کتابخوان حرفهای و نویسنده مبتدی
چالش کتابخوانی طاقچه: پیرمرد و دریا
پیرمرد و دریا نام کتابی است که ارنست همینگوی آن را در سال 1951 نوشته است. ترجمه این کتاب را، زنده یاد، نجف دریابندری انجام داده است. نجف دریابندری در مقدمه این کتاب یادداشتی درباره سبک نویسندگی همینگوی نوشته که بسیار خواندنی است و روشنگریهای خوبی درباره نوشتن رمان و ساختار داستانی پیرمرد و دریا انجام میدهد. پیشنهاد میدهم آن مقدمه پربار را بعد از اتمام پیرمرد و دریا بخوانید.
در ادامه این نوشته قصد دارم خلاصه مختصری از داستان را بیان کنم. اگر کتاب را نخواندید و نمیخواهید بدانید در داستان چه خبر است؛ از خواندن سه پاراگراف زیر صرف نظر کنید و ادامه یادداشت را بعد از این سه پاراگراف بخوانید.
پیرمرد کتاب، مرد فقیری است که از بد روزگار دریا هم با او یار نیست و نمیتواند ماهیگیری کند. نام او سانتیاگو است و چند وقتی است دست خالی برمیگردد و هیچ همراه و یاوری ندارد. درست در جایی از زندگی پیرمرد که همزاد مرگ میشود، پسربچه سرحالی که خود زندگی است کمکحالش میشود و با او دریا میزند. نام پسر بچه مانولین است اما وجود او هم به شانس پیرمرد کمکی نمیکند و همچنان دست خالی است.
یک روز پیرمرد تصمیم میگیرد برای به دست آوردن ماهیهای بیشتر و بزرگتر، تک و تنها، دل به دریا بزند و در آن پیشروی کند. دریا طوفانی میشود، پیرمرد گیر میافتد و ماهی هم در دام اسیر میشود. ماهی انقدر بزرگ است که پیرمرد نمیتواند آن را به داخل قایقش بکشاند و از طرفی هم نمیتواند بعد از آن همه ناکامی بیخیال ماهی شود و آن را رها کند.
تمام داستان بیان کشمکش و جدال پیرمرد با دریا است که تمنا میکند ماهی را به او بدهد اما دریا هم لجبازتر از این حرفها هست و دل به دل پیرمرد نمیدهد. تمام آن چیزی که به ساحل میرسد جسم نیمهجان پیرمرد و اسکلت ماهی بزرگ است.
روایت داستان آنقدر آرام و آهسته است که نمیدانی چگونه به انتهای کتاب میرسی اما وقتی پایان را میخوانی چیزی جز حجمی از غصه و بهت نیستی! پیرمرد و دریا داستان خاصی است که به عمق جان آدم نفوذ میکند و همیشه خاطر پیرمرد ناکام در ذهن آدم میماند.
همینگوی با استادی تمام شخصیتی به یادماندنی خلق کرده است. توصیفات او در سراسر داستان از زندگی پیرمرد، اطلاعاتش درباره ماهیگیری تا جدال او با دریا آنقدر با جزئیات است که میتوان کاملا تصور کرد و داستان را در ذهن ساخت. در طی خواندن داستان ما با پیرمرد و دریا زندگی میکنیم. همراه او و شاگردش در کلبه سادهاش میخوابیم، بعد به دریا میزنیم، ماهیگیری میکنیم و بعد خسته و فرسوده باز میگردیم به ساحل تا ثابت کنیم همچنان از هر نیرویی در زندگی شکستناپذیرتر هستیم. پیرمرد داستان، که نام او سانتیاگو است، مبارز تنهای زندگی است و همین او را قویتر از هر نیرویی کرده است.
داستان لمس بیواسطه واقعیت زندگی یک ماهیگیر است. این رویایی بیواسطه با یک موقعیت سراسر عریان داستان را بسیار زیاد خواندنی کرده است. خواندن رمان پیرمرد و دریا، اثر ارنست همینگوی را به تمام دوستداران رمان پیشنهاد میکنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: نیلوفر و مرداب
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه :کتاب باغ آلبالو
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه : «جنگ چهره زنانه ندارد»