چالش کتابخوانی طاقچه: هویت
این نوشته برای چالش کتابخوانی 1400 طاقچه در ماه مرداد نوشته شده است و شامل نظر شخصی و خلاصهای از کتاب هویت نوشتهی میلان کوندرا با ترجمه حسین کاظمی یزدی است. در نوشتن این یادداشت تلاش بر این بوده است که داستان کتاب لو نرود تا همچنان برای کسانی که قصد خواندن کتاب را دارند جذاب باشد (اگر قصد دارید موضوع و داستان لو نرود، معرفی این کتاب در طاقچه را نخوانید، یکی از گرههایی که البته قابل حدس است و در یک سوم اول کتاب مشخص میشود در این خلاصه و معرفی آورده شده است که همین جا از طاقچه درخواست رسیدگی به این موضوع را دارم).
چالش این ماه خواندن کتابی بود که یک روزه بتوان آن را تمام کرد. انتخاب این موضوع در عین جالب بودن کمی گنگ است. یک روزه تمام کردن کتاب، به سرعت کتابخوانی فرد، مضمون و حجم کتاب مرتبط است و با توجه به کتابهای پیشنهادی طاقچه به نظر میرسد تنها حجم و تعداد صفحات در نظر گرفته شده است. با این حال من نیز کتاب هویت را که یکی از کتابهای پیشنهادی طاقچه بود برای این ماه انتخاب کردم و از این معرفی و انتخاب راضی هستم.
کتاب هویت میلان کوندرا، در رابطه با یک زوج است. در خلال و به بهانهی نوشتن از زندگی این دو نفر، اتفاقهای افتاده و داستانهای فرعی اتفاق افتاده برای هر کدام از این دو نفر مضامین گستردهای مستتر هستند. گره داستان با يك سوتفاهم اتفاق ميافتد سوتفاهمي كه هيچكدام از دو طرف تلاشي براي حل آن نميكنند و بزرگ و بزرگتر ميشود تا زماني كه براي جلوگيري از آن دير است و دو طرف آنقدر در آن فرو رفتهاند كه ترك آن بدون از دست دادن بخشي از خود و تغيير هويت امكان پذير نيست. مسالهاي كه در تمامي داستان خواننده را آزار ميدهد، عدم وجود گفت و گو بين دو فرد است. با اين كه بارها و بارها متوجه عشق اين دو نفر به يك ديگر ميشويم، آنها با يكديگر صحبت نميكنند. اگر همه چيز گفته ميشد و آن دو نفر مانند خواننده همه چيز را ميدانستند، اين سوتفاهم، بابت گفتن يك جمله به خاطر پنهان كردن جملهاي ديگر، به وجود نميآمد يا به سادگي قابل حل بود.
کتاب هویت میلان کوندرا، برخلاف حجم کم، مفاهیم گستردهای را در خود جای داده است و همچنین ارجاعهای زیادی به خود دارد بنابراین به عنوان یک توصیه به کسانی که میخواهند کتاب را بخوانند میتوانم بگویم که از کنار هیچ چیز ساده رد نشوید. با وجود گسترده بودن مفاهیم، اصلیترین مضمون آن هویت است. این که هویت چیست و چگونه تعریف میشود؟ ظاهر نمیتواند ملاک هویت باشد، زیرا که نویسنده در یکی از صفحات ابتدایی چنين مينويسد: شانتال هيچوقت او را نديده بود؛ با اين همه... در هويت او شكي نداشت. البته در اين مورد هويت فرد به عنوان زن همسر سابق و وابسته به شخص ديگري تعريف ميشود. اما در جايي ديگر همان ظاهر فيزيكي نماد هويت ميشود، البته كه فرد خود را به خاطر ملاك قرار دادن آن ملامت ميكنند و چنين مينويسد: چگونه ممكن است نتواند شكلي را كه بسيار عاشقش است و او ر ا منحصر به فرد ميكند تشخيص دهد؟ در جايي ديگر از كتاب به تفاوت بين فرد و فرديت با دو كلمهي بچه و پسر يك شخص ميپردازد و اشاره ميكند كه يك فرد با فرد ديگري قابل جايگزيني نيست هرچند كه خصوصيات مشابهي داشته باشد. در جايي ديگر چشم را دريچه نفس ميداند و "جايي كه هويت يك شخص در آن جا متمركز است". بنابراين هويت در نظر نويسنده، به نفس هر كس برميگردد و عنصري منحصر به فرد است كه ممكن است در گذر زمان تغيير كند.
