چالش کتابخوانی طاقچه :لمس بشر
«حواست را جمع کن آوا. این مسئله خیلی مهم است. آب گرم. بیست ثانیه.»
«چرا باید این کار را بکنیم؟»
«چون یک بیماری آمده. شستن دست ها ما را امن نگه می دارد.»
میا می گوید : «من فکر می کردم قفل کردن در ها ما را امن نگه می دارد.»
آوا پاسخ می دهد: «من فکر می کردم سوپرمن ما را امن نگه می دارد.»
میا می گوید : «من فکر می کردم واندر وومن ما را امن نگه می دارد.»
آوا می گوید: «من فکر می کردم پلنگ سیاه ما را امن نگه می دارد.»
خب همانجور که دیدید بچههای آمریکایی زیاد فیلم می بینند ولی واقعا اوایل فکرش سخت بود که کرونا این همه وقت، همه را معطل کند. هرچند که کرونا دیگر فقط برای ما این ور آبی ها مانده. ولی تجربه عجیب و نادری بود برای همهی جهان. یک جای دیگه از داستان مادربزرگ خاطراتش از زمان جنگ جهانی دوم رو برای نوه هاش تعریف می کرد که حتی مردمی هم که رهسپار خط مقدم جنگ نشده بودند، چطور با از خودگذشتگی و احساس وظیفه، قوطی های حلبی رو از خیابون ها جمع می کردند تا تسلیحات نظامی مورد نیاز جنگ تامین بشه، یا چطور از خریدن بیش از نیاز غذا، گوشت، لباس، شکر و... خودداری می کردند تا اونها برای سربازان فرستاده بشه. اما حالا و در زمان همه گیری، مردم به غارت فروشگاه ها پرداختن و قفسه ها رو، به خصوص مواد شوینده و بهداشتی، تا تهش بردند. انگار فقط زنده موندن اونها اولویت داره.
حالا از اینها که بگذریم باید بگم خود کتاب چیز خاصی نداره. اگه در تعریف یک داستان خوب این مدنظرمون باشه که حتما یک زندگی جدید رو تجربه کنیم یا اینکه به یک درک جدید برسیم، این داستان به هیچ وجه همچون چیزی نداره. با این حال من که از خوندن داستان خسته نشدم و برام یک حس همذات پنداری جالبی داشت. گویا تجربه یک ایرانی و آمریکایی در مواجهه اولیه با ویروس کرونا تفاوت زیادی نداشته. از انکار اولیه گرفته تا بی مبالاتی جوانان و شوکه شچدن کادر درمان و زحماتشون و حس توطئه ای که چینی ها پشتش هستند و مقاومت مذهبی ها و خیلی اشتراکات دیگه. در واقع فکر کنم لذت خوندن این کتاب بیشتر خودش رو موقعی نشون بده که بساط این بیماری جمع شده باشه وگرنه الان که داستان، درحد وقایع نویسی اتفاقات روزمره است و در زمینه های شخصیت پردازی و پیچش داستانی هم چیزی در چنته ندارد.
تکنیکی هم که نویسنده برای جلوگیری از خسته کننده بودن داستان استفاده کرده بود، هم جالب بود. داستان به چهارده بخش تقسیم شده بود که هر بخش مربوط به یک هفته از زندگی چهار همسایه بود که روابط نزدیکی با هم دارند و در هر هفته ماجرای همه خانواده ها رو اندکی بهش میپردازه و زود به زود زمین بازی رو عوض می کنه تا خسته کننده نباشه.
در کل اگه خیلی نسبت به داستان ها سخت گیر نیستید این کتاب برای یک آخر هفته آروم مناسبه. هرچند متذکر میشم که توقع چندانی از لمس بشر نداشته باشید.
طاقچه اپلیکیشنی است برای لذت بردن از خواندن و شنیدن کتاب. در این اپلیکیشن به هزاران کتاب الکترونیکی، کتاب صوتی، مجله و روزنامه دسترسی خواهید داشت. طاقچه با صدها ناشر همکاری میکند و میتوانید کتابهای الکترونیکی و کتابهای صوتی را بهصورت قانونی دانلود کنید. این اپلیکیشن امکانات زیای برای خواندن و شنیدن کتابها دارد. میتوانید روی متنها علامتگذاری کنید (هایلایت)، اندازه و نوع قلم (فونت) را تغییر دهید و در هرقسمتی که دوست داشتید یادداشت بنویسید. همچنین با استفاده از «طاقچه بینهایت» میتوانید در کتابخانهی طاقچه عضو شوید و با هزینهی یک کتاب، بینهایت کتاب بخوانید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه | اعترافات یک تبلیغاتچی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: دوئل
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: نگران نباش