چالش کتابخوانی طاقچه : کتاب حرمسرای قذافی

با سلام و احترام . در ادامه چالش خفن و جذاب طاقچه ، من کتاب حرمسرای قذافی نوشته آنیک کوژان با ترجمه بیژن اشتری رو انتخاب کردم که نشر ثالث اون رو به چاپ رسونده. آنیک کوژان یک خبرنگار فرانسوی است که در این کتاب به افشاگری درباره زنانی که قربانی تجاوز از سوی قذافی شدن ، می پردازه . داستان کتاب درباره دختری ۱۵ ساله به نام ثریاست که توسط عوامل قذافی ربوده شده و به یک قلعه منتقل مى شود ودر آنجا مورد تجاوز قرار مى گیرد . با این که این کتاب در دسته کتاب های زندگینامه قرار ميگیرد ، اما در واقع یک نوع افشاگری و پرده برداشتن از دیکتاتوری به نام قذافى است. نکته ای که درباره این کتاب وجود دارد، روایت بسیار تلخ و تكاندهنده آن است ؛ به گونه ای که‌ خواندن آن در شرایط روحی نامناسب زیاد توصیه نمی شود. در واقع دختران و زنانی که در دوران حکومت قذافی مورد شکنجه و آزارهای جنسی و جسمی قرار می گرفتند ، علیرغم میل باطنی شان حاضر می شدند مورد این خشونت ها قرار بگیرند اما سکوتشان را نمى شکستند چرا که در فرهنگ و سنت لیبی اطمینان لازم برایشان وجود نداشت. قذافی رهبری بود که همیشه به دفاع خود از زنان و حقوق آن ها در جهان عرب و آفریقا افتخار می کرد اما داستان اين کتاب چیز دیگری را روایت می کند . هدف اصلی نویسنده این کتاب تابو شکنی و ایفای نقش به عنوان صدای قربانیان است . ثریا دانش آموزی بود که در مدرسه به عنوان پیشوا برای استقبال از قذافی انتخاب می شود و این شروع داستان و ماجرای تلخ وی می شود. جالب است که هیولایی به نام قذافی خود را دشمن سرسخت چندهمسری معرفی کرده بود. شاید یکی از مواردی که می توانست به جذاب تر شدن کتاب کمک کند، پرداختن بیشتر به شخصیت معمر قذافی می بود. نکته جالبی که وجود دارد این است که این کتاب یک جنبش فمینیستى قوی و جریان ساز را در لیبی به وجود آورده است. با این که این کتاب در دسته کتاب های زندگینامه قرار ميگیرد ، اما در واقع یک نوع افشاگری و پرده برداشتن از دیکتاتوری به نام قذافى است. هدف اصلی نویسنده این کتاب تابو شکنی و ایفای نقش به عنوان صدای قربانیان است . جالب است که هیولایی به نام قذافی خود را دشمن سرسخت چندهمسری معرفی کرده بود. مردم لیبی به دلیل چارچوب های اخلاقی موجود درجامعه شان سعی داشتند کوژان را از تحقیقاتش منصرف کنند اما او دست از کار نکشید تا جایی که این کتاب را تألیف کرد . در ادامه قسمت هایی از کتاب را مى آورم:

_ <<هنوز هم باید با حجم عظیمی از احساساتی که در مغزم ترق وتوروق صدا می کنند و لحظه ای آرامم نمی‌گذارند بجنگم . ترس ، شرم ، غم ، تلخکامی ، تنفر وانزجار ، طغیان و عصیان . چه ترکیب احساسی غریبی ! بعضی از روزها این احساسات دست به دست هم می‌دهند و به من نیرو می دهند تا مرا کمی به آینده امیدوار کند . اما در غالب روزها این افکار واحساسات تاب و توانم را مى گیرد و مرا به درون چاه غم و غصه ای می اندازد که احساس می کنم هیچوقت نمی توانم از آن بیرون بیایم. >>


https://taaghche.com/book/41041/%D8%AD%D8%B1%D9%85%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%B0%D8%A7%D9%81%DB%8C



https://amp.taaghche.com/book/41041