چالش کتابخوانی طاقچه : شور زندگی
«حالا باید چه کنم؟ بیشتر به درد چه کاری می خورم؟ جایگاه مناسب من در این دنیا کجاست؟» شاید هیچ وقت به ذهن ما نرسد که افراد معروف و مشهور مثل ونسان ون گوگ هم زمانی با همچین سوالاتی مواجه بودند. در انتها احتمالا همه ما موافق هستیم که ونسان بعد از پرداختن به شغل های مختلف و شکست خوردن در همه آنها در آخر هدف از زندگی خود را پیدا کرد و در راه پیدا کردن جایگاه خود در این جهان زندگی سراسر درد و رنج را تحمل کرد و به راستی چند نفر از ما حاضر هستیم تا برای رسیدن موفقیت و پیشرفت بدون دریافت حتی یک فرانک دستمزد ماهانه به حرفه مورد علاقه خودمان بپردازیم؟
کتاب شور زندگی نوشته اروینگ استون است که با ترجمه مارینا بنیاتیان به فارسی ترجمه شده این کتاب راجب زندگی ونسان ون گوگ است. خواندن این کتاب بسیار لذت بخش است زیرا ونسان ون گوگ زندگی پر پیچ و خمی داشته و علاوه بر سختی های فراوان زندگی دائما در حال سفر به مناطق مختلف بوده و با افراد از طبقات مختلف و با سبک زندگی های خاص آن دوران آشنا شده و سراسر کتاب پر از نام های آشنا و معروف است، مانند نام نقاش های معروفی مثل مانه و مونه و رمبرانت و ... و نویسنده معروف کتاب ژرمینال (امیل زولا) .
یکی از عناصری که باعث می شود این رمان همواره جذاب باشد و تکراری و ملال آور نشود نقل مکان های ونسان است که از برابانت ، لندن ،بوریناژ، پاریس ، آرل و ... سفر می کند و در هر شهر با نحوه زندگی مردمان آن شهر در آن دوران تا حدودی آشنا می شود و پس از آغاز حرفه خودش در سفر هایش اغلب به نقاشی از مردمان و طبیعت آن مناطق می پرداخته.
یکی از زیبا ترین بخش های کتاب مربوط به روابط عمیق و صمیمانه ونسان با برادرش تئو است . به عقیده من در این کتاب زیبا ترین رابطه ی برادری به تصویر کشیده شده و درتمام طول زندگی ونسان برادرش تئو هرگز دست از حمایت برادرش برنداشت ، تمام ابعاد زندگی تئو وابسته به برادرش ونسان و خواسته های او است . بدون شک می توان گفت که تئو نیز بزرگ ترین شریک ونسان در خلق چنین شاهکار های نقاشی است.
احتمالا بعد از خواندن کتاب متوجه خواهید شد که با وجود اینکه ونسان بیشتر از ۳۷ سال زندگی نکرده ولی در این مدت کم بیشترین میزان درد و رنج را تحمل کرده و روزگار با اون دشمنی عمیقی داشته است . شاید به همین علت است که نقاشی های او تا این معروف و محبوب اند و کمتر کسی است که تا کنون اثری از ون گوگ را ندیده باشد .
« یه چیز خیلی جالبی هست که باید بدونی . همه ی هنرمندان بدون استثنا باید تا شصت سالگی گرسنگی بکشن ، بعدش تازه ممکنه بتونن چند تا کار خوب ارائه بدن.»
«اون کسی که هرگز مفلوک و بدبخت نبوده ،چیزی برای نقاشی کردن نداره . خوشی فقط مخصوص حیوون هاست ، فقط برای گاو ها و تاجر ها خوبه . چیزی که باعث شکوفا شدن یه هنرمند میشه درد و رنجه ؛ اگه تو گرسنه ، مایوس و بدبختی ، برو خداروشکر کن ، چون خدا در رحمتش رو به روت باز کرده!»
در کل با خواندن این کتاب دیدگاه جدیدی نسبت به هنرمندان بخصوص نقاشان پیدا خواهید کرد . با زندگی تعداد زیادی از آنها آشنا خواهید شد و درک خواهید کرد که جنبش های هنری مانند جنبش امپرسیونیسم با تلاش و سختی کشیدن هنرمندان زیادی در آن عصر ممکن شده . بعد از خواندن این کتاب اهمیت نقاشان و سختی کار آنها برایم قابل احترام شده است خصوصا نقاشانی که برای ایجاد سبک جدیدی تلاش می کنند و کورکورانه دنباله روی نقاشان بزرگ و مورد قبول عصر خود نیستند . اگر قرار بود نقاشان فقط هرچه را که می بینند با جزییات روی کاغذ پیاده کنند ،کار آنها بیهوده است و به کمک دوربین عکاسی می توان اینکار را بهتر انجام داد ولی کار نقاشان چیز دیگری است آنها باید احساسات و هیجانات خود را در بوم نقاشی خود جا بدهند و کمک کنند تا ما از زاویه دید آنها به مناظر و افرادی که کشیده اند نگاه کنیم .
«همه ی هنرمندان تا حدودی دیوانه اند. این بهترین صفت اونهاست . من اون ها رو این طوری دوستشون دارم .بعضی وقت ها آرزو می کنم ای کاش خودم هم دیوانه بودم! هیچ موجود برتری نمی تونه کاملا عاری از دیوانگی باشه ، حتما باید به نوعی یه رگ دیوانگی توش وجود داشته باشه ! می دونی این رو کی گفته؟ ارسطو، فیلسوف یونانی.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربه ی تغییر از سیستم عامل mac os به ubuntu 20.04
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابی که جان تازهای به تن امیدت میدمد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: کمدیهای کیهانی