چالش کتابخوانی طاقچه : هیچ چیز دوباره اتفاق نمی افتد
کتاب شعر هیچ چیز دوبار اتفاق نمی افتد کتابی از گزیده اشعاری است که توسط ویسواوا شیمبورسکا یک شاعر لهستانی سروده شده. این شاعر برنده جایزه نوبل نیز هست. این کتاب توسط ملیحه بهارلو به زبان فارسی ترجمه شده است.
بدون شک ویسواوا شیمیورسکا دیدگاه خاص و برجسته ای نسبت به تمام وقایع اطرافش داشته و وقایع را به دید متفاوتی به نظم در آورده است. همانطور که خود شاعر گفته او همیشه به دنبال پاسخ یک نمی دانم هست و شاید به همین دلیل شعر هایش فقط یک متن عاشقانه یا شعر عادی نیستند بلکه هرکدام از نوشته هایش خواننده را به تفکر وامی دارد.
«اما من چیزی در این باره نمی دانم،
چیزی نمی دانم،
و به نادانی ام می چسبم،
مثل چسبیدن به حفاظ پله ها.»
از نظر من شعر های این کتاب با وجود کوتاه بودنشان هرکدام به اندازه یک کتاب کامل حرف برای گفتن دارند .هرکدام حقیقتی را به ما گوشزد می کنند. احتمالا این ناب بودن و پر مفهوم بودن شعر هایش ناشی از این است که این اشعار حاصل عشق و علاقه به شاعری است که از ۴ سالگی آغاز شده و با نهایت کمالگرایی تعداد زیادی از شعرهایش را دور انداخته است.
«اما انسان ها
ذاتا غمگین اند.
پس غمگین باش.
غمگین بودن ،آن قدر ها هم بد نیست.»
کتاب سراسر پر است از خیال پردازی های زیبا درباره مضامین انسانی که ما هر روزه با آن ها سرو کار داریم مثل شانس ، عشق ، نفرت و امید. دیدگاه شاعر بقدری زیباست که حتی از واژه ای منفور مثل نفرت هم واژه های مثبتی بیرون می آورد.
«باهوش ، زبردست ، پرکار.»
تفاوت دیدگاه و نگرش ویسواوا شیمبورسکا با بقیه افراد این است که با وجود اینکه به نکوهش اعمال زشت و تحسین اعمال پسندیده می پردازد . او با طرز نگاه خاص خودش در اعمال زشت، و در قالب کلماتی که هنرمندانه کنار هم قرار گرفته اند حقیقت تلخی را به ما یادآور می شود .به قول او« تنها نفرت است که هرچه میخواهد ،دارد.».
از دیدگاه من آدم ها به دو دسته تقسیم می شوند یا به عشق باور دارند و آن را یک چیز مقدس و بسیار با ارزش می دانند که زندگی بدون آن ممکن نیست یا جز آن دسته از افرادی هستند که عشق برایشان معنای خاصی ندارد و خودشان را قاطی این چیزها نمی کنند. ولی شاعر چقدر زیبا درباره اعتقاد خاص و متفاوتش به عشق و عشق در نگاه اول پرداخته و از هر دیدگاهی به این احساس عجیب پرداخته است.
«بگذار کسانی که هرگز عشق واقعی را پیدا نمی کنند، بگویند چنین چیزی اصلا وجود ندارد.
چنین اعتقادی ، زندگی کردن و مردن را برایشان ساده تر خواهد کرد.»
و به راستی بنظر شما علت فرار ما از عشق ساده کردن زندگی هایمان است؟ عمیقا احساس میکنم شاعر نیز عاشق بوده است ، چنین خیال پردازی های زیبایی فقط حاصل یک ذهن عاشق است . احتمالا شاعر هم خالصانه عاشق شعر نوشتن بوده است. که این چنین با شور و اشتیاق وصف نشدنی در انتخاب واژه هایش وسواس بخرج داده است.
«از عشق قدیمی ام معذرت می خواهم
که عشق جدید را عشق اول در نظر گرفتم.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : تولستوی و مبل بنفش
مطلبی دیگر از این انتشارات
بی سوادی که حساب و کتاب سرش میشد?
مطلبی دیگر از این انتشارات
امید واقعی