اینستاگرام: @booktabi
چالش کتابخوانی طاقچه: من چگونه اروین یالوم شدم
چالش خرداد ماه طاقچه درباره کتابی است، که ما را با زندگی فردی مشهور آشنا کند.
زندگی هر فردی با رویدادهای سخت و آسان همراه است، در این بین افرادی هستند که شخصیت و اتفاقات و چالشهای زندگیشان میتواند برای دیگر افراد جالب و خواندنی باشد. افراد معروفی که انتخابهای درستی داشتند و به شخصی تبدیل شدند که همگان از آنها به نیکی یاد میکنند، و یا انسانهایی که با اشتباهات و انتخابهای نادرست، وقایع تلخی را در طول تاریخ از خود به جا گذاشتند. که خواندن سرگذشت این افراد هم میتواند برای خوانندهها عبرت آموز و جالب باشد.
من تصمیم گرفتم کتابی را انتخاب کنم که با سلیقهی کتابخوانی خودم هماهنگ باشد . پس به سراغ نویسنده مورد علاقهام "اروین د. یالوم" رفتم و خواستم کتابی را مطالعه کنم که اطلاعات خوبی دربارهی زندگی این نویسندهی بزرگ در اختیارم قرار دهد.
خوشبختانه یالوم کتابی در این زمینه به چاپ رسانده است به نام: "من چگونه اروین یالوم شدم".
کتابی که خودِ نویسنده دربارهی سرگذشت و زندگی خود با خوانندهها و طرفدارانش صحبت میکند.
وقتی خواستم کتاب را از طاقچه تهیه کنم، جملهی روی جلد کتاب توجهم را جلب کرد: «آخرین و شخصیترین کتاب اروین یالوم». این جمله راهنمایی شد که همین کتاب را انتخاب و خواندنش را شروع کنم. مطمئن بودم در پایان، اطلاعات خوبی از زندگی و شخصیت یالوم خواهم داشت.
شناسنامهی کتاب:
نام اثر: من چگونه اروین یالوم شدم
نویسنده: اروین د. یالوم
ترجمه: اعظم خرام
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
تعداد صفحات: ۴۴۰ صفحه
من از قبل، کتابهای دیگری هم از این نویسنده مطالعه کرده بودم و به شدت شیفتهی قلم و ذهن و طرز تفکر یالوم هستم. رمان "دروغگویی روی مبل" اولین کتابی است که از او خواندم و درواقع شروع آشنایی من با یالوم بود و به این سبک داستانی علاقهمند شدم. کتابی که سرشار از نکات روانشناسی و رفتارهای اجتماعی است، که در قالب داستان به خواننده عرضه میشود. بعد از آن کتابهای "مسئله اسپینوزا"، "درمان شوپنهاور" و سپس "وقتی نیچه گریست" را خواندم و مثل همیشه لذت بردم.
نکتهی جالب این بود که در کتاب من چگونه اروین یالوم شدم، نویسنده در بخشهایی از کتاب، به چگونگی نوشتن هر کدام از آثارش میپردازد که در واقع ایدهی اصلی از کجا به ذهنش رسیده و برای نوشتن، چهکارها و تحقیقاتی را انجام داده است و خلاصهای هم از خود کتاب و شخصیتهای اصلی بیان میکند که این قسمت به شدت مورد توجهم قرار گرفت. چون از زمان مطالعه هر کدام از کتابها مدت زیادی میگذرد و طبیعتاً خیلی از نکات و اتفاقات از یادم رفته بود واین بخشها مروری شد بر آنها و خیلی جالب و لذتبخش بود.
یالوم در قسمتهای ابتدایی کتاب، به زندگی کودکی و نوجوانی خود میپردازد و از خانواده و محل زندگیش میگوید.
خانوادهی آنها از جمله یهودیهای مهاجری بودند که در محلهی مسیحی سیاهپوستها زندگی میکردند! محله و خانهای که نویسنده با این عبارت از آن یاد میکند: خانهی سوسکزده، خجالتآور، کثیف و فقیرانه که الکلیها در راهرویش میخوابیدند!
البته در چهارده سالگی با تلاش مادرش از آن محله اسبابکشی کردند و به خانهای جدید و آبرومند رفتند.
یالوم از کودکی با مذهب و سبک زندگی و قوانین خانواده سر جنگ داشت. مسیر زندگیش را خود به تنهایی انتخاب کرد، درصورتی که به شدت به دنبال راهنما و بزرگتری در زندگی خود بود.
او پدرش را شخصی معرفی میکند که پرتلاش و مهربان است ولی شخصیتی گوشهگیر و آرام دارد. شخصی که احساسات خود را به راحتی بیان نمیکند و همیشه فاصلهی خود را با دیگر افراد پیرامونش حفظ میکند.
