یه برنامه نویس عاشق خلق کردن که فیلم دیدن اولویتشه و کتابهاش دوستاشن، از بچگی تفریحش نوشتن بوده و توش واقعا فوق العادس کانتنت مارکتینگ رو مناسب روحیاتش میبینه و تصمیم گرفته از اینجا شروع کنه.سلام ....
چالش کتابخوانی طاقچه 1401: شرکت خلاقیت
به قولی فرنگی ها woooooooooooooooooooooooooooow. واقعا پیشبینی نمیکردم تا این اندازه این کتاب قادر باشه روی من تاثیر بذاره؛ به من تجربه های جدید بده و نکاتی رو یادآوری کنه که کمتر بهشون توجه میکردم. بی اغراق سفر هیجان انگیزی با این کتاب داشتم که بسیار برام لذت بخش بود.
?بخونیمش یا نه؟
- اگر صاحب کسب و کاری هستید؛ اگر مدیر یا رهبری هستید که بین 1 تا n نفر را راهبری میکنید یا مسئول یک بخش یا واحد یا تیم هستید.
- اگر دوست دارید از شکست های دیگران بدون اینکه شکست خورده باشید درس بگیرید و از تجربه هاشون استفاده کنید.
- اگر در مسیر حرکت کسب و کارتون مدام به نقطه های سکون میرسید؛ یا حتی احساس ضعف در ارتباطاتتون با شرکای تجاری تون یا افراد سازمانتون میکنید.
- اگر از شروع میترسید یا از اتفاقات احتمالی پیش رو، یا همین الان هم درون سازمانتون فرهنگ ترس ریشه دوونده.
- یا به طور کلی فک میکنید یه چیزی سرجاش نیست.
احتمالا خوندن این کتاب میتونه افق های جدیدی برای بررسی دقیق تر مشکلی که درونش هستید به روتون باز کنه.
?معرفی اجمالی
روی جلد کتاب این نوشته به چشم میخوره "غلبه بر نیروهایی نادیدنی که در مسیر الهام واقعی قرار دارند " شرکت خلاقیت در واقع خاطرات بنیان گذار پیکسار_شرکت انیمیشن محبوبم_ رو روایت میکنه. نه تنها محبوب منه که محبوب دلهاست؛ قبول ندارین؟ انیمیشن های بی نظیر داستان اسباب بازی ها، زندگی یک حشره، کارخانه هیولاها، کوکو، شگفت انگیزان و..... تا همین نزدیکی ها انیمیشن بی نظیر روح(soul) و لوکا (Luca)ساخت این استودیوی باحال و همه چی تمومه. پس قبل خوندن کتاب پیشنهاد میکنم حداقل داستان اسباب بازی ها یا اخرین ساخته شون لوکا رو ببینید.
فیلم هایی که صرفا یه ورژن بهینه شده از نمایش عروسکی برای بچه ها نیستن؛ بلکه مفاهیم عمیقی از زندگی، ارتباطات، زمین خوردن، خوداتکایی، تلاش و ممارست رو به شکل حیرت اوری درون داستانهاشون میگنجونن که نه تنها بچه ها متوجه برخی نکاتش بشن که حتی برای ما بزرگترها هم پر از سوپرایز و یادگرفتن باشه.
سوال مهم اینجاست: چه کسی یا چه کسانی پشت این حجم از اثرگذاری ان؟ این آدم ها در چه فضایی به چنین سناریوهای اثرگذاری رسیدن؟ آیا اصلا محیط روی فیلمنامه، کارگردانی، طراحی شخصیت ها و.. اثرگذار بوده؟
?کتاب چی میگه؟
شما در چهار بخش و سیزده فصل همراه نویسنده میشید تا نظاره گربخشی از مسیر زندگی حرفه ایش باشید؛ از لحظه ای که در دانشگاه یوتا سراغ مسیری میره که کمتر کسی انتخابش میکنه؛ مدیرشدنش برای اولین بار و پذیرش مسئولیت یک تیم و چلنجی که بین خودش و ترس هاش در این پوزیشن داره؛ تا مرز ورشکستگی رفتن؛ ملاقات با یکی از عجیبترین وتاثیرگذارترین آدم های سیلیکون ولی و همکاری با اون (من وجه ی متفاوتی از استیو جابز رو تو این کتاب دیدم؛ و بسیار از اینکه دنیا چنین آدم به درد بخور و پر از ایده و دقیقی رو از دست داده متاسفم)؛ چالش های ساخت اولین فیلم بلند کارتونی و همکاری با دیزنی؛ قراردادن آدم ها در جای درستشون و در مکان درستشون؛ ساختن فرهنگ سازمانی خفنی که توش کمتر کسی آسیب ببینه و همه درونش احساس قدرت،تعهد و سخت کوشی کنن و ارتباطاتی که در عین حفظ سلسله مراتب پر از صمیمت و احترام باشه و نظرات مخالفی که بتونن صدایی باشن برای بهبود هر طرح و نظر و فکر و سناریویی؛ تلاش بی حد و مرز برای بهتر بودن هر اثر نسبت به آثار پیشترش( خیلی اهمیت داره که شما بعد از اینکه اسم و رسمی پیدا میکنید همچنان کالا و خدماتتون در بالاترین حد از کیفیت بمونه)؛ و ادامه دادن و ادامه دادن و رشد کردن و یادگرفتن و رشد کردن و انگیزه بخش شدن؛ در نهایت تا لحظه ای که به آرزوی دیرینش یعنی کار در والت دیزنی نزدیک و نزدیک تر میشه اما نه دیگه درمقام یک انیماتور یا مسئول بخش فناوری بلکه در جایگاه مدیریت یکی از شناخته شده ترین شرکت های انیمیشن سازی.
