فارغ التحصیل ارشد فیزیک هستم، فعلا اینجا از کتابهایی که میخونم مینویسم.
چالش کتابخوانی طاقچه: مرشد و مارگاریتا
«رمانی طولانی که با تمامشدنش دلت برای شخصیتهایش تنگ میشود»
این عنوان چالش کتابخوانی طاقچه برای مرداد ماه بود. بین کتاب هایی که تو پیج اینستاگرام طاقچه دیده بودم، مرشد و مارگاریتا رو برای این ماه انتخاب کردم. ده روز اول ماه بدجوری سرما خورده بودم و اصلا حوصله کتاب خوندن نداشتم خیلی هنر کردم که یک کتاب صوتی گوش دادم. راستش خیلی وقت پیش قرار بود مردادماه سرم حسابی شلوغ باشه اما با شروع تعطیلات تابستانی دانشگاه ماجرا کاملاً برعکس شد! و این این موضوع باعث شد که بتونم کتاب طولانی رو که انتخاب کرده بودم در مدت دو هفته بخونم. اولش اصلا نتونستم با کتاب ارتباط بگیرم چند تا فصل اول خیلی سر در گمم کرده بود هرچی جلوتر رفت کتاب جالب تر شد. جنبه فانتزی مرشد و مارگاریتا منو به خودش جذب کرده بود وارد بخش دوم کتاب یعنی مارگاریتا که شدم، نویسنده گفته بود قراره یک عشق واقعی و وفادارانه رو نشونم بده عشق مارگاریتا به مرشد. راستش رو بخواهید نمیدونم کاری که مارگاریتا انجام داد عشق بود یا دیوانگی؟ نمیدونم اگر من تو اون موقعیت قرار بگیرم حاضر میشم به خاطر سرنوشت کسی که دوستش دارم سرنوشت خودم رو به خطر بندازم یا نه؟ اما انتخاب مارگاریتا یک مجلس رقص فوق العاده عجیب بود! مجلسی که مهمانانش همه مرده ها بودن احساس میکردم دارم درباره زامبی ها مطالعه می کنم. ولی خب اون بخش ها برام جالب بود. چند روز پیش متوجه شدم که از روی این کتاب فیلم سینمایی هم ساخته شده که البته هنوز ندیدمش چون دلم میخواست حتما این کتاب رو تموم کنم و بعد فیلم رو ببینم عمیقاً آرزو می کنم قسمت های تخیلی رمان رو خوب در آورده باشند.
اگر بخوام با کتابی که مرداد پارسال خوندم یعنی کتاب جنایت و مکافات مقایسه کنم، باید بگم اصلا قابل مقایسه نیستند! هرچند نویسنده هر دو کتاب روسی بودند، نوشته های داستایوفسکی به معنای واقعی کلمه شاهکار هستند فقط کافیه زمان مناسبی رو برای خوندنش انتخاب کنید ولی راستش مرشد و مارگاریتا میخاییل بولگاکف رو دوست نداشتم! شاید به نوعی فریب این معروف بودن کتاب رو خوردم شاید هم سبک نگارشی نویسنده به مذاقم خوش نیامد علتش هر چیزی که بود، با این کتاب سر ذوق نیومدم و به قدری برام کشش نداشت که به خاطرش ساعت ها بیدار بمونم! اما خب هر کتابی صفحات جالب و دوست داشتنی هم داره. مثلاً تو قسمتی که گذاشتم زنها حسرت تمام داشته های مارگاریتا رو میخورن اون همه چیز داره اما هیچ چیز نداره: عشق!
خیلی خوبه گاهی وقتا به این موضوع فکر کنیم که شاید آدمی که از نظر ما در موقعیت خیلی خوبی قرار داره امکانات خوبی داره و به نظر میرسه زندگی رویایی رو داره تجربه میکنه، از ته دل خوشحال نباشه بهتره به جای اینکه حسرت زندگی دیگران رو بخوریم حواسمون رو به تک تک داشته های کوچک زندگی خودمون جمع کنیم شاید اینجوری مجبور نشیم یه روزی چیزی رو انتخاب کنیم مارگاریتا برای بدست آوردن عشق و خوشبختی انجام داد! :)
در هر صورت، ممکنه شما آدمی باشید که بیشتر از من از این کتاب خوشتون بیاد، اگر اینطوره میتونید از لینک زیر مرشد و مارگاریتا رو دریافت کنید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: انسان در جستجوی معنا
مطلبی دیگر از این انتشارات
رویای یک نیمه شب
مطلبی دیگر از این انتشارات
با لبخند وارد شوید:)