چالش کتابخوانی طاقچه: هشت کتاب

در روزهای شلوغ این روزهایمان، ادبیات با دو پنجره داستان و شعر توانسته‌اند آن مأمنی باشند که به‌شان نیاز داریم. شعرها اما، همیشه کیفیتی مطلوب ندارند. گاهی از پس خیال ناخوش یک مریض بیرون می‌آیند. روشن است که خواندن این شعر، نه درون‌مان را روشن می‌کند و نه ذهن‌مان را باز و نه خیال‌مان را آسوده. شعری که از صافی یک ذهن خلاق و هنرمند گذشته باشد، و از پس تجربه‌های زیست شخصی بیرون آمده باشد، مقصود و مطلوب من است. شعری که حرف و نکته جدید داشته باشد. یا اگر هم تکرار مکررات توصیف معشوق همیشگی است، یک مهارتی در کرشمه او بیابد که دیگران نجسته‌اند.

به سراغ سهراب

الغرض، سهراب را همه‌مان به شعر اهل کاشانم، می‌شناسیم. یا حتی قایق او که همه‌مان یک گوشه‌اش می‌خواستیم کز کنیم تا شاید برسیم به آن سوی بدبختی‌هایمان. اما خواندن یک کتاب شعر کامل از هنرمندی مانند سپهری، لذتی دوچندان دارد. هرچند که حوصله و فراغتی نباشد، این شعر حوصله می‌زاید و فراغت می‌سازد. باری از چالش طاقچه دیدیم که شعرخوانی را به اردی‌بهشت سپرده‌اند که چه خوش انتخابی بوده و این شد که هشت کتاب سهراب سپهری را هم بعد از تنبلی‌ها دست گرفتیم، البته که مجازی.

هشت کتاب - انتشارات ذهن‌آویز
هشت کتاب - انتشارات ذهن‌آویز


آغاز هشت کتاب

در هشت کتاب شما با بیش از سی شعر روبه‌رو هستید که برخی به صورت مجموعه‌ای همگون هستند. شروع سنگین سهراب با شعر در قیر شب، بسته‌دستی‌تان را به خاطرتان می‌آورد:

دیر گاهی است در این تنهایی

رنگ خاموشی در طرح لب است،

بانگی از دور مرا می‌خواند،

لیک پاهایم در قیر شب است

سهراب با بهره‌گیری از موزون بودن شعر خود، به زیبایی آن‌چه را زیسته و زیستانده به شما می‌رساند تا زیستگان امروز آن شعر، ارتباطی عمیق با آن برقرار کنند. بی‌شک در زمانه‌ی ما هم، بسته‌دست بودن چندان دور از نظر نیست. همه‌مان تنگناهایی را تجربه کرده‌ایم. پس، چه بهتر که بتوانیم آن را در دیگری بشناسیم.

دنباله شب را بگیر و برو

شعر خواندن در شب را بیشتر می‌پسندم. شب، ساکت است. می‌دانید، صدای صبح بلند است. اما شب آرام در خود می‌پیچد. شب درد می‌کشد. شب آزرده است. تاریکی و گُمی برای شب است. در شب می‌توان خود بود و از خود گفت و از خود خواند. که «شب سردی است، و من افسرده.» همینطور که می‌روی جلو، با دگردیسی‌ها روبه‌رویی. ناامیدی در تو خانه کرده اما، به دنبال امید زمزمه می‌کنی «نیست رنگی که بگوید با من، اندکی صبر، سحر نزدیک است.» می‌دانی که سخت است اما، چاره‌ای غیر ادامه نداری. دوست داری بروی از این غم و این می‌شود که «خنده‌ای کو که به دل انگیزم؟» و هربار سخت‌تر نمی‌یابی. نیافتن همانا و دریافتن هم همانا؛ «غم من، لیک، غمی غمناک است.»

شعرهای بعدی و قبلی هم این‌چنین، انگار که برای انسان تنهای معاصر، گرفتار در شب تار و غم یار، سروده شده‌اند. گاهی از پس پرده برون می‌افتند و گاهی پرده‌اندودتر از همیشه‌اند. مهم این است که حال تو را می‌فهمند و تو هم، با کمی پس و پیش، حال آن شعر را خواهی فهمید.

شعر خواندن برای من و تو، نه یک انتخاب ساده و معمولی که مانند یک پناهگاه واقعی، تو را از خودت و غم‌هایت می‌ستاند تا از پس خیال‌های شوم، نیک‌بختی را بخوانی. جان من با هم‌آهنگی شعرها روشن می‌شود. جان تو هم نازنین؟

هشت کتاب در طاقچه

طاقچه یک پلتفرم مطالعه کتاب‌های الکترونیکی است که این امکان را در اختیار شما گذاشته تا بتوانید کتاب‌های زیادی را، از جمله کتاب‌های شعر ارزنده، مطالعه کنید. طاقچه بی‌نهایت هم امکانی است که درست مانند یک کتابخانه واقعی، این امکان را برایتان فراهم می‌کند تا میان کتاب‌ها بچرخید و هرکدام را که دلتان می‌خواهد بخوانید. لذت تورق کتاب‌های الکترونیکی در طاقچه بی‌نهایت را از دست ندهید. لینک هشت کتاب سهراب سپهری را هم برایتان می‌گذارم تا با یک کلیک در این دریا غرقه شوید.

«هشتکتاب»راازطاقچهدریافتکنید
https://taaghche.com/book/9819