چالش کتابخوانی طاقچه: پاندای بزرگ و اژدهای کوچک


چندوقت پیش طاقچه مهربون این کتاب رو رایگان کرد .

اما هنوز انگیزه لازم برای مطالعه کتاب رو پیدا نکرده بودم.

که از بعد از رایگان شدنش مدام تعریف های دوستانم رو از این کتاب میشنیدم.

وقتی فهمیدم پاندای بزرگ و اژدهای کوچک از کتاب های چاپ امسال هست انگار انگیزه لازم برای خوندنش رو پیدا کردم.

و همین باعث شد به خاطر چالش اسفند ماه طاقچه هم که شده کتاب رو شروع کنم.

خوب پاندای بزرگ و اژدهای کوچک یک کتاب نسبتا تصویریه

تصاویر کتاب زیاده و تقریبا هر صفحه عکس داره …

عکس یک پاندای بزرگ و یک اژدهای کوچک …

کتاب از یک دیدار آغاز میشود. دیدار پاندای بزرگ و اژدهای کوچک در فصل بهار

و سپس پاندای بزرگ و اژدهای کوچک همسفر می‌شوند و مسیری را با هم پی می‌گیرند…

《پاندای بزرگ پرسید: «کدومش مهم‌تره، سفر یا مقصد؟» اژدهای کوچک گفت: «همسفر.»》

پاندای بزرگ و اژدهای کوچک در این مسیر با هم درباره مسائل مختلف گفتگو می‌کنند و این گفتگو ها عمیق و متفکرانه است.

از بهار و معنای سفر و مقصد گرفته تا لذت بردن از لحظه ها و اشتباهات…

این کتاب در عین کوتاهی و مصور بودن عمیق و فلسفی است و می‌توان در معانی گفتگو های پاندای بزرگ و اژدهای کوچک غرق شد و‌ به گفتگو هایشان فکر کرد…

کتاب توصیه به زندگی در لحظه حال می‌کند

به فراموش کردن گذشته …

و ارزش دوستی

و این مفاهیم مدام تکرار می‌شوند

تصویر گری کتاب زیبا و جالب است .

《اژدهای کوچک پرسید: «اگه بعضی‌ها از من یا کار‌هام خوش‌شون نیاد چی؟» پاندای بزرگ گفت: «تو باید راه خودت رو بری. بهتره اون‌ها رو از دست بدی تا خودت رو.»》

فصل بندی کتاب با فصل های یکسال است و از بهار شروع و پس از زمستان وقتی بهار پديدار می‌شود کتاب هم به پایان می‌رسد.

البته تمام این ها با توجه به سلیقه های مختلف متفاوت است.

با وجود اینکه کتاب عمیقی بود و میشد به کلماتش فکر کرد ولی برای خودم کتاب جذاب و پر کششی نبود و به سختی به خواندن ادامه دادم .

هرچند چون کتاب بسیار کوتاه و مصور است وقت زیادی از شما نمی‌گیرد و حتی می‌توانید این شانس را زمانی به کتاب بدهید که از زندگی یا روزمره خسته آید و احتیاج به یک تنفس و زمان آسايش و آرامش دارید ‌.

《اژدهای کوچک گفت: «الان اصلاً وقت ندارم گل‌ها رو ببینم.» پاندای بزرگ گفت: «درست به همین خاطر باید اون‌ها رو ببینی؛ شاید فردا دیگه نباشن.»》

《اژدهای کوچک گفت: «ذهنم گاهی مثل این طوفانه.» پاندای بزرگ گفت: «اگه درست گوش بدی، می‌تونی صدای پاشیدن قطره‌های بارون روی سنگ رو بشنوی. حتی توی طوفان هم می‌شه کمی آرامش پیدا کرد.»》

《اژدهای کوچک عصبانی گفت: «نمی‌تونم یه جای خوب برای این شاخه‌ی آخری پیدا کنم.» پاندای بزرگ بامبو‌اش را متفکرانه جوید و گفت: «همین نقص‌ها‌ست که فوق‌العاده‌اش می‌کنه.»》

جملات بین این دو 《》علامت بریده هایی از کتاب می‌باشند.

و این آخرین کتابی است که در سال ۱۴۰۰ درباره اش نوشتم.

امسال به لطف طاقچه و به هیجان چالش بی نظیرش سال پر کتابی بود .

اگر حس میکنید این کتاب با سلیقه شما جور است و از خواندنش لذت می‌برید میتوانید از اینجا نگاهی به آن بیندازید .

https://www.google.com/amp/s/amp.taaghche.com/book/108473/%25D9%25BE%25D8%25A7%25D9%2586%25D8%25AF%25D8%25A7%25DB%258C-%25D8%25A8%25D8%25B2%25D8%25B1%25DA%25AF-%25D9%2588-%25D8%25A7%25DA%2598%25D8%25AF%25D9%2587%25D8%25A7%25DB%258C-%25DA%25A9%25D9%2588%25DA%2586%25DA%25A9