چالش کتابخوانی طاقچه: هشت کتاب

به سراغ من اگر می‌آیید؛ نرم و آهسته بیایید. مبادا که ترک بردارد؛ چینی نازک تنهایی من...

51 ساله بود که سهراب آسمان‌ها شد. شاعری که نقاشی‌هایش شعر می‌گفتند و شعرهایش نقش می‌زدند. متولد ماه مهر، مهربانی در واژه‌هایش جاری‌ست. چترها را باید بست؛ زیر باران باید رفت. زبان مهر و محبت همه را به خود جذب می‌کند و شاعری می‌شوی که شعرهایت را به زبان‌های بسیاری از جمله، انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی ترجمه کرده‌اند. هشت کتاب حاصل هشت مجموعه شعری از شاعرانگی‌های ذهن زیبای سهراب است که نخستین مجموعه آن به نام مرگ رنگ در سال 1330 منتشر شد. وقتی در سال 1332 تحصیلاتش را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان رساند و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد؛ دومین مجموعه اشعارش یعنی زندگی خواب‌ها به کتابفروشی‌ها رسید. سهراب، شاعر و نقاشی جستجوگر بود. تنهایی را دوست داشت. فروتنی از صفات او بود. در عین حال کمال‌طلبی بخشی از وجودش و دید انسانی و عمیق او در هر چیزی گسترده بود. اشعار او تصویرسازی‌های جذاب و منحصربفردی دارد. از آنجا که به فرهنگ مشرق زمین علاقمند بوده و سفرهایی به هند، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت؛ آموخته‌های او از فلسفه در مجموعه حجم سبز سبکی نو ایجاد کرد. او برای آفرینش آثارش، تنهایی قریه چنار و سکوت کویرهای کاشان را انتخاب کرد. شعر سهراب پر از صمیمیت و تصاویر بکر و تازه است که با زبانی نرم و لطیف، خیال را نوازش می‌کند. از شعرهای بیشتر شناخته شده او می‌توان نشانی، صدای پای آب و مسافر را نام برد. همه چیز برای سهراب زنده است؛ روح و احساس دارد. دید عارفانه او به زندگی و جستجوی خداوند در طبیعت، شاخصه‌ی شعرهایش است. مرگ رنگ، زندگی خواب‌ها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز و ما هیچ، ما نگاه هشت مجموعه شعر اوست که در هشت کتاب جاودانه شده است. وقتی اشعار سهراب را می‌خوانی، انگار خودت شاعر آنها بوده‌ای. مثل اینکه کسی از درون تو آگاه است و با خواندن این شهرها، آگاهی درونی را به تو یادآوری می‌کند. با خودت تنها می‌شوی و از انرژی زلالی که در نوشته‌ها موج زند به وجد می‌آیی. هر بار که این شعرها را بخوانی دریچه‌ای نو به رویت باز می‌شود و ذهنت را به کنکاش فرامی‌خواند. هیچ وقت خسته‌کننده نمی‌شوند؛ گویی در لحظه‌ی اکنون با شاعر همراه شده و خودت را از زبان او می‌سرایی. در شعر سهراب واژه‌ها زندگی می‌کنند؛ یک زندگی ابدی. اینجا بهشت است و هیچ چیز بدی وجود ندارد. حتی اگر چنین نباشد با خود می‌گویی قایقی خواهم ساخت. خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب... سطحی‌ترین موضوع هم در شعر نیمایی سهراب عمق پیدا می‌کند. زاویه دید او به عناصر شما را هم به چالش می‌کشد و درونتان غوغایی به پا می‌شود. شعر که تمام شود تازه می‌فهمید ساعت‌ها در دشت خیال‌انگیزی با شاعر همراه و مسافر ذهن زیبای او شده‌اید. اگر در طبیعت شعر می‌خوانید؛ بی‌شک عطر و طعم واژه‌ها را هم چشیده‌اید. پاکی و ژرفای شعر سهراب شما را مثل کودکی کنجکاو با خود به هر کجا که بخواهد می‌برد و چه جایی زیباتر از خیالی شاعرانه؟

https://taaghche.com/book/11471/%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%B6%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87