحظه‌ای خیره شد به محافظش. سپس نگاهی به هواپیما انداخت و به پله‌ها. بعد دستش را زیر قطرات باران کاسه کرد و به آن چشم دوخت. باران تندتر و قطره‌هایش درشت تر شده بود. سپس دوباره نگاه به نگاه محافظ دوخت و گفت: بله؛ متوجه هستم! شاید روزی تنها کسی باشم که ویروس رو شکست می‌ده*

جملات بین دو ** مستقیما از متن داخل کتاب است.

میتونید این کتاب زیبا رو از اینجا دریافت کنید.

https://taaghche.com/book/23509/%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%88