نقطهی مقابل، مادرش قرار دارد. زنی که بسیار برای زندگی و آسایش خانواده تلاش میکند ولی اشتباهات زیادی دارد که باعث میشود نویسنده هیچ وقت با مادرش رابطهی خوبی نداشته باشد. و در چند قسمت کتاب از این اختلافها صحبت میکند. هرچند در اواخر کتاب، از این بدگوییها ابراز پشیمانی میکند!
در ادامه نویسنده از آشناییاش با دختری در ۱۶سالگی میگوید که این آشنایی، ارتباطی را بین او و دختر که "مریلین" نام دارد شکل میدهد. در واقع این رابطه، اولین و همیشگیترین رابطه در زندگی یالوم میشود.
آنها در سالهای بعد ازدواج میکنند و صاحب چهار فرزند میشوند.
نویسنده در قسمتهایی از کتاب به معرفی خانواده و فرزندانش میپردازد. از همسرش میگوید که همواره به تحصیل مشغول بوده و کتابهایی را نیز به چاپ رسانده است. از فرزندانش و مهارتهای آنها نیز صحبت میکند.
قسمت جالب دیگر کتاب، عکسهای زیبایی است که از خانوادهی یالوم چاپ شده. عکسی در اوایل کتاب نویسنده را در کودکی به همراه پدر و مادرش نشان میدهد. سپس عکس مراسم ازدواج اروین جوان با مریلین توجه خواننده را به خود جلب میکند. در ادامه چند عکس دیگر از نویسنده به همراه فرزندان و عروس و داماد و حتی نوهها چاپ شده است.
بهنظر من این عکسها در ذهن خواننده حس نزدیکی بیشتری با نویسنده ایجاد میکند.
در ادامه نویسنده در فصلهای مختلف از دوران تحصیل خود میگوید که در ابتدا دانشجوی رشتهی پزشکی بوده است ولی به سمت ادبیات، فلسفه، روانشناسی و رواندرمانگری سوق پیدا میکند.
یالوم در قسمتهای میانی کتاب، بهصورت مفصل از پیشرفتها و دستاوردهایش در زمینهی روانشناسی و مخصوصاً رواندرمانگری و نیز تشکیل گروههای درمانی میگوید. همچنین کتابهایی که در زمینه گروه درمانگری به چاپ رسانده است که سالها در دانشگاههای مختلف، منبع تدریس اساتید این رشته بوده است.
در قسمتهای پایانی یالوم از مشکلاتش در پیری میگوید. اینکه دیگر نمیتواند به کشورهای مختلف و سمینارهای علمی برود و بیشتر ارتباطهایش به صورت مجازی پیش میروند. هرچند پیش از این به هیچوجه به این نحوه فعالیت و درمان اعتقادی نداشت!
از هدیهها و ایمیلهایی میگوید که هر روزه از طرفدارنش در سراسر دنیا دریافت میکند و میگوید به همه آنها پاسخ میدهد. حتی از ایران هم صحبت میکند که خوانندهها وطرفدارانی از این کشور برایش ایمیل میفرستند و با او در ارتباط هستند.
در قسمتی از کتاب، یالوم از ترسهای خود در زندگی صحبت میکند. یکی ترس از مرگ است که همواره در طول زندگی با او بوده است. حتی در سالهایی با درمانگرهای مشهوری نیز در این زمینه صحبت میکند.
یالوم در مورد مرگ و هراس از آن کتابی مینویسد به نام "خیره به خورشید" که در قالب یک داستان روایی، مرگ و ترس از آن را برای خواننده به چالش میکشد تا در انتها او را از این ترس برهاند.
اواخر کتاب برای من غمانگیز بود. این موضوع که خود باور دارد دیگر نمیتواند کتابی را به چاپ برساند و حتی تعداد بیمارانش را کاهش داده است و فقط به درمان کسانی میپردازد که مطمئن است بیشتر از یک سال به درمان نیاز ندارند.
از ترس خود در رابطه با زوال عقل میگوید و نشانههایی که به تازگی از این مشکل در خود مشاهده کرده است.
یالوم معتقد است که اگر کسی خوب زندگی کند و زندگی غنی داشته باشد، راحتتر به استقبال مرگ میرود و دربارهی خودش میگوید توانسته به این باور برسد که تقریباً زندگیش را کامل زندگی کرده و همین موضوع به او در این سن حس آرامش میدهد.
و درواقع تنها حسرتی که در زندگی برایش باقی مانده، به دوران کودکیش و ارتباط با پدر و مادرش برمیگردد.
نسخهی الکترونیک این کتاب زیبا و خواندنی را میتوانید از اپلیکیشن طاقچه تهیه کنید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد و دریا
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: رویای دویدن
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه :«چگونه درباره کتابهایی که نخواندهایم حرف بزنیم؟»