چالش کتابخوانی طاقچه: صد سال تنهایی

وقتی وارد دنیای کتاب ها میشی و میفهمی بدون کتاب زندگی چقدر بی رنگه...روزهایی که تصمیم میگیری همیشه یه خوره کتاب باشی و هر لحظه تو دستت کتاب باشه...روزهای اول که تو سرت لیست بلند و بالایی از کتاب هایی که باید بخونی رو هر لحظه مرور میکنی و تو لیست های 100 کتابی که باید قبل از مرگ خوند و پرفروش های نیویورک تایمز و... تو اینترنت میگردی و میخوای لیستت رو تکمیل کنی، غیرممکنه که به اسم صد سال تنهایی نخوری..اسم گابریل گارسیا مارکز رو که حتما تو عمرت شنیدی...و معروفترین کتابش رو هم بالای لیست قرار میدی...اما...اما امان از روزی که بشینی کنار یک کتابخوان تا مجابت کنه که هرجور هست این کتاب رو از لیستت خط بزنی وگرنه از هرچی کتابه دلسرد میشی...همه بهت توصیه میکنن که اول کار این کتابو نخون و بعد از چند سال هم حتما یک کاغذ بزار جلوت و اسم شخصیت ها رو بنویس... حالا من با این تصور اولین کتابی که از طاقچه پنج شش سال پیش خریده بودم رو بالاخره شروع کردم به خوندن...

گابریل گارسیا مارکز (1927-2014) یک نویسنده، روزنامه نگار و فعال سیاسی اهل کلمبیا بود و میتوان او را یک پیشگام سبک رئالیسم جادویی معرفی کرد. او نگارش رمان صد سال تنهایی را از سال 1965 آغاز و در سال 1967 به پایان رساند. از جمله آثار داستانی ترجمه شده این نویسنده در ایران می توان به عشق سال های وبا، پاییز پدر سالار، ژنرال در هزارتوی خود، ساعت شوم و خاطرات روسپیان غمگین من اشاره کرد.

داستان کتاب صدسال تنهایی از زمانی آغاز میشود که خوزه آرکادیو بوئندیا و همسرش اورسلا در ماکوندو ساکن می شوند و شش نسل از این خانواده در این شهر زندگی میکنند. در این کتاب تمام شخصیت ها حقیقی و واقعی اند اما اتفاقاتی به دور از تصور و جادویی برای برخی افراد رقم میخورد که این کتاب رو از اولین آثار رئالیسم جادویی معرفی میکند; اتفاقاتی نظیر صعود به آسمان، خوراک مورچگان شدن، درآوردن دم خوک، نقش بستن علامت صلیب بر پیشانی 17 فرزند یکی از فرزندان خانواده، اتاق و نحوه مرگ ملکیادس و... . پیچیدگی کتاب در تکرار اسم ها و شباهت شخصیت هایی با اسم مشابه است. حتی در یک نسل از خانواده که دو پسر دوقلو به دنیا می آیند و اسم مشابه دو پسر ارشد جدشان (خوزه آرکادیو و آئورلیانو بوئندیا) بر آن ها گذاشته می شود میبینیم که بچه ها به شوخی خود را به جای دیگری جا میزنن و در آخر شخصیتی مشابه شخصیت صاحب اسم خود نصیبشان می شود.در جایی از کتاب میخوانیم:" آئورلیانوها گوشه گیر بودند، ولی ذهنی واقع بین داشتند، خوسه آرکادیوها خودانگیخته و غریزی عمل می‌کردند، با جربزه بودند، اما نشانی اندوهبار بر هستی شان سنگینی می کرد."

طاقچدختران خانواده اما سرنوشتی شوم در انتظارشان است...بیوه گی و ازدواج های ناموفق و نرسیدن های پی در پی رسمی است که دختران خانواده بوئندیا دچارش میشوند. از بین زنان خانواده اورسلا عمر طولانی تری میکند و تمامی نوادگان خود را میبیند، همچنین پیلار ترنرا که همخوابه چند پسر از پسران خانواده است نیز عمری طولانی دارد و تفاوت این دو با بقیه را
می توان ناشی از پیشگو بودنشان دانست. در کنار اعضای خانواده شخصیتهای زیادی هم در کتاب اثرگذارند، از جمله ملکیادس که یک پیشگو بود و اتاقی در خانه بوئندیا برایش درنظر گرفتند که تا اخرین نسل این اتاق حفظ شد و رازهایی از آن کشف...از جمله پیشگویی "اولین آنها را به درختی بستند و آخرین آن ها طعمه مورچگان می شود." که در دستخط های به جا مانده از اون کشف شد.

کلی مقدمه چیدم از حرف هایی که از مردم راجع به این کتاب شنیده بودم، اما حالا میخوام نظر خودمو بگم...این کتاب فوق العاده بود. شخصیت های زیادی داشت، اما با اینکه بیش از دوهفته از خوندنش برام میگذره تقریبا اکثر شخصیتها در ذهنمه و دلم براشون تنگ میشه. فقط خاطرتون باشه که از هایلایت اپ طاقچه برای اسم ها استفاده کنید که اگر یه وقت اسم ها قاطی شد، بتونین راحت بگردین و متوجه بشین کی به کی بود...ذهن من هنوز هم به دنبال سرنوشت ربکا و رناتا رمدیوسه، هنوز هم به خوزه آرکادیو و به درخت بستنش فکر میکنه...هنوز هم به راز طول عمر اورسلا و اون مجسمه پر از سکه طلا و صاحبش فکر میکنه...

من صدسال تنهایی رو به صورت الکترونیکی از طاقچه و با ترجمه کاوه میرعباسی خوندم...ترجمه های زیادی وجود داره ولی من از این ترجمه راضی بودم که کتابسرای نیک او رو منتشر کرده.

https://taaghche.com/book/76439/%D8%B5%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C