خرده زندگانی من: https://t.me/My_Star_dust
چالش کتابخوانی مهر ماه ۱۴۰۲ طاقچه
چالش کتابخوانی مهر ماه ۱۴۰۲ طاقچه
چالش کتابخوانی این ماه طاقچه راجع به کتاب هایی هستش که یک دید جدید داخل خودشون دارن و نگاه ما رو به دنیا و شاید زندگی عوض میکنن، کتابی که با عینک فلسفه به جهان مینگرد.
کتابی که من انتخاب کردم کتاب همه میمیرند، نوشته ی سیمون دوبوار ، ترجمه ی مهدی سحابی (نشر نو) هست.
❗️ در ادامه راجع به درونمایه داستان صحبت کردم که اگه فکر میکنین اسپویل میشه رد کنین:
داستان راجع به فوسکا، مردی هستش که به طور اتفاقی اکسیر جاودانگی رو مینوشه و نمیمیره، و داستان ۷۰۰ سال زندگی خودش رو برای ما تعریف میکنه. واقعا اگه امید مرگ نباشه هیچ کدوم از ما میتونه زندگی رو تاب بیاره؟ براش تلاش کنه؟
من که نمیتونم. برای من مرگ همیشه چیزی بوده که امید به زندگی م رو بیشتر کرده. باعث شده تاب بیارم. چون تموم نشدن چیز ها باعث ترس من میشه.
و واقعا اگه مرگ نباشه، اگه ترس نباشه، و اگه زمان ارزش خودش رو از دست بده چیزی از زندگی نمیمونه جز خستگی و دلمردگی. از همون لحظه ای که تا ابد زنده ای دیگه نمیتونی ارزش زندگی رو بفهمی. ❗️
کتاب حجیمی حساب میشه، ۴۱۳ صفحه هست و ریتم داستان کنده نسبتا. از طرف دیگه راوی متکلم وحده هست، بیشتر از این که با آدم های دیگه و دیالوگ های بیرونی سر و کار داشته باشیم از داخل فوسکا رو همراهی میکنیم، فکر هایی که ذهنش رو درگیر کردن، روزمرگی هایی که دنیاش رو در بر گرفته، احساس تنهایی و دوری. دنیایی که همیشه یک شکله، خاکستری و بدون رنگ. زندگی کردن میون آدم هایی که هر چه قدر هم تلاش کنی شبیه هم دیگه ن و تنهایی و تنهایی. مجبور بودن به تحمل یک نفرین ابدی. و اینا میتونه باعث خستهکننده شدن متن کتاب بشه تا حدی. برای من اول های کتاب جذاب تر بود و بعدش افتاد تو سراشیبی تکراری شدن، اما بازم در حدی جذاب بود که تا آخر کتاب بخونمش. داستان فلسفی و شاید تاریخی حساب میشه با یک نگاه تازه به زندگی و شاید مرگ.
اگر از خوندن کتاب های داستانی با درونمایه فلسفی و یک نگاه تازه به زندگی خوشتون میاد پیشنهاد خوبی حساب میشه.
در ادامه برخی از بخش هایی از متن کتاب رو نوشتم:
"واقعا فکر میکنید که در این دنیا میتوانید بدون بدی کردن خوبی کنید؟ محال است که آدم بتواند برای همه خوب باشد، همه را خوشبخت کند. اگر آن قدر دل نازکید که نمیتوانید این قربانی کردن های لازم را بپذیرید، باید بروید و در صومعه زندگی کنید. "
***
" این مردم خوشبختی را نمیخواهند؛ میخواهند زندگی کنند.
شارل گفت: زندگی کردن یعنی چه؟
سری تکان داد و گفت: این زندگی چیزی نیست. دیوانگی است که انسان بخواهد بر دنیایی که هیچ چیز نیست مسلط شود!
- لحظههایی هست که آتشی را در دلشان میگدازد و همین را زندگی کردن مینامند. "
***
" ماریان پرسید: چرا هر وقت خوبی شما را میگویم عصبانی میشوید؟
- به نظرم میرسد که دارم نقش بازی میکنم.
- مگر نه اینست که با سخاوت تمام وقت و پول و کوشش خودتان را صرف کار ما میکنید؟
گفتم: آخر این همه هیچ چیز از من کم نمیکند.
- سخاوت واقعی یعنی همین: همه چیزتان را نثار میکنید و به نظر میرسد که عین خیالتان نیست. "
این کتاب رو میتونین از اینجا خریداری کین.
یا روی لینک زیر کلیک کنید:
https://taaghche.com/book/22694
امیدوارم که از خوندن این کتاب لذت ببرین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: پاندای بزرگ و اژدهای کوچک
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:انسان در جستجوی معنا
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه:کوری