چالش کتابخوانی طاقچه: شب های روشن
چالش مرداد ماه اپلیکیشن طاقچه، خواندن یک داستان کوتاه است. داستانی که در یک روز مطالعه شود.
برای این چالش، کتاب "شبهایروشن" را انتخاب کردم.
نویسنده این اثر "فئودور داستایفسکی" است که توسط "سروش حبیبی" ترجمه شده است، و "نشرماهی" نیز آن را منتشر کرده است.
داستان کتاب "شب های روشن" در پنج شب و یک روز بیان میشد که فقط قسمت آخر در روشنی صبح رخ میدهد.
داستان از زبان شخصی بیان میشود که در زندگی بسیار تنهاست و با دوستیِ خیالی با شهر "سن پترزبورگ" روزگار خود را میگذراند. درواقع تنهایی های خود را با کوچه ها و ساختمان های شهر تقسیم میکند و نوعی شخصیت انسانی به آنها میبخشد.
شبی وقتی از خیابانی میگذشت و مانند همیشه با ساختمان ها درد و دل میکرد و آواز میخواند، توجهش به شخصی جلب میشود. زنی در کنار آبراهی ایستاده بود و به آب خیره شده بود. زن به آرامی گریه میکرد. جوان ناخودآگاه به سوی زن کشیده میشود و به گونهای سر صحبت را با او باز میکند.
این صحبتها در شبهای آینده نیز ادامه میابد و هرکدام از تنهایی و زندگی خود میگویند.
جوان که در تمام عمر خود با هیچ زنی ارتباط عاشقانه نداشته، ناگهان حس دوستی عجیبی با زن میکند.
نویسنده به زیبایی این احساس عاشقانه را به تصویر میکشد. داستان کوتاه است ول حس زیبایی که در دل جوان به وجود آمده کاملا برای خواننده ملموس و قابل درک است.
دختر نیز از زندگی خود میگوید. او نیز همیشه تنها بوده و با مادربزرگ سختگیرش زندگی میکند. از روزهای تنهایی خود میگوید، همچنین داستان دلبستگی گذشته خود را نیز برای جوان تعریف میکند.
در همان روزهای اول آشنایی، دختر که "ناستنکا" نام دارد، شرط عجیبی برای جوان میگذارد:
«نباید عاشق من بشوید. باور کنید ممکن نیست. حاضرم دوست شما باشم اما باید مواظب دلتان باشید و عاشق من نشوید.»
و در ادامه خواننده با حس و حال جوان همراه میشود. کسی که در زندگی همیشه تنها بوده و حالا امید دست یافتن به عشق زنی را دارد ولی ناگهان با این شرط روبهرو میشود!
همچنین داستان با پایانی متفاوت و درخور توجه تمام میشود.
خواندن این اثر زیبا را به طرفداران آثار داستایفسکی و داستان های عاشقانه پیشنهاد میکنم.
در ادامه چند بریده از کتاب را با شما به اشتراک میگذارم:
من رؤیابافم. از زندگی واقعی به قدری بیگانهام که مجبورم اینجور لحظه های بینظیر را دوباره در رؤیا بچشم. چون اینجور لحظه ها چیزی است که در زندگیام خیلی کم پیش آمده.
خدای من! یک دقیقه تمام شادکامی! آیا این نعمت برای سراسر زندگی یک انسان کافی نیست؟
و جایی که من در بیداری در کنار شما اینقدر شیرین کام بودم دیگر به چه رؤیایی میتوانم دل خوش کنم؟
وای که چقدر شادی و شیرین کامی انسان را خوشرو و زیبا میکند! عشق در دل میجوشد و آدم میخواهد که هرچه در دل دارد در دل دیگری خالی کند. میخواهد همه شادمان باشند، همه بخندند، و این شادی بسیار مسری است.
نسخه الکترونیک کتاب را میتوانید از اپلیکیشن طاقچه تهیه و مطالعه کنید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : کاج زدگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش كتابخواني طاقچه: هميشه ارباب
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: مسخ