اینستاگرام: @booktabi
چالش کتابخوانی طاقچه: مسخ
موضوع چالش مرداد ماه طاقچه کتابی است که در یک روز خوانده شود.
من اکثرا طرفدار رمانهای بلند و چند جلدی هستم ولی از این چالش خوشحال شدم. فرصتی شد برای تجربهی داستانهای کوتاه.
چند داستان کوتاه مطالعه کردم که از بین آنها تصمیم گرفتم درباره کتاب "مسخ" نوشته "فرانتس کافکا" بنویسم.
شناسنامه اثر:
مسخ (Die verwandlung)
نوشته: فرانتس کافکا
ترجمه: صادق هدایت
داستان دربارهی پسر جوانی است به نام "گرهگوار" که در یک پارچهفروشی کار میکند. او با پدر و مادر کهنسال خود و خواهر جوانش زندگی میکند. نانآور خانه است و از راه بازاریابی پارچه خرج زندگی را در میآورد. پدرش پیر و از کار افتاده شده و خواهر جوانش آرزوی رفتن به دانشگاه را دارد. پس گرهگوار هر روز تلاش میکند تا بتواند این آرزوی خواهر را برآورده کند.
این قسمت اول کتاب است که به معرفی خانواده و همچنین شغل گرهگوار میپردازد.
داستان از صبح روزی شروع میشود که پسر جوان از خواب بیدار شده تا به سرکار خود برود. ولی ناگهان متوجه اتفاق عجیبی میشود. بدنش به یک حشره تبدیل شده. یک سوسک بزرگ و چندشآور!
او باید از جای خود بلند شود. قطاری که هر روز سوار میشود تا به سرکار برود، لحظاتی دیگر میرسد و گرهگوار از آن جا میماند.
بسیار وحشتزده تلاش میکند از دست و پاهای نازکش برای پایین آمدن از تخت استفاده کند ولی نمیتواند. سرش بزرگ و سنگین است و بدنش بر روی تخت افتاده. از دست و پاهای خود نمیتواند استفاده کند.
اگر به سرکار نرود حتما اخراج میشود.
به فکر خانوادهاش میافتد. آنها به شغل او احتیاج دارند. آرزوهای خواهرش، قولی که به او برای رفتن به دانشگاه داده بود. همگی نابود میشوند.
در اتاقش قفل است و خانوادهاش با نگرانی حال او را جویا میشوند. ولی به ذهن هیچ کس نمیرسد که چه اتفاقی ممکن است برای گرهگوار پیش آمده باشد. درک این موضوع برای خود او هم سخت و غیرقابل باور است!
به سختی از جای خود بلند میشود و قفل در را باز میکند. مادرش با دیدن او از حال میرود، پدرش رفتاری خشن میکند و خواهرش به گریه میافتد. شخصی از محل کارش آمده تا بپرسد چرا او امروز نیامده. با دیدن او وحشتزده فرار میکند.
در ادامه شاهد تلاشهای خواهر گرهگوار هستیم برای درک مشکل برادر و کمک به او برای زنده ماندن.
در بین خانواده تنها او است که هر روز برای برادرش غذا میآورد و اتاقش را تمیز میکند و سعی دارد تا متوجه عادتهای جدید غذایی و رفتاری او شود.
ولی در ادامه اوضاع به همین منوال پیش نمیرود!
گرهگوار نانآور خانواده بود و حالا آنها خودشان باید به فکر مخارج باشند. اندک پساندازی که داشتند تمام میشود و پدر مجبور است به دنبال کاری جدید باشد. خواهر دیگر به فکر رفتن به دانشگاه نیست و باید برای کمک به خانواده به سر کاری برود. اوضاع کاملا عوض میشود و همه به دنبال کارهای خود میروند. دیگر کسی به فکر گرهگوار نیست.
نکتهای که در ابتدای کتاب با آن مواجه میشویم رفتار عجیب گرهگوار است. او پس از اینکه درمیابد به حشرهای تبدیل شده، اولین دغدغهاش چگونه رفتن به سرکار است! درصورتی که در این شرایط این مسئله اصلا تحققپذیر نیست! درواقع کافکا اشاره دارد به روزمرگی انسان و عادتهای هرروزه زندگی.
نکته جالب دیگر، رفتار خانواده با گرهگوار است. در ابتدای داستان که او نانآور خانواده بود، از سوی همگی احترام و جایگاه بالایی داشت. ولی بعد از پیشآمدن این مشکل، رفتار همه با او عوض میشود. حتی در قسمتهایی از داستان شاهد تنفر از سوی خانواده هستیم.
برای من این کتاب بیشتر دردناک بود تا داستانی ترسناک و عجیب!
نکتهای که بیشتر در ذهنم ماندگار شد، نوع زندگی و طرز تفکر خانواده بود. در ابتدای داستان آنها هیچ دغدغه و نگرانیای نداشتند و به راحتی زندگی میکردند به گونهای که اصلا سختیها و استرسهای کار پسر خود را درک نمیکردند و فقط به او به چشم منبعدرآمد خانواده نگاه میکردند!
"ولادمیر ناباکوف" منتقد ادبی روسی-امریکایی دربارهی این کتاب اینگونه مینویسد: «اگر کسی کتاب مسخ کافکا را چیزی فرای یک خیالپردازی حشرهشناسانه بداند، به او تبریک میگویم. چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است»
"کافکا" این کتاب را در سال ۱۹۱۲ به زبان آلمانی نوشت که در سال ۱۹۱۵ منتشر شد . "صادقهدایت" نیز در سال ۱۳۲۹ شمسی این اثر را از نسخهی فرانسوی به فارسی ترجمه میکند.
در ادامه میتوانید نسخه الکترونیک این داستان زیبا را به صورت رایگان از اپلیکیشن کتاب طاقچه تهیه کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: یادت باشد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد صدسالهای که از پنجره خانه سالمندان زد به چاک و ناپدید شد
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: کتاب بی حد و مرز