خواب، دوستي، مرگ، خيانت، ملال، هويت دوگانه، عشق، بيگانگي، خودآگاهي، مدرنيته و... از ديگر مضاميني هستند كه ما روزانه با آنها سر و كار داريم و به سادگي از كنارشان ميگذريم اما در كتاب به گونهي متفاوتي تعريف ميشوند. در اين نوشتار به طور خلاصه به دو مفهوم خواب و دوستي اشاره ميشود:
خواب خنثي كنندهي زمان حال و تعادلبخش دورههاي مختلف زندگي است كه به تمام آنها اعتبار يكساني ميدهد و در واقع عمق هر اتفاق را در نظر نميگيرد (در صورتي كه به نظر شانتال، زمان حال برتري بيشتري دارد). مفهوم دوستي نيز چند بار در داستان بررسي ميشود: لزوم دوستي زنده ماندن در خاطرات افراد است يا با كلمات خود نويسنده: "دادن يك آيينه به شخصي ديگر براي ديدن تصوير گذشتهي خود/ دوستي براي آدمي كه حافظهش درست كار ميكنه ناگزيره. شايد يادآوري گذشتهمون ...براي حفظ تماميت خودمون لازم باشه... دوستا آيينهي ما هستن، حافظهي ما هستن؛ ما فقط ازشون ميخوايم كه هر از گاهي اين آيينه رو تميز كنن تا بتونيم خودمون رو توش ببينيم." البته كه چنين تعريفي، مفهوم تعديل شده و محدودي از دوستي است و نويسنده نيز به درستي به آن اشاره ميكند: "دوستي به عنوان ارزشي كه از همه چيز بالاتر باشه." اما حالا منسوخ شده است و نويسنده به عنوان دليل منسوخ شدن آن چنين مينويسد: "دوستي يه اتحاده در برابر بدبختي؛ اتحادي كه بدون اون، آدم در برابر دشمنا درمونده ميشه. شايد ديگه نيازي به چنين اتحادي وجود نداره." چون دشمنها "نامرئي و بينام و نشونن. كاغذبازيا و قوانين... اگه كسي كمكت كنه اونم يه آدم بينشون و نامرئيه... دوستي ديگه نميتونه شاهكار كنه". "اين روزا ديگه دوستي اون معناي سنتي خودشو نداره، به يه پيمان مراعات دوطرفه تبديل شده كه خلاصهاش ميشه پيمان ادب." بنابراين دوستي در گذر زمان از معناي كلي و خاص خود به احتياط و نزاكت تقليل يافته است و جاي دوستان و دشمنهاي مشخص با سازمانهاي بينام و نشان و دشمنهاي نامرئي پر شده است. جالب اين كه مسائلي كه در كل كتاب به گونههاي مختلف خودش را نشان ميدهد، در همين چند خط كوتاه نيز به چشم ميخورد: هويت و زمان!
زمان نيز از مفاهيم پررنگ در كتاب است، چه در قيدهاي زماني مانند در كمتر از يك ساعت، ماهي يك بار، فردا، امشب و... و چه در مقولههاي سن، جواني، پيري و...! همچنين اين داستان اعتقاد دارد كه گذر زمان جهان را به جاي بدتري تبديل كرده است .هرچقدر عنصر زمان در داستان پررنگ است، عنصر مكان به همان اندازه كمرنگ است. بخشهاي كتاب مكان مشخصي ندارند. مشخص نيست آنها در سفرند و در هتل يا در شهر خودشان و آپارتمان. مكانها چگونه با يك ديگر تعويض ميشوند؟ گويي در خواب يا فيلم يا خيالي هستيم كه همه چيز به سرعت عوض ميشود (البته همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره كردم نبايد از كنار هيچ جزئي از اين كتاب به سادگي گذشت و عمدي در اين كار نيز وجود دارد).
در انتها، خواندن اين كتاب را به تمامي افرادي كه كتاب خواندن را تنها سرگرمي نميبينند و دنبال كردن لايههاي پنهان متنها برايشان جالب است توصيه ميكنم، اما نه براي خواندن در يك روز! البته كه حجم كم و روند كتاب كه شما را با خود همراه ميكند به شما اجازه ميدهد كه به سرعت و حتي كمتر از يك روز آن را به پايان برسانيد اما توصيهي من اين است كه زمان بيشتري را براي اين كتاب صرف كنيد و در مطالب آن دقيق شويد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:دوستش داشتم
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: انسان در جستوجوی معنا
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: مزرعهی حیوانات