چالش کتابخوانی طاقچه: پیام عاشقی
انتخاب کتاب ماه اردیبهشت برای من از ماه فروردین سختتر بود.من معمولا شعر نمیخونم و هیچوقت بیشتر از سه چهار تا کتاب شعر نصفه و نیمه خونده شده نداشتم. فکر میکردم صحبت کردن با حلقهی کوچیک دوستان کتابخونم کمکی به پیدا کردن یه کتاب شعر بکنه، ولی اونها هم مثل من در زمینهی کتاب شعر تجربهی زیادی نداشتن. در نهایت انقدر صبر کردم تا طاقچه کتابهای پیشنهادیش رو اعلام کنه و بعد از مشورت با دوستهام، از بین کتابهای پیشنهادی طاقچه کتاب پیام عاشقی نزار قبانی رو انتخاب کردم. یکی از دلایلی که این کتاب رو انتخاب کردم این بود که میخواستم کتاب کوتاهی رو بخونم، ولی احتمالا اگه به عقب برگردم، به جای این که یه کتاب از نزار قبانی بخونم، یکی از کتابهای احمد شاملو رو یا فریدون مشیری رو انتخاب میکنم.
من اسم نزار قبانی رو خیلی شنیده بودم و وقتی که کتاب رو شروع کردم انتظارم این بود که شعرهای خیلی خیلی قشنگی بخونم. متاسفانه انتظارم رو برآورده نکرد. بعضی از شعرهای کتاب رو دوست داشتم که در ادامه بعضیاشون رو مینویسم ولی بعضیها هم واقعا به نظرم نچسب میومدن. البته نمیدونم این که بعضی شعرهاش به نظرم خیلی خوب نمیومدن یا حتی عجیب به نظر میرسیدن به خاطر این بود که من داشتم ترجمهی اون شعر رو میخوندم، یا اگه به زبان خودشون هم اون شعرها رو میخوندم همینطور راجع بهشون فکر میکردم. به هر حال همون طور که قبلتر هم گفتم اگه میتونستم که انتخابم رو عوض کنم قطعا این کار رو میکردم.
میخواستم متنم رو با شعری از نزار قبانی ادامه بدم که به عنوان نمونهی عجیب برای یکی از دوستهام فرستادم، ولی حس میکنم اونجوری در حق شاعر اجحاف میشه، پس اول شعرهایی رو مینویسم که دوست داشتم.
«آن هنگام که به تو گفتم:
دوستت دارم
میدانستم
که من، الفبای جدیدی میآفرینم
الفبایی برای شهری که خواندن نمیداند
و سرودههایم را در تالاری تهی میخوانم
و برای قومی ساقیگری میکنم
که نعمت مستی نمیدانند.»
« به باد سفارش کردم
تا طرههای موی سیاه تو را شانه کشد
اما باد
عذر تقصیر خواست
که وقتم اندک است
موهای اون بلند.»
«هر زمان که تو را میبوسم
بوسهای بعد از فراقی طولانی
احساس میکنم
که در پاکتی سرخ
نامهای عاشقانه مینهم.»
«تو را دوست میدارم
به دور از جامهای شراب
و کلاههای کاغذی
و به دور از موسیقی جاز
و ترکیدن بادکنکهای رنگی.
دوستت دارم
پیش از آنکه ساعت
لحظهی تحویل سال را بنوازد
و بعد از آنکه ساعت
لحظهی تحویل سال را مینوازد
تو معشوقهی همهی لحظههای منی
و معشوقهی همهی زمانهای من.»
«به بارانها التماس میکنم
تا بر سرزمین دیگری ببارند
و به برفها التماس میکنم
تا در شهرهای دیگری فرو ریزند
و به خدا التماس میکنم
تا زمستان را
از دفترچهی یادداشت خود محو کند
که من نمیدانم
بعد از تو
چگونه با زمستان دیدار کنم.»
در ادامه میخوام برای نمونه یکی از شعرهایی که به نظرم خوب نبود رو بنویسم. البته قبلش باید این رو بگم که من به طور کلی شعر کلاسیک رو به شعر نو ترجیح میدم و همچنان فکر میکنم که ترجمه زیبایی شعر رو کم میکنه و هر شعری در زبان خودش دلنشینتر و خوشخوانتره.
«ناخنهای عشق ما
بلند گشتند
باید
ناخنهای او را بگیریم
واِلا
تو را سر میبرد
مرا هم.»
به عنوان حرف آخر باید بگم که با وجود این که از کتابی که خوندم خیلی خوشم نیومد، ولی چون باعث شد بعد از مدتها شعر بخونم، برای من تجربهی خوشایندی بود.
من کتاب «پیام عاشقی» نزار قبانی رو با ترجمهی محمد عامریتبار خوندم که میتونید اون رو از طریق لینک زیر در طاقچه بخونید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه :کتاب تولستوی و مبل بنفش
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتاب خوانی طاقچه : دایی جان ناپلئون
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: مدرسه جاسوسی