چالش کتابخوانی طاقچه: وقتی نیچه گریست
وقتی که توی اینستاگرام طاقچه، «وقتی نیچه گریست» رو به عنوان یکی از کتابهای پیشنهادی تیرماه دیدم خیلی خوشحال شدم چون این کتاب رو قبلا خونده بودم و خیلی دوست داشتم که دوباره بخونمش. دفعهی قبل نسخهی الکترونیکی کتاب رو خونده بودم، ولی این سری بخشهایی از کتاب رو به صورت صوتی گوش دادم و بخشهاییش رو خوندم. ترکیب جالبی بود و باعث شد که کتاب رو سریعتر پیش ببرم. نویسندهی این کتاب اروین یالومه که روانپزشک و استاد دانشگاهه؛ طبق گفتههای خودش به قصهگویی علاقه داشته و تصمیم میگیره که مفاهیم روانشناختی رو در قالب داستان بنویسه. به نظر من که خیلی هم موفق بوده و کتابهای خیلی خوبی نوشته. البته کتاب محبوب من «دروغگویی روی مبل» است که اون هم جزء کتابهاییه که حتما بعدا دوباره میخونم.
این کتاب راجع به ملاقاتهای دکتر برویر و فردریک نیچه است که سال ۱۸۸۲ در وین اتفاق افتاده. نکتهی جالب کتاب اینه که هر چند این ملاقاتها ساختگیه، ولی یک سری اتفاقات و جزییاتی که توی داستان اتفاق میفتن، بر اساس واقعیت هستن. محور اصلی داستان نیچهایه که از مردم کنارهگیری میکنه و توی نامههاش به دوستهاش به تمایلش به خودکشی اشاره میکنه و دکتر برویری که دچار بحران میانسالی شده. رویارویی این دو نفر و مکالماتشون باعث میشه که خواننده به خودش برگرده و بازتاب نظرات اونها رو توی زندگی خودش پیدا کنه. قسمتهایی از کتاب هم راجع به گفتوگوهای دکتر برویر و فروید، دانشجوی برویر، است که خوندن اونها هم بسیار جذابه. البته باید بگم که بار اولی که کتاب رو میخوندم چند جای کتاب از خوندنش خسته شدم، ولی این بار دیگه اینجوری نبود. در ادامه بخشهایی از کتاب رو که دوست دارم یا نظری راجع بهش دارم مینویسم.
«برویر معتقد بود لذت مورد مشاهده بودن چنان عمیق است که شاید رنج حقیقى از کهن سالى، داغدیدگی و یا داشتن عمر بیشتر نسبت به کسانى که دوستشان داریم، هراس از ادامه دادن به زندگى اى است که در آن دیگر کسى قادر به مشاهده ى ما نباشد.» این قسمت ذهن من رو خیلی به خودش مشغول کرد. اواخر کتاب هم نیچه همین رو به یه صورت دیگه عنوان میکنه: «مى دانى زندگى بى آنکه هرگز دیده شوى یعنى چه؟»
«مردن دشوار است. من همیشه معتقد بوده ام که آخرین پاداشِ مرده این است که دیگر نخواهد مرد!» من نمیدونم چجوریه که هم زندگی کردن دشواره هم مردن، ولی به هر حال با این جمله خیلی موافقم.
«من افراد زیادى را مى شناسم که از خود بیزارند و براى رفع آن، مى کوشند نظر مثبت دیگران را به خود جلب کنند. ولى این راه حلْ نادرست و در حکم تفویض اقتدار به دیگران است. وظیفه ى شما این است که خود را همان طور که هستید بپذیرید، نه آنکه به دنبال راهى براى مقبولیت یافتن نزد من باشید.»
«از کودکى اعتقاد داشتم زندگى جرقه اى است میان دو خلأ، تاریکى پیش از تولد و تاریکى پس از مرگ.»
«مى دانى مونتنی در مقاله اش درمورد مرگ توصیه مى کند در اتاقى زندگى کنید که پنجره اى رو به گورستان داشته باشد؟ او مى گوید این منظره ذهن انسان را روشن مى کند و اولویت هاى زندگى را در نظرش مى آورد. آیا گورستان بر تو هم چنین اثرى دارد؟»
«تا زنده اى، زندگى کن! اگر زندگى ات را به کمال دریابى، وحشت مرگ از بین خواهد رفت! وقتى کسى بهنگام زندگى نمى کند، نمى تواند بهنگام بمیرد.»
«آزاد؟ عقلت کجا رفته، یوزف؟ فکر کن! آزادى زن کجاست؟ به من اجازه ى تحصیل ندادند. من از خانه ى پدرى به خانه ى تو آمدم. حتى مجبور شدم براى انتخاب فرش و اثاث خانه ام با مادر و مادربزرگم بجنگم.» مکالمهی دکتر برویر و همسرش، ماتیلده، واقعا قلبم رو به درد اورد. سالها گذشته و هنوز راه خیلی طولانیای در پیشه.
«تنها مردگان اند که تغییر نمى کنند.»
«چه آموخته ام؟ شاید اینکه حالا دیگر زندگى کنم تا در پنجاه سالگى با پشیمانى به پشت سر و به چهل سالگى ام ننگرم.»
«زناشویىِ آرمانى آن است که براى بقاى هیچ یک از آن دو نفر ضرورى نباشد.»
کتاب «وقتی نیچه گریست» نوشتهی اروین یالوم رو میتونید با ترجمهی سپیده حبیب و صدای آرمان سلطانزاده در طاقچه بشنوید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : تاریخچه کوتاهی از فلسفه
مطلبی دیگر از این انتشارات
شبهای روشن
مطلبی دیگر از این انتشارات
" شب های روشن "