چالش کتابخوانی طاقچه: ۲۴ ساعت از زندگی یک زن

چالش شهریور ماه طاقچه خواندن کتابی درباره‌ی زندگی یک زن است من هم از بین چند کتابی که در لیست خواندن داشتم، کتاب "۲۴ ساعت از زندگی یک زن" را برای این ماه انتخاب کردم.

شناسنامه کتاب: ۲۴ ساعت از زندگی یک زن نوشته: اشتفان تسو ایگ ترجمه: رضا سیدحسینی انتشارات نگاه

داستان با اتفاقی ناگهانی شروع میشود. زوجی ثروتمند همراه با دو دختر خود در در یکی از پانسیون‌های "ریویرا" اقامت دارند. علاوه بر آن‌ها جوانی که داستان کتاب از زبان او نقل میشود و نیز دو زوج ایتالیایی و آلمانی و خانمی مسن از مهمانان این پانسیون هستند.
همه چیز با ورود مهمانی جدید دگرگون میشود. جوانی فرانسوی به مهمانخانه می‌آید و اتاقی رو به دریا کرایه میکند. از همین رو معلوم میشود شخص ثروتمندی است. همچنین رفتار دوستانه و زیبایی چهره او سبب شد توجه همه مسافران به سوی او جلب شود. هیچ غرور و خودخواهی در رفتار او مشاهده نمیشد و همه بی‌اختیار از او خوششان می‌آمد. به همه سلام میکرد، در رختکن پالتوی خانم‌ها را به دستشان میداد و با کودکان با محبت و مهربانی رفتار میکرد و در کل بی‌اندازه گرم و مودب بود ‌و حضورش نعمتی برای مهمانان شمرده میشد.
در اولین روز اقامتش با دو دختر زوج ثروتمند تنیس بازی کرد و بعد از آن با مادر آن‌ها که "مادام هانریت" نامیده میشد به پیاده روی رفت و سپس با زوجی به بازی شطرنج پرداخت.
فردای آن روز راوی داستان که برای نامه‌ای به اداره پست میرفت، در ایستگاه قطار، جوان فرانسوی را میبیند. جوان با شتاب و اضطراب از او خداحافظی میکند و اینگونه توضیح میدهد که کاری ناگهانی پیش آمده ولی دو روز دیگر نزد آن‌ها بازمیگردد.
ساعت ۱۱ شب ناگهان همهمه‌‌ای برپا میشود. "مادام هانریت" که برحسب عادت هر شب، برای قدم زدن به ساحل رفته بود بازنگشت! تمامی مسافران و شوهرش با اضطراب به دنبال او میگشتند و سعی داشتند فرزندان زن را که به دنبال مادر خود میگشتند، آرام نگه دارند. تا اینکه شوهر کاغذی را در اتاق خواب خود پیدا میکند و معلوم میشود که یک نامه خداحافظی از سوی "مادام هانریت" است و زن درواقع گم نشده و با جوان فرانسوی رفته و همسر و دو دختر خود را ترک کرده است!
این اتفاق موضوع بحث روزهای آینده در پانسون بود. همه با تعجب به این موضوع میپرداختند که چگونه میشود زنی در حالی همسر و فرزندانش را رها کند و با جوان بیگانه‌ای بگریزد که از آشنایی آنها تنها یک روز میگذشت! همه زن را مقصر میدانستند و میگفتند این رفتار از زنی نجیب و پرهیزگار انتظار نمیرود. در این میان تنها راوی داستان است که زن را قضاوت نمیکند و میگوید زنی که سال‌‌ها زندگی یکنواخت و خسته‌کننده‌ای داشته عجیب نیست که قربانی عشقی ناگهانی شود!
صحبت‌های راوی توجه خانم مسن انگلیسی را جلب میکند و آن‌ها بارها بر سر این موضوع بحث میکنند. راوی که از خانم مسن به نام خانم "ث..." یاد میکند، از این همه علاقه و اشتیاق او به این موضوع تعجب میکند تا روزی که اقامتش در پانسون تمام میشود و برای خداحافظی نزد خانم "ث..." میرود. در این هنگام دلیل این اشتیاق را میفهمد.
و داستان تازه از این قسمت کتاب شروع میشود!! خانم "ث..." از او میخواهد شب به اتاقش بیاید تا رازی را با جوان درمیان بگذارد.
در اتاق اینگونه بیان میکند که وقتی شاهد بوده که جوان، مادام هانریت را قضاوت نکرده و برعکس از او دفاع کرده و به هیچ وجه او را گناهکار نمیداند، تصمیم میگیرد با بیان حادثه یک روز از زندگی گذشته‌اش، بار سنگین گناهی را از دوش بردارد.
او به دنبال شنیدن نظر جوان درباره این اتفاق نبود و تنها میخواست محرم اسرارش باشد و بتواند با اعتراف و بیان اتفاق‌های پیش آمده، پس از سال‌ها خود را آزاد و رها سازد.
از این قسمت، داستان از زبان خانم "ث..." روایت میشود.
از ازدواجش میگوید تا مرگ شوهرش و دو سال بعد که در ۴۲ سالگی، شبی اتفاقی برایش افتاد که سال‌ها شرم و ناراحتی زندگیش را تباه ساخت.
حال در این سن به شخصی برمیخورد که زنی را که از دید همه گناهکار است قضاوت نمیکند و برعکس از او دفاع هم میکند، و اینگونه راهی برای رهایی از این بار گناه میابد...

لینک دریافت کتاب از فروشگاه کتاب الکترونیک طاقچه:

https://taaghche.com/book/53994