اینستاگرام: @booktabi
چالش کتابخوانی طاقچه: شیرفروش
چالش آبان ماه طاقچه درباره کتابی است که برنده جایزهی "منبوکر" شده باشد.
از لیست کتابهایی که این جایزه رو دریافت کردن، رمان "شیرفروش" نوشتهی "آنا برنز" را انتخاب کردم که در سال ۲۰۱۸ برندهی این جایزه شده است.
شناسنامهی اثر:
نام کتاب: شیر فروش
نوشتهی: آنا برنز
ترجمهی: سونیا سینگ
انتشارات مجید
تعداد صفحات: ۳۷۶ صفحه
راوی داستان دختری جوان است که به تازگی هجده ساله شده و در شهری مشغول به کار است، هر روز پیادهروی میکند، به دویدن علاقهی زیادی دارد و موقع پیادهروی کتاب هم میخواند! و درکل میتوان او را دختری شاد و سرزنده دانست.
داستان با ورود مردی مرموز به نام "شیرفروش" آغاز میشود.
دختر که به عادت همیشگی در حال قدم زدن و مطالعهی همزمان است، با مردی حدودا ۴۰ ساله روبرو میشود که تا بهحال او را ندیده. مرد به دختر پیشنهاد میدهد او را با ماشینش که یک ون سفید رنگ است، به خانه برساند. دختر پیشنهاد او را رد میکند و به سرعت به سمت خانه میدود.
همین اتفاق زندگی دختر جوان را عوض میکند.
شهری که راوی در آن زندگی میکند محیط عجیبی دارد. یک جامعهی به شدت سنتی و سختگیر. جامعهای که کوچکترین اتفاق تبدیل به شایعهای بزرگ و وحشتناک میشود. در این جامعه اگر کسی همرنگ جماعت نباشد عجیب و غریب تلقی میشود!!
نکتهی جالب این داستان انتخاب اسمهاست. نویسنده برای هیچکدام از شخصیتها اسمی انتخاب نکرده. مثلا دختری که راوی داستان است و این اتفاقها برای او میافتد، در کتاب به اسم "خواهر وسطی" از او نام برده میشود. همچنین دیگر شخصیتهای داستان مانند خواهرهای راوی که نامهایشان "خواهر اولی"، "خواهردوم" و "خواهر سوم"، همچنین کوچکتر ها که "خواهر ریزهها" موردخطاب قرار میگیرند. دوست پسر راوی، پسر جوانی است که به نام "دوستپسر احتمالی" نامگذاری شده به این دلیل که رابطهی آنها هنوز احتمالی است و صددرصد نشده!
بعد از اولین ملاقات کوتاه دختر راوی با شیرفروش شایعهها شروع میشوند! "شوهرخواهر اول" شروعکننده شایعات است و به دختر این تهمت را میزند که با مرد رابطه دارد. به زودی در کل منطقهای که آنها زندگی میکنند همه این شایعه را شنیدهاند و عجیبتر اینکه باور هم کردهاند!
مادر دختر زنی است که همانند دیگر مادران این شهر، هرکاری میکند تا دخترش زودتر ازدواج کند از ترس اینکه به راه خطا نرود. نکته مهم این که ترس این مادرها واقعی بود، این موضوع برایشان نه کلیشه بود و نه خندهدار. بنابراین دختر جوان خود را در یک جنگ روانیکننده با مادر و اطرافیان میبیند.
در ابتدا سعی میکند دربرابر شایعات و پرسشهای اطرافیان بی تفاوت باشد و با سکوت از کنار آنها بگذرد. ولی در ادامه به کابوسی کشنده تبدیل میشود.
کشوری که راوی در آن زندگی میکند، در جنگ با کشوری همسایه است که با نام "کشور آنطرف آب" از آن یاد میشود. این جنگ با تعصبات بسیار زیادی همراه است. مانند اینکه هیچ وسیلهای از کشور آن طرف آب نباید وارد آنجا شود، همچنین استفاده از اسمهایی که در آن کشور مورد استفاده قرار میگیرد، همگی ممنوع هستند!
خود کشور آنها نیز درگیر جدایی سیاسی دو گروه به نامهای "جداییطلبها" و "مدافعان ایالتی" است.
جدایی طلبها که مخالف حکومت هستند و به طرفداری از کشور آنطرف آب میپردازند. از قضا مرد شیرفروش هم از مقامات بالای همین گروه ضد حکومتی است. این موضوع هم به شایعهها علیه دختر بیشتر دامن میزند.
جملهی زیبا و قابل بحث و تفکری که در کتاب توجه من رو جلب کرد، این بود که «اگه بین همهی مردم فقط یه نفر عاقل باشه، مقابل جامعهای که همه توی اون دیوونه هستن، اون فرد مطمئناً از طرف جامعه دیوونه حساب میشه، ولی آیا اون فرد واقعا دیوونه است؟»
دختر چند بار دیگر هم با مرد شیرفروش روبرو میشود. بعد این دیدارها ترس و دلهره به سراغش میآید. نویسنده به خوبی این ترسها و درگیریهای ذهنی او را بیان میکند به گونهای که خواننده کاملا این ناراحتیها را میفهمد و درک میکند. تا جایی که این فشارهای روحی از او دختری میسازد که دیگر دختر شاد گذشته نیست...
از خواندن کتاب لذت بردم و ذهنم کاملا درگیر داستان شد. با شخصیت "خواهر وسطی" به راحتی میتوان ارتباط برقرار کرد و افکار و عقاید و نگرانیهایش را درک کرد.
متوجه شدم چقدر حرفها و شایعات بیاساس میتواند بر روی زندگی یک نفر تاثیرگذار باشد!
خواندن این رمان زیبا را به دوستداران کتاب پیشنهاد میکنم.
لینک دریافت نسخهی الکترونیک کتاب از اپلیکیشن طاقچه:
مطلبی دیگر از این انتشارات
دومین بهار
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: جهان مکتوب
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پنماریک