احتمالاً تنها کاری که بلدم خوندن و نوشتن. همه چیز رو میخونم و از همه چیز مینویسم.
چالش کتابخوانی طاقچه: چراغ سبزها
برای چالش کتابخوانی خرداد ماه طاقچه، «کتابی که تو را با سخت و آسان زندگی آدمی معروف همراه میکند»، من کتاب چراغ سبزها نوشته متیو مک کانهی را انتخاب کردم.
کمتر کسی است که به سینما علاقه داشته باشد و متیو مک کانهی را نشناسد. بازیهای استادانه و به یادماندنیش در فیلم هایی مثل Dallas buyers club یا فصل اول سریال میخکوبکننده اچبیاو True detective از معروفترین نقش آفرینیهای او هستند که جایزه بهترین بازیگر مرد اسکار و نامزدی بهترین بازیگر نقش اول سریال درام امی را به همراه داشتند. کمتر کسی فیلم میان ستارهای کریستوفر نولان را با بازی فوقالعادهاش ندیده.
و همه اینها به تنهایی باعث میشود خواندن کتاب چراغ سبزها وسوسهانگیز باشد. کتابی نوشته بازیگری که حضورش در یک فیلم میتواند من را به دیدن آن ترغیب کند، قطعا ارزش خواندن دارد. مک کانهی برای پنجاه و دو روز بدون دسترسی به الکتریسیته در بیابان گوشهنشینی کرد تا این کتاب را با استفاده از ژورنالهایی که از پانزده سالگی مینوشته، بنویسد. نوشته هایی که در کتاب اشاره میکند نمیخواسته به آنها برگردد. نوشته هایی که برایش راهی برای فراموش کردن و رهایی بوده. نه جمع آوری خاطره برای آینده و چیزی که شگفت زدهاش میکند حجم خاطراتی است که هنوز به یاد دارد.
«همیشه مینوشتم تا بتوانم فراموش کنم. فکر کردن به بازنگری در زندگی و افکارم آزاردهنده بود. گمان نمیکردم از حمل این ژندگی و افکار لذت ببرم. اخیراً جرات پیدا کردهام به نوشتههایم در این سی و پنج سال- درباره کسی که سی و پنج سال بودهام- نگاهی بیندازم. و میدانید چه شد؟ بیشتر از چیزی که فکر میکردم از بودن در کنار خودم لذت بردم. خندیدم... گریه کردم... فهمیدم بیشتر از حد انتظارم لحظهها را به خاطر دارم... و کمتر فراموش کردهام.
چه چیزی دستگیرم شد؟ قصههایی که شاهدشان بودهام و تجربهشان کردهام، درسهایی که یاد گرفته و فراموش کرده بودم، شعرها، دعاها، تسکیندهندهها، جواب خیلی از سوالهایم، یادآوری سوالهایی که هنوز دارم، تایید بعضی شکهای بخصوص، باور به چیزهایی که مهماند، نظریاتی در باب نسبیت، و تعداد زیادی نوشتههای پشت ماشینی. شیوههایی در نوع نگاهم به زندگی یافتم که همچنان و هنوز برایم لذتبخشاند.»
چیزی که توجه من را در حین خواندن کتاب جلب کرد و باعث شد از ان لذت ببرم، لحن راحت و صادق نویسنده بود. این کتاب یک خودستایی طولانی و خسته کننده نیست. پر است از صحنههایی که به نظر نمیرسد کسی بخواهد در موردشان صحبت کند و متیو مک کانهی چنان ساده و بی اهمیت برای مخاطبان کتاب پرفروشش از آنها حرف میزند که حتی بیشتر شوکه کننده به نظر میرسند. ماجراهایی جزئی مثل پیتزا دزدی هم با چنین جزئیات جذابی راهی برای شناخت افراد میشوند.
همانطور که خودش در کتاب آن را توصیف میکند، این کتاب مجموعه ای است از داستانها، دعاها، شعرها، افراد و مکانها و نوشته های پشت ماشینی از زندگی فردی که حتی اگر اینقدر معروف و مشهور نبود هم، به تنهایی جذاب بود. شخصیتها، انگار در داستانی به خوبی نوشته شده، به جا و کامل معرفی و شناسانده میشوند. اتفاقات پر کشش و جذابند. خیلی راحت میتوان فراموش کرد که راوی این داستان نه یک شخصیت تخیلی که بازیگری معروف و شناخته شده است. و وقتی به یاد میآوری که این داستانها واقعیاند، یک بار دیگر جا میخوری.
این کتاب با ترجمه سمانه پرهیزکاری از انتشارات میلکان روی سرویس کتابخوانی طاقچه در دسترس است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: شب های روشن
مطلبی دیگر از این انتشارات
صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
حرف بزن!