توی این مسیر برای من از همه پر رنگتر رسیدن به درک عمیقی از این جمله بود .حتی اگه در مسیری که میری احساس کنی داری دورتر میشی؛ حتما راه دیگه ای جلوی روت ظهور میکنه؛ چه بسا زودتر هم برسی.(عمد دارم از گفتن ظهور، خدادر کتابش صریحا گفته:"از جایی که گمانش را نمیکنید به شما روزی خواهم داد" این روزی میتونه پول باشه یا ارتباطات یا هرچی دیگه ای)
?نظر من
همه میگن این کتاب خلاقیت و مدیریت کردن درست یک مجموعه رو به ما یاد میده؛ من اما میگم چیزی جز جسارت و تعهد برای رسیدن و با چشمای باز همه چیز رو دیدن رو یاد نمیده که جمله روی جلد هم به روشنی بهش اشاره داره "غلبه بر نیروهایی نادیدنی که در مسیر الهام واقعی قرار دارند "
پیکسار نتیجه تجربه ها شکست ها و آرزوهای یک نفر به عنوان عامل( اِد ) و چندنفر به عنوان همراهه( جان، استیو و..)، کسانی که باور به ساخت جهانی درون کارتون ها با استفاده از تکتولوژی های کامپیوتری روز دنیا داشتن و با همه سختی های مسیر و پذیرفته نشدن ها شرکت خلاقیتی ساختند که نه تنها آثار ماندگارشون بعیده به این زودی ها از ذهن ها پاک بشه بلکه به قول شیخ اجل : "نام نیکو گر بماند زآدمی .... " نامشون هم در طول تاریخ انیمیشن جاودان خواهد موند.? دلم میخواد بگم اِد ازت ممنونم که پاپس نکشیدی، استیو ازت ممنونم که با حضورت خون تازه ای به پیکسار تزریق کردی، جان ازت ممنونم که همیشه حمایت کردی و کلی استعداد جدید مثل پیت داکر برای پیکسار کشف کردی.
?من بی شک دلم میخواد نسخه چاپی این کتاب روبه قفسه کتاب خونم اضافه کنم و تا میتونم توشو سیاه کنم و زیر خطاشو خط بکشم و از تعدد خوانش صفحاتش دوباره بدمش صحافی. تا این لحظه این سومین کتابیه این حس رو در من ایجاد میکنه.??
اینو تازه دیدم
- پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز
- پرفروشترین کتاب سایت آمازون
- بهترین کتاب سال هافینگتن پست
خب پس به نظر میرسه فقط از نظر من خفن نبوده??
?جملاتی از کتاب
• در ساخت قوانین بسیار زیاد، محتاط باشید. قوانین میتوانند زندگی را برای مدیران ساده کنند؛ اما این قوانین برای ۹۵ درصد آنهایی که خوب رفتار میکنند، پرمسئولیت هستند. برای محدودکردن آن ۵ درصد، قوانین را به وجود نیاورید.
• درگیرشدن با مشکلات دشوار بهطور استثنایی ما را به تفکر متفاوت، وادار میکند.
• منتظر نباشید قبل از اینکه آنها را با دیگران به اشتراک بگذارید به نتیجهای عالی برسند. در ابتدا و بهدفعات آنها را نشان دهید. زمانی زیبا خواهد بود که بهجای موردنظر دست پیدا کنید؛ اما در طول مسیر زیبا نخواهد بود. این همانگونه است که میبایست باشد.
• ساختار ارتباطی یک شرکت نباید انعکاسدهندهی ساختار سازمانیاش باشد. همهی افراد میبایست قادر به صحبت کردن با هرکسی باشند.
• این وظیفهی مدیر نیست که از مخاطرات ممانعت به عمل آورد. وظیفهی مدیر این است که بستری ایمن برای رفتن به استقبال خطرات به وجود آورد. شکست یک اهریمن نیست. درواقع، شکست اصلاً شیطان نیست. این پیامد ضروری انجام کاری جدید است.
• اعتماد بدین معنی نیست که شما اعتماد میکنید که افرادتان خرابکاری نمیکنند. بدان معنی است که به آنها اعتماد میکنید، حتی زمانی که مرتکب اشتباه میشوند.
. مردم از تغییر خوششان نمیآید؛ زیرا احساس میکنند چیزهای جدید و ناآشنا باعث میشود اشتباهات بیشتری مرتکب شوند. علاوهبراین ما از اشتباه کردن متنفریم؛ زیرا میترسیم شکست خورده به نظر برسیم.همه ما تمایل داریم که تایید شویم و این منجر به اشتباه میشود.
این کتاب رو میتونید از طریق لینک زیر در طاقچه به صورت الکترونیک بخونید ... ??
راستی اگه کتاب رو مطالعه کردین؛ نظرتون رو دوست دارم بدونم راجبش رفقا... ?
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش كتابخواني طاقچه: جايي كه خرچنگ ها آواز ميخوانند
مطلبی دیگر از این انتشارات
باشه " از شنبه " ...
مطلبی دیگر از این انتشارات
شنگال و ماجرای فیلسوفانهی پیدا کردن جای خود