چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد
رمان "پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شد" یکی از رمانهای طنز دلنشین و زیبای این روزهاست. رمان با فرار پیرمرد صدسالهای به نام آلن کارلسن از پنجرهی خانهی سالمندان آغاز میشود؛ آن هم درست در زمانی که قرار است تولد صدسالگی وی در خانهی سالمندان با حضور خبرنگاران جشن گرفته شود! آلن که از خانهی سالمندان و وضعیت موجود خسته شدهاست، چاره را بر فرار میبیند:
"شاید پیش خودتان فکر میکنید باید زودتر فکرهایش را میکرد و آنقدر مرد میبود که به بقیه بگوید چه تصمیمی گرفته است. اما آلن کارلسن هیچ وقت آدمی نبود که مسائل را خیلی سبک سنگین کند. این فکر هم درست لحظاتی پیش به فکر پیرمرد رسیده بود."
وقتی این کتاب اولین بار با عنوان بلندش به چاپ رسید، توجه زیادی را به خود جلب نکرد. اما سال بعد به پرفروش ترین کتاب کشور سوئد تبدیل شد و در سراسر دنیا به زبانهای مختلف ترجمه گشت. نویسندهی کتاب، یوناس یونسن، خبرنگار ۴۹ سالهای است که از فشار کاری به آرامش نویسندگی پناه میبرد. او اظهار میدارد که آلن را منِ دیگر خود میداند و بارها دست به دامن او شده تا از پنجره فرار کند و زندگیش را از نو بسازد. او همچنین معتقد است که کتابش به صورت هوشمندانهای بسیار ابلهانه است؛ این حسی است که خواننده نیز با خواندن کتاب میتواند به آن برسد! در واقع وقایع داستان پیرمرد صدساله و بیخیالی وی شاید طعنهی سنگینی باشد بر پوچی حوادث دنیا:
"هیچ چیز ابدی نیست، غیر از احتمالا حماقت بشر"
بعد از فرار از خانهی سالمندان، آلن به سمت ایستگاه قطار میرود تا زندگی جدید خود را بسازد و این گونه سفر پرماجرای وی آغاز میشود. داستان در دو خط زمانی روایت میشود. یک خط زمانی که از تولد تا تا تولد صدسالگی آلن را روایت میکند و دیگری زمان حال و اتفاقات آن. آلن کارلسن وقایع تاریخی مهم صد سال اخیر را به چشم میبیند و با افراد مهمی دیدار میکند. در این دیدارها حتی پای او به تهران نیز باز میشود!
و اما چیزی که جالب توجه است، بیتوجهی آلن به تمام این رخدادهاست؛ حتی دیدار با رهبران تاثیرگذار دنیا. او یک بار دنیا را گشته و حالا هم دنبال ماجراجوییهای جدید است:
"آلن وسط حرف دو برادر پرید و گفت که تمام دنیا را گشته و اگر یک چیز یاد گرفته باشد این بوده که بزرگترین و ظاهرا ناممکنترین نبردهای روی زمین بر اساس این گفته شکل میگیرند که: تو احمقی... نه تویی که احمقی... نه این خودتی که احمقی..."
ماجرای زندگی آلن چه درگذشته و چه در زمان حال بسیار جالب است. همچنان که کتاب مفرح به نظر میرسد، حقایق تاریخی تلخی نیز در آن گنجانده شدهاست:
"تنها نتیجهی هر انقلاب، انقلاب بعدی بود؛ البته در جهت مخالف"
آلن قصهی ما اما بسیار خوششانس است که در طول این صدسال از تمام رخدادها جان سالم به در میبرد. داستانهای آلن کارلسن میتواند همزمان هم خواننده را بخنداند، هم به فکر وادارد.
خواندن رمان "پیرمرد صدسالهای که از پنجره پرید و ناپدید شد" را به علاقهمندان کتابهای طنز پیشنهاد میکنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: شیر، ساحره و کمد لباس
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش مطالعهی طاقچه: در زمانهی پروانهها
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : تاریخچه کوتاهی از فلسفه