چالش کتابخوانی طاقچه: موسم هجرت به شمال

موسم هجرت به شمال، تکرار تجربه‌ای غریب است. مهاجرت از سرزمین‌های گرم جنوبی به شمال سرد و خشک. اما این تفاوت‌ها تنها در جغرافیا خلاصه نمی‌شود. این مهاجرت سفری از میان فرهنگ‌های متفاوت اما در هم پیچیده اروپایی و عرب افریقایی است، و دید استعمارشدگان به مستعمران و استعمار را در سفر و دیدشان به سرزمین‌ها و موجودیت خودشان را در بازگشت می‌سازد.

راوی بی‌نام بعد از تنها غیبت طولانی مدتش از روستای آرامِ زادگاهش در قوس نیل با دکترای ادبیات انگلیسی از اروپا بازگشته و حالا وطنش را از منظری جدید می‌شناسد. مناظر آشنای مزارع کشاورزی میان بیابان و رود، صدای آشنای چرخ‌ها و پمپ‌های آب و چهره‌های آشنای ساکنین روستا، همان چیزی‌ هستند که بودند. تفاوت م‍ِه غریبی است که دید راوی را پوشانده و ساکن جدید روستا مصطفی سعید.

در نگاه راوی با تجربه بین فرهنگی‌اش، مصطفی سعید خاص و عجیب جلوه می‌کند. مردی که به اشکال مختلف از ترکیب یکدست روستا بیرون می‌زند و در نهایت خواندن شعری انگلیسی در میانهٔ مستی با لهجه‌ای بی‌نقص او را به کلی از دنیای آشنای روستا جدا می‌کند.

راوی تجربه سفرش به اروپا را در خاطرات مصطفی سعید از تجربیات منحصر به‌فردش تکرار می‌کند. فاتح تنهایی که با ویروس عطش سفر، از سرزمین فتح‌شدگان به سرزمین فاتحان سفر کرد و با میلی پیچیده زنان سرزمین سرد شمالی را سمبلی از شهری می‌دانست که باید فتح می‌شد.

طیب صالح، با مصطفی سعید نشانه‌ای از دید پر میل جوامع عرب به اروپای صنعتی را خلق می‌کند. مردی که پس از ترحم سنگدلانه‌ای که در انگلیس تجربه کرد، در جهان آواره شد و در نهایت آرامش انتهای عمرش را در روستای دور افتاده‌ای پیدا کرد که مکانی برای انتقال خاطرات و تجربیاتش به راوی، نسخه‌ای جوان‌تر از خودش بود.

ادوارد سعید یکی از تاثیرگذارترین منتقدان ادبی-فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم این کتاب را جزو شش کتاب برتر ادبیات مدرن عرب می‌دانست، دو دهه بعد از آن که آلبرت گوئرارد منتقد دیگری در مقدمه دل تاریکی جوزف کنراد نوشت «در میان نیم دوجین از بهترین رمان‌های کوتاه به زبان انگلیسی». ادوارد سعید خود در شناخت کنراد خبره بود و در سال ۱۹۶۶ کتابی در مورد او به چاپ رساند. او این نقل قول از آلبرت گوئراد را اگاهانه انتخاب کرد تا همانطور که در کتاب خود فرهنگ و امپریالیسم آورده، بحث کند که رمان صالح در واقع با وارونه کردن خطِ مسیر دل تاریکی کنراد، آن را از دیدگاه عرب آفریقایی بازنویسی می‌کند. اگر کنراد در دل تاریکی، داستانش از استعمار اروپایی، سفر پروتاگونیستش را به جنوب تا کنگو دنبال میکند تا در این مسیر ترس‌ها، امیال و دوراهی ‌‌های اخلاقی اروپاییان در جایی که قاره سیاه می‌نامیدند را نشان دهد، صالح سفری از سودان تا لندن، متروپولیس استعماری، را به تصور می‌کشد تا شیفتگی و ترس استعمارشدگان نسبت به مستعمران را بیان کند.

در هر دوی این سفرها، اهالی یک سرزمین با خشونت سرزمین دیگر را فتح می‌کنند. کورتز مردی فارغ از بندهای اخلاقی است که از افریقا به نام ماموریت متمدن‌سازی استفاده می‌برد و مصطفی سعید مرد سیاه‌پوست فرصت طلبی است که به نام حق آزادی، زنان اروپایی را نابود می‌کند. و در هر دو این رمان‌ها همزادی داستان فاتحان را می‌شنود که هم شیفته آن‌ها و هم منزجر از آن‌هاست.
آن چه نیم قرن بعد از انتشار کتاب و دغدغه‌های جامعه مخاطب آن خواندن این کتاب کلاسیک را لذت بخش می‌کند، تصویر واقعی زندگی انسان‌هایی معمولی در جامعه‌ای سنتی است که نشانه‌های صنعتی مدرن شدن را پذیرفته‌اند اما هنوز تفکرات سنتی خود را تسلیم نکرده‌اند؛ و جایگاه زنان و مردان اغلب کشاورزی که بیشتر از جنجال و بحث‌های سیاسی و پسااستعماری، برای محصول سالانه و نژاد الاغ ها اهمیت قائلند، در چنین جامعه‌ای.

موسم هجرت به شمال مهم‌ترین اثر طیب صالح در دوره‌ای به خاطر تصویرسازی‌های جنسی‌اش در سودان ممنوع بود، اما امروزه این ممنوعیت دیگر وجود ندارد. چند داستان دیگر طیب صالح مثل عروسی زین هم مثل موسم هجرت به شمال در روستای واد حمید اتفاق می‌افتند.

کتاب با ترجمه رضا عامری از نشر چشمه در اپلیکیشن طاقچه موجوده که روی طاقچه بی‌نهایت هم قرار داره. من ترجمه رو همزمان با نسخه انگلیسی با ترجمه دنیس جانسون دیویس خوندم و به خاطر ذات خود داستان توصیه می‌کنم به ترجمه فارسی قناعت نکنید.

https://taaghche.com/book/83754