چالش کتابخوانی طاقچه : پیرمرد و دریا

خواندن کتاب های ارنست همینگوی برای من لذت بخش ترین کاری هست که تو دنیا میتونم انجام بدم. همه ی کتاب هاش را خوندم و با هر کدامش واقعا زندگی کردم. این کتاب را هم بواسطه چالش اسفند طاقچه مجدد خوندم و تصمیم گرفتم آن را برای شما هم به اشتراک بذارم.

به اعتقاد ویلیام فاکنر عزیز :

«زمان ممکن است نشان دهد که پیرمرد و دریا بهترین نوشته همه ما است.»

این کتاب عصاره وجود نویسنده هست و دید تازه ای از موفقیت و شکست و ایستادگی را برای شما مطالعه کننده عزیز به نمایش می گذارد. شاید در نگاه اول شما هم مثل من فریب سادگی و بدون پیچیدگی داستان را بخورید ولی عجله ای نکنید. به مراتب که پیش برید ، متوجه دنیای درون و زیبای کتاب و محتوایش و اندیشه ی ناب نویسنده می شوید. این کتاب در عین سادگی بسیار عمیق و فلسفی است و حتما توصیه می کنم که حتما فیلم رو هم با بازی اسپنسر تریسی ببینید.

من چیزی از گناه سر در نمی آورم. و تازه هم مطمئن نیستم که به آن اعتقادی داشته باشم. شاید کشتن ماهی گناه بوده باشد ؛ به گمانم گناه بود . حتی اگر برای این کشته باشمش که خودم را زنده نگه دارم و شکم چند نفر دیگر را سیر کنم ؛ اگر اینجوری باشد هرکاری گناه است ...... به فکر گناه نباش ... حالا فکر کردن درباره گناه خیلی دیر شده . تازه بعضی از مردم پول می گیرند تا به گناه فکر کنند ؛ بگذار همان ها به گناه فکر کنند . .. تو برای این به دنیا آمده ای که ماهیگیر شوی.........

داستان کتاب همانجور که خودتون شاید بدانید درباره پیرمرد ماهیگیر کوبایی به نام سانتیاگو است که نزدیک به 84 روز هست که هیچ ماهی ای صید نکرده و وارد دشوارترین مرحله زندگی خود می شود. تا اینکه یک روز موفق میشه یک ماهی بزرگ صید کنه اما در راه بازگشت به مشکلاتی بر میخوره.

امید و اطمینانش هرگز وانرفته‌بود. اما حالا امید و اطمینانش جان تازه‌ای گرفت، مانند وقتی که نسیم می‌آید.

پیرمرد داستان یک شخصیت متفاوت ادبیات آمریکا هست. او نماد با استقامت ترین فرد در دنیا هست که با چالش های سخت زندگی خودش روبرو میشه که باید با آنها دست و پنجه نرم کنه. او مدام سعی داره که روحیه امیدوارانه خود را حفظ کند و هیچقوت دست از تلاش برنداره.

برای آنکه به خودش دل داده‌باشد. بیادآورد که در میخانه‌ای در کازابلانکا با آن سیاه‌پوست بزرگ اهل سین‌فوئگوس که زورمندترین مرد بندر بود مچ انداخته بود. یک روز و یک شب بود که آرنجهاشان را روی یک خط گچی روی میز گذاشته‌بودند و ساعدهاشان راست ایستاده‌بود و دستها در هم قفل بود… او مسابقه را به نتیجه رساند… از آن پس مدتها او را پهلوان می‌نامیدند

به نظرم اصلی ترین و عمیق ترین قسمتش احساس میکنم اونجایی که به ماهی میگه “حال من و تو به هم پیوسته‌ایم، از ظهر با هم بوده‌ایم، و کسی قرار نیست به هیچ کدام از ما کمک کند.” . کتاب واقعا خوبی بود و بقول جناب دریابندری ، واقعا تراشیده و پیکرتراشی شده بود . قسمت هایی چون کافه کازابلانکا و قسمت هایی پایانی اش مرا مجذوب خود کرد بخصوص همان جمله آدم را برای شکست نساخته اند ممکنه آدم از بین بره ولی شکست نمی خوره.

به نظرم پیر مرد و دریا داستان زندگی خیلی از ماهاست به مرور که آدم پا به سن میگذاره و از اون توانایی ها و قدرت جوانیش کاسته میشه هی به خودش یادآوری می‌کنه که زمانی فلان کار رو کرده و اطرافیان دائماً شکست های دوران ناتوانی رو بهش تلقین میکنن که در آدم احساس تحقیر و مسخره شدن رو بوجود میاره که اگر اون روحیه شکست ناپذیری رو تقویت کرده باشی به دنبال صید ارّه ماهی زندگیت خواهی رفت.

برای آنکه به خودش دل داده‌باشد. بیادآورد که در میخانه‌ای در کازابلانکا با آن سیاه‌پوست بزرگ اهل سین‌فوئگوس که زورمندترین مرد بندر بود مچ انداخته بود. یک روز و یک شب بود که آرنجهاشان را روی یک خط گچی روی میز گذاشته‌بودند و ساعدهاشان راست ایستاده‌بود و دستها در هم قفل بود… او مسابقه را به نتیجه رساند… از آن پس مدتها او را پهلوان می‌نامیدند.

در آخر پیشنهاد میکنم که حتما این کتاب را مطالعه کنید. برای دریافت و مطالعه کتاب می توانید به لینک زیر مراجعه کنید :

https://taaghche.com/book/23669/%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D9%88-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7