چالش کتابخوانی طاقچه: قرنطینه


سلام : ) این هم از ماه چهارم که موضوع نسخه اول راه « کتابی درمورد یک بیماری» بود. من کتاب« قرنطینه» رو چندین وقت بود که نشان کرده بودم که بالاخره یه روز برم سراغش و بخونمش. تو چالش سالانه طاقچه که این موضوع رو دیدم تصمیم گرفتم بذارم کتاب رو برا تیر ماه.

نام کتاب: قرنطینه

نویسنده جنیفر. ای . نیلسن

مترجم: فرزانه مختاری بلاسی

تعداد صفحات: 320 از انتشارات پرتقال

من کتاب رو از طاقچه بی نهایت خوندم. اتفاقا خیلی هم زود خوندم و همون اوایل تیر تموم شد اما فرصت نکردم یادداشت شو بنویسم.

ماجرا کلی از چه قراره؟ تو کتاب با کشوری تخیلی رو به روییم که یه بیماری تخیلی به اسم اسکورج توش فراگیر شده. یه مدت بیماری ریشه کن شد و دوباره بین مردم پخش شد و عده ای رو مبتلا کرد. بجز مردم ساکن کنار رودخانه.

مردم کنار رودخانه مردمی بودند که فقیر تر از بقیه جاهای کشور زندگی میکردند و سطح زندگی بسیار پایینی داشتن. اما از طرفی، هیچ کدوم از مردم کنار رودخانه اسکورج نگرفته بودند. اسکورج تو کل کشور شایع بود بجز کنار رودخانه!

دولت به شکل های مختلف این مردم و از همه مردم دیگه جدا نگه میداشت و اجازه تعامل و رفت و آمد با بقیه مردم کشور رو بهشون نمیداد.

این ماجرای کلی داستان. حالا سوژه داستان ما کیه؟ آنی و دوستش ویول. که دو تا از ساکنان کنار رودخانه اند. یه روز آنی رو مآمور ها به خاطر اینکه مشکوک میشن که اسکورج گرفته میخوان ببرن تو قرنطینه تا روش آزمایش انجام بدن و اگر اسکورج داشت اونو ببرن به جزیره ای که همه مبتلاها به اسکورج رو تا پایان عمر کوتاهشون اونجا دور از بقیه مردم نگه داری میکنن. ویول هم خودش رو با آنی همراه میکنه تا تنها نباشه. چون آنی معتقده اسکورج نداره و دارن اون رو با غرض ورزی با خودشون میبرن.

حالا با ماجراهایی طرفیم از آنی که به کلی چیز مشکوک میشه و میخواد پرده از روی رازی که چندین سال از مردم پنهان بود برداره.

کتاب واقعا جذاب نوشته شده. کشش زیادی داره و میتونه آدم رو ساعتها پای کتاب بنشونه. یه انتقادی که بهش وارده نوع سخنرانی آخر رئیس جمهور کشور شون و نوع پایان داستان بود. با اون حجم از هیجان و فکر شدگی که این کتاب داشت انتظار پایان این چنینی ازش نداشتم. پایانش کمی بچگانه بود.

اما از متن و طی داستان لذت خواهید برد احتمالا. هیجانش هم زیاد بود واقعا. توصیف ها هم قشنگ و دوست داشتنی بود. و من چقدر عاشق دوستی بین آنی و ویول بودم.

یک قسمت از کتاب :

از او پرسیدم:« چرا با من به کلونی اومدی؟ تو آزاد بودی.»
ویول کمی فکر کرد و بعدش گفت:« وقتی ما خیلی از هم دوریم، همه چیز کج و کوله به نظر میاد؛ انگار که دنیا عوض شده. البته که دنیا عوض نشده. بعدش می فهمم که من دارم کج راه میرم. تو من رو متعادل میکنی آنی.»

یه قسمتایی از کتاب شما رو وا میداره که به شکل عمیق تری به داستان نگاه کنید. تو اون موقع این داستان فقط یه داستان تخیلی نیست. اون موقع میشه یه متنی که المان ها و فرامتن هایی داره که میتونید با درک معنای اصلی نماد های به کار رفته، به مفهوم دیگه ای پی ببرید که نویسنده در پی رسوندن معناشه.

من بهش نمره 19 میدم. به خاطر پایانش. ولی توصیه میکنم بخونید. یکی از کتاب های عزیزِ نوجوانیه که خوندم.

لینک کتاب در طاقچه:

https://taaghche.com/book/77949


پی نوشت: من یه سوالی هم داشتم. آیا میشه بعضی ماه ها رو طبق چالش نسخه اول راه بخونیم و بعضی ماه ها طبق نسخه پیر طریقت؟ یا نه؟