چالش کتابخوانی طاقچه: یادت باشد

کتاب "یادت باشد..." یه کتاب جذاب، روان و با روایتی شنیدنیه ☺?

این کتاب از یه زندگی واقعی نوشته شده و شاید همین چند برابر جذاب ترش کرده ، اونقدر قشنگ روایت شده که در طی خوندن کتاب هم باهاش میخندی هم باهاش اشک میریزی هم قلبت به تپش میفته ?❤

کتاب از جایی شروع میشه که فرزانه جان برای قبولی دانشگاه درس میخونه که عمه خانوم برای پسرش میاد خواستگاری
فرزانه جان که فکر و ذکرش درس و دانشگاهشه خیلی محترمانه جواب میده که قصدش قبولی دانشگاهه و فعلا به ازدواج فکر نمیکنه که البته این جواب عمه خانم رو ناراحت میکنه ?❤
آخه کی بهتر از فرزانه و حمید برای همدیگه؟


یه تیکه از داستان رو با هم بخونیم: ?❤
[داخل پذیرایی روبروی تلویزیون نشسته بودیم که ننه گفت: "فرزانه! اون روزی که تو جواب رد دادی، من حمید رو دیدم. وقتی شنید تو بهش جواب رد دادی، رنگش عوض شد! خیلی دوستت داره." به شوخی گفتم: "ننه باور نکن، جوونای امروز صبح عاشق میشن، شب یادشون میره!" گفت: "دختر! من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم. می‌دونم حمید خاطر خواهته. توی خونه اسمت رو می‌بریم لپش قرمز میشه. الآن که سعید نامزد کرده، حمید تنها مونده. از خر شیطون پیاده شو. جواب بله رو بده. حمید پسر خوبیه."] ☺?


چند وقت بعد که فرزانه جان دانشجوی رشته ی علوم پزشکی بودند عمه خانم با آقا حمید مجدد برای خواستگاری میان
و خلاصه توی همون صحبت اول متوجه میشوند چقدر طرز فکرشون به هم شبیهه ??
و در ادامه قرار عقد و عروسی گذاشته میشه

این ماجراها از قسمت های اول کتاب و مربوط به فصل یک بودند
این کتاب ده فصل داره که هر فصل مربوط به یک برهه از زندگی این دو عزیزه ?

این کتاب پر از ماجراهای قشنگه :)
از اولین دوستت دارم با خجالت گفتن تا شریک یک زندگی شدن ?
از کمک های آقا حمید توی خونه که گاهی غذا درست میکرد، پذیرایی از مهمون ها و حتی بعد رفتن مهمون ها کمک فرزانه ظرف ها رو میشست و ... ??
تا پاشویه کردن آقا حمید از یک شب تا صبح وقتی تصادف کرده بود و حالش بد بود و قبول کردن اینکه نصف پول اجاره خونه رو به دوست آقا حمید که میخواسته خونه رهن کنه قرض بدهند و یه خونه کوچیک تر اجاره کنند ☺❤

از اون سفری که رفتند حرم حضرت معصومه و آقا حمید رو به سمت ضریح به حضرت معصومه گفتند: "خانم! خانمم رو آوردم ببینی. ممنونم که منو به عشقم رسوندی!" ☺?
تا کتاب خوندن های با هم و ماجرای باقلواها و هوای آدمای اطراف رو داشتن


در طی خوندن این کتاب یه نکته برام خیلی جالب بود و اونم این بود که چقدر یه زندگی میتونه پر از قشنگی، سادگی، احترام و درک متقابل باشه

که وقتی میشه اینقدر خوب زندگی کرد چرا یه جور دیگه زندگی کنیم؟


یه تیکه دیگه از این کتاب رو بخونیم؟
[گفت: "هر کجا جور باشه حتما بهت زنگ میزنم. فقط یه چیزی. از سوریه که تماس گرفتم چجوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستند. اگه صدای من رو بشنون از خجالت آب میشم." ??
به یاد زندگی‌نامه و خاطراتی که از شهدا خوانده بودم افتادم. بعضی‌هایشان برای همچین موقعیت‌هایی با همسرشان رمز می‌گذاشتند. به حمید گفتم: "پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم."❤?
از پیشنهادم خوشش آمد‌. پله ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و بلند بلند گفت: "یادت باشه! یادت باشه!"☺
لبخندی زدم و گفتم: "یادم هست! یادم هست!"]

?
?


توی فصل های این کتاب ماجرای زندگی این دو عزیز دوست داشتنی رو میخونید از خواستگاری تا شهادت حمید سیاهکالی عزیز همسر فرزانه جان ❤

بله این کتاب داستان زندگی "شهید حمید سیاهکالی" عزیز هست❤
شهیدی که عالی زندگی کرد و آنقدر مردانه زیست که در نهایت به آرزوی خودش (شهادت) رسید.?

ازتون میخوام این کتاب رو بذارید جز اولویت ها ^^
از بس که قشنگه لذت می‌برید از خوندنش?
دریچه های تازه ای از زندگی به چشم تون باز میشه و دنیا رو یه جور دیگه میبینید?

خیلی قشنگه خلاصه جز اولویت های کتاب خوندن تون بذارید :)

و در آخر مرسی از طاقچه بخاطر این چالش کتابخوانی جذابش :)
این کتاب با صدای قشنگ مژده لواسانی توی طاقچه موجوده که من شدیدا پیشنهاد میکنم.?
اگر هم کتاب الکترونیکی رو دوست دارید بخونید طاقچه هر دو نوعش رو داره :)


https://amp.taaghche.com/book/71437/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%AF