چالش کتابخوانی طاقچه: چشم جهان (جلد اول مجموعه چرخ زمان)

چالش بهمن ماه این هست: کتابی که ماجراهایش در یک سفر رخ می دهد، و کتابی که من انتخاب کردم جلد اول مجموعه چرخ زمان به نام چشم جهان که بخش اول ان به اسم خروج از دورود، ترجمه شده است.

این مجموعه در اصل ۱۴ کتاب است که ۱۱ تای ان را رابرت جردن و سه کتاب پایانی را پس از مرگ رابرت جردن، براندن ساندرسن نوشته است. نشر پریان اما هر کتاب را به دو جلد تقسیم کرده و تا کنون ۷ جلد از ان چاپ شده است.

در جهان چرخ زمان، «الگو» تجلی جهان واقع و سرنوشت آدمیان است و «چرخ» نماد گذر زمان.

تنوع موجودات در این مجموعه مثل کتاب های تالکین، بالاست. در یک طرف دوستان اهریمن و تاریکی که در کتاب شیطان نامیده شده قرار دارند، مانند موردرال ها، ترالک ها و در طرف دیگر دوستان نور و روشنایی قرار دارند مانند آیز سدای ها که می توانند با منبع نور ارتباط برقرار کنند و کارهایی ماورایی انجام دهند اما همین ایز سدای ها هم خوب و بد دارند و در بین مردم هم همیشه محبوب به حساب نمی ایند. در طرف دیگر گروه فرزندان نور یا شنل سفیدها قرار دارند که با اهریمن دوستی ندارند اما عامل همه مشکلات و بدبختی ها را ایز سدای ها می دانند و با ان ها شدت دشمن هستند.

وقتی این کتاب را شروع کردم، به نظرم خیلی شبیه به رمان های جان کریستوفر آمد، اما پیچیده تر و بسیار پر شخصیت تر، در حدی که تعداد متعدد اسامی یک سوم اول کتاب، کاملا برایم گیج کننده بود و مدام فراموش می کردم که شخصیت ها که بودند و چه می کردند، اما رفته رفته، شخصیت پردازی ها پر رنگ شد و نقش ها مشخص.

در داستان، مدام قصه هایی از گذشته روایت می شود که چه جنگ هایی رخ داده و چه نتیجه هایی داشته‌، چه پادشاهانی داشتند و هرکدام چه کارهایی می کردند، چه سرزمین هایی وجود داشتند و هر کدام بستر چه اتفاقاتی بوده‌اند. بعضی از روایت ها مثل فصل اول کتاب هنوز برایم جا نیافتاده و ارتباط سایر روایت های تاریخی هم انقدر زیاد و در هم تنیده است که کمی سردرگمی ایجاد می کند‌. (احتمالا در جلدهای بعد سردرگمی ها کمتر شود.)

داستان در جایی شروع می شود که نبرد بین نور و تاریکی در مرحله ای قرار گرفته که تاریکی بسیار قدرتمند شده و نور، ضعیف و جنگی در حال شکل گیری است که سه روستانشین به نام های رند، مت و پرین نقش پر رنگی در ان خواهند داشت، هرچند خودشان کاملا از انچه چرخ زمان برایشان در نظر گرفته بی خبرند.

اهریمن، نیروهایش را به روستای ان ها می فرستد تا این سه نفر را بکشند یا دستگیر کنند اما انها نجات پیدا می کنند و وقتی از زبان یک ایز سدای که به روستای ان ها امده، علت ماجرا و راه رهایی از ان را می شنوند، ناچار راهی سرزمین دور دستی به نام تاروالون می شوند که محل زندگی ایز سدای ها در طول تاریخ بوده، و این چنین سفر دور و دراز ان ها اغاز می شود.

در این سفر ایز سدای و نگهبانش لن، یک داستان سرا به نام ثام مریلین ( در این جهان داستان گویی بسیار پرطرفدار و درامدزاست)، و دو دختر به نام های اگوین و ناینیو که فرزانه روستایشان است( چیزی بین پیشگو وطبیب که نیروی خاصی هم دارد) همراهشان می شوند.

ان ها که تا پیش از این تنها کمی دور از روستا را دیده بودند، پا به شهرهای بزرگی می گذارند که ارزوی دیدنش را داشته‌اند، اما به خاطر آنکه نیروهای تاریکی، یعنی موردرال ها و ترالک ها و ... همه جا دنبالشان هستند، با کمترین میزان از جلب توجه و فقط برای خوابیدن و خوردن غدایی وارد شهرها می شوند. گاهی هم مجبور می شوند پا به سرزمین هایی بگذارند که تنها در قصه ها نامی از ان ها شنیده بودند.

بخش اول کتاب اول باجدا شدن این گروه از هم پایان می یابد و بخش دوم ان که در جلد دیگری چاپ شده، جذابیت و هیجان بیشتری دارد.

شما هم اگر به داستان های فانتزی و پرهیجان علاقه دارید، حتما این کتاب را دوست خواهید داشت.


«خروج از دورود؛ بخش اول» را از طاقچه دریافت کنید

https://taaghche.com/book/77636