دانشجوی دکترای علوم شناختی
چالش کتابخوانی طاقچه: مجموعهٔ داس مرگ
عنوان چالش کتابخوانی مردادماه طاقچه این بود: رمانی طولانی که با تمام شدنش دلت برای شخصیتهایش تنگ میشود
من میخوام براتون در مورد یه مجموعهٔ سهجلدی بنویسم که روی هم میشه حدود ۱۶۰۰ صفحه!
دنیایی رو تصور کنید
بدون مرگ،
بدون درد،
بدون مریضی و غم و رنج...
به نظر میرسه چنین دنیای باید بهشت باشه، یه دنیای کامل. جایی که آدمها میتونن بدون هیچ ترسی به آرزوهاشون برسن و وقت کافی برای هر علم و هنری داشته باشن، اینطور نیست؟!
داستان مجموعهٔ «داس مرگ» تو همچین دنیایی رخ میده. دنیایی که با پیشرفت فناوری دیگه هیچ بیماری و معلولیت جسمی و روحی درش وجود نداره و هر کسی که جونشو از دست بده به راحتی به زندگی برگردونده میشه. دنیایی که توش دیگه خبری از جنایت و بیعدالتی و جنگ و قحطی نیست و تمام کارها در بهینهترین حالت ممکن انجام میشن.
با وجود تمام اینها، بالاخره این زمین گنجایش تعداد مشخصی آدم رو داره و به دلایلی، سفر به فضا و زندگی در کرات دیگه امکانپذیر نیست...
تو همچین شرایطی یه سری از افراد انتخاب شدن تا درصد اندکی از جامعه رو مثل یه خوشه بچینن تا زمین همچنان قابل زندگی باشه. به این آدما میگن داس مرگ!
ماجرای کتاب از اونجا شروع میشه که یکی از این داسها، دو نوجوون به اسم سیترا و روئِن رو به عنوان دستیار انتخاب میکنه تا «هنر» کشتن رو یاد بگیرن و در نهایت یکیشون به عنوان یه داس مرگ انتخاب بشه.
من این مجموعه رو به پیشنهاد یکی از دوستانم شروع کردم و به یکی از بهیادموندنیترین کتابهایی که خوندم تبدیل شد ?
داستان به شدت هیجانانگیز بود و غیرقابل پیشبینی. بارها در جریان خوندن این سه جلد غافلگیر شدم و خیلی جاها اصلا نمیتونستم حدس بزنم قراره چی بشه و بالاخره ته فلان ماجرا به کجا میرسه!
غیر از طرح داستانی پرکشش، برای خود من یکی از مهمترین نکتهها تو یه کتاب، و یا شاید مهمترین نکته، اینه که شخصیتهایی داشته باشه که بتونم اینقدر دوستشون داشته باشم که سرنوشتشون برام مهم باشه. با شادیهاشون شاد بشم و وقتی اشک میریزن دل منم از غم فشرده بشه. من عاشق اینم که دربارهٔ گفتگوهای شخصیتها بخونم و با چالشهای درونیشون آشنا بشم.
این نکته خیلی بیشتر اهمیت پیدا میکنه وقتی با یه داستان طولانی طرف باشم، مثل مجموعههای چندجلدی. تو همچین رمانهایی، شخصیتها باید طوری باشن که حتی بعد از تموم کردنش تو ذهن و دلت باقی بمونن و این کتاب تونسته بود همچین حسی رو در من ایجاد کنه...
تو این مجموعه، من از همون فصلای اول عاشق شخصیت روئِن شدم :) سیترا رو هم دوست داشتم ولی از روئِن بیشتر خوشم میاومد، چون سیترا شبیه خودم بود و روئِن اونطوری بود که دوست داشتم باشم :))
یکی دیگه از نکاتی که اگر باشه جایگاه اون کتاب رو برام خیلی بالا میبره اینه که علاوه بر هیجانانگیز بودن، تفکربرانگیز هم باشه! این نکته هم تو این سه جلد به شدت پررنگ بود. بحثهای اخلاقی و فلسفی به زیبایی در جریان داستان تنیده شده بودن و ذهنمو درگیر میکردن. البته اینطور نبود که با تمام این بحثای فلسفی موافق باشم، ولی به نظرم ارزش تأمل داشتن.
چون خیلی دوست داشتم ببینم تهش چی میشه وقت زیادی رو این قسمتهای تأملبرانگیزش نذاشتم و برای همین در نظر دارم دوباره برم سراغ این مجموعه و این دفعه با دقت بیشتری بخونمش :) چون این از اون دسته کتاباییه که قطعا ارزش دو بار خوندن رو داره :)
من نسخهٔ زبان اصلی رو خوندم ولی اونطوری که شنیدم ترجمهٔ کتابم خوب و روونه :)
این سه جلد رو میتونید با ترجمهٔ خانم آرزو مقدس با اسمهای «داس مرگ»، «ابر تندر» و «پژواک» از طاقچه تهیه کنید :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:کوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پانزده سگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: جنگ چهره زنانه ندارد.