چالش کتابخوانی طاقچه: زندگی و زمانه مایکل ک

و هم اکنووون : ماه هشتم چالش عزیزِ طاقچه

موضوع چالش بچه های اول راه، خوندن کتابی بود که جایزه من بوکر رو برده باشه. کلا به نظر من افرادی که یه سری کتابهایی که میخونن رو بر اساس جایزه هایی که برده انتخاب میکنن آدم های جالبی هستند. من بیشتر با جوایز حیطه داستان نوجوان آشنا هستم و سلیقه ام رو میدونم که کتاب هایی که فلان جایزه رو بردن دوست دارم. از برنده های جایزه من بوکر تا حالا کتابی رو نخونده بودم. اینبار با کتاب « شیرفروش» شروع کردم. بهش چند صفحه ای اجازه دفاع دادم. اما خوشم نیومد و رهاش کردم. تو لیستی که خود طاقچه معرفی کرده بود، این کتاب رو انتخاب کردم. و خب انصافا شروعش برام جذب کننده تر از شیرفروش بود.

ویژگی های کتاب: نام : زندگی و زمانه مایکل ک - نویسنده : جی ام کوتسیا

تعداد صفحات :235 ترجمه مینو مشیری - انتشارات نشر نو

اگر دلتون میخواد داستانی بخونید که توی اون، با نوع فکر کردن افرادی که عقب مانده ذهنی هستند آشنا بشید، میتونید این کتاب رو بخونید.

نمیتونم بگم کتاب خیلی خوش خوانیه. اما خوندنش برام جذاب بود. نوع بی خیالی و راحتی مایکل واقعا شگفت انگیز بود. و به شدت موجب شد حس کنم که از لحاظ جسمی هم این افراد با آدم های عادی متفاوت هستند.

مایکل فرد عقب مونده ایه که از بچگی که تو مدرسه مخصوص بچه های خاص بوده، باغبانی رو یاد میگیره و تو بزرگسالی هم تو همون شغل مشغوله. مادرش کارگره و خونه مردم رو تمیز میکنه.

تا وقتی که مامانش شدید بیمار میشه و به مایکل میگه که اونو به ولایتی که تو بچگی اونجا زندگی میکردن ببره. حالا تو چه زمانیه؟ جنگ تو اون کشوری که هستند شروع شده. جنگی برای رفع تبعیض و بی عدالتی هایی که تو جامعه وجود داره. اما اسم کشور و اینکه تو چه جنگیه تو داستان آورده نشده.

مایکل خیلی تلاش میکنه که قانونی و با قطار برن به ولایت. اما نمیشه. توی گیر و دار جنگ همه درخواست هاشون بی جواب میمونه و نمیتونن اجازه سفر بگیرن. این که میبینه حال مامانش انقدر بده تصمیم میگیره بدون برگه جواز با یه فرغون که خودش ساخته، مامانش رو ببره تا شاید اونجا حالش خوب شه.

ماجرا، حول همین محوره. سفر مایکل با مادرش به سمت ولایت. مرگ مادرش بین راه، ادامه زندگی مایکل بدون مادرش .

اما قسمت هایی که واقعا قابل بررسی بود از این کتاب، یکی جاهایی بود که مایکل میخواست بند هیچ چیز نباشه. نه غذا و نه امیال انسانی. میخواست روح آزاد داشته باشه . و تلاش مایکل برای زندگی واقعا قابل تقدیر بود.

یکی از قسمت های کتاب:

با گردش در جالیز در وجود مادی خود شادی عمیقی احساس میکرد. گامهایش آنقدر سبک بود که به زحمت زمین را لمس میکرد. به نظرش میرسید میشد پرواز کرد. میشود هم جسم بود و هم جان.

و این یکی:

ک خودش را میشناخت، میدانست این طرز فکر، بیشتر فکر رابرت است تا خودش. آیا باید میگفت این فکر مال رابرت است و فقط به سر او راه یافته یا باید میگفت ولو اینکه بذر این فکر از رابرت است چون درون او رشد کرده حالا مال خودش است؟ نمیدانست.

مایکل تو این مسیر چندین بار تو اردوگاه ها گیر می افته. بارها مجبور میشه برای حفظ حیاتش زحمت بکشه و زحماتش برای ما جالبه. اونجایی که کدو ها به بار نشسته بودن واقعا برام جذاب بود. و فکر های دکتری که آخرین بار مایکل رو معاینه میکنه، ذهن خواننده رو درباره نتیجه ای که میتونه از مایکل بگیره آماده تر میکنه و بعد از خوندن حرف های دکتره، آدم انگار تازه متوجه یه سری ابعاد وجودی مایکل میشه.

اینجور نبود که بگم خوندنش رو قطعا توصیه میکنم. در گوشی بخوام بهتون بگم جزء کتابایی بود که خوندنش برام کاملا چالشی بود و اگر به خودم بود احتمالا چنین کتابی انتخابم برای مطالعه نبود.

اما خب هدف چالش همینه دیگه :)) خوندن کتاب های چالشی ای که عادتا نمیخونیمش. یا کتاب خوندن تو موقعیت هایی که به موتور محرک نیاز داریم و خسته ایم و اگر به خودمون باشه هیچی نمیخونیم :))

683 لغت... تمام :)

لینک کتاب در طاقچه:

https://taaghche.com/book/93152