فارغ التحصیل ارشد فیزیک هستم، فعلا اینجا از کتابهایی که میخونم مینویسم.
چالش کتاب خوانی طاقچه: تولستوی و مبل بنفش
کتاب آروم تولستوی و مبل بنفش دیشب (۲۹ بهمن) تموم شد. و وقت نظر دادنه!
من از بچگی عاشق کتاب بودم، از همون ۵ سالگی که به لطف عمو فردوس از برنامهی شهرک الفبا سواد خوندن یاد گرفتم، تفریحم ورق زدن و سعی بر خوندن کتابهای الکترونیک بابا بود.? وقتی هم رفتم مدرسه، تا آخرین سال یعنی پیشدانشگاهی، همین که کتابها رو میدادن شروع میکردم به خوندن کتاب ادبیات! کنجکاو بودم ببینم اون سال قراره چی یاد بگیرم؟! چه شعرها و داستانهایی بخونم؟
یادمه وقتی ۹ سالم بود، مدرسهمون که عوض شد و رفتیم مدرسه نوساز، یه نمایشگاه کتاب برگزار شد. منم با اندک پول تو جیبیم (اون موقع ها فکر کنم نهایتا روزی ۲۰۰ تومن میگرفتم ?) یه کتاب تاشونده خریدم که یادمه در مورد حیوانات و پرندههایی مثل جغد ? بود. اما راستشو بخواهید، مامانم مخالف سرسخت کتابخوانی من بود. هرچند سالهای اول دبستان کتابهای «دخترک کبریت فروش»، «هایدی» و یکی دو تا کتاب دیگه رو برام خرید تا مدرسه بهم جایزه بده ، ولی خب بنظرش کتاب فقط باید درسی میبود! چه میشد کرد؟! ???♀
اما منم کم نیاوردما! دوران راهنمایی هم عضو کتابخونهی نزدیک خونمون بودم و هم عضو شدیداً فعال کتابخونه مدرسه! که دومی تو دبیرستان هم ادامه داشت و زنگ تفریح ها منصوره خانوم رو باید تو کتابخونه پیدا میکردن! ??
تا همین الان هم بعد از خدا ، کتابها بیریاترین و صبورترین و بخشندهترین دوستانم بودن! اما هیچوقت فکر نمیکردم یه آدمی، یه جایی از این دنیا تصمیم بگیره برای کنار اومدن با اندوه ازدست دادن خواهرش، یک سال هر روز یه کتاب بخونه! واقعا ایدهی محشری بود! بچه که بودم و تو آخرین صفحه کتاب فارسی اسم اون ۵۲ کتاب پیشنهادی رو میدیدم، آرزو داشتم یه روزی انقدر کتاب (و پول برای خریدنش!) داشته باشم که بتونم تو یه سال ۵۲ تا کتاب بخونم! یعنی هفتهای یه دونه! که خب راستشو بخواهید پارسال بیشتر از ۶۰ جلد کتاب خوندم! ?? اما رویای کاری که «نینا» انجام داد و تو یه سال ۳۶۵ کتاب خوند، واقعا برام دور از دسترس به نظر میرسه. ولی خدا رو چه دیدی؟! شاید منم یه روزی تصمیم گرفتم بشینم رو صندلی قهوهایم و هر روز یه کتاب تازه بخونم، هر روز یه دنیای جدید رو کشف کنم!
نینا دختری از یک خانواده 5 نفره است که با از دست دادن خواهر بزرگترش، زندگیش وارد مرحله ای جدید و پر شتاب می شه. اما بعد از گذشت سه سال، به خودش میاد و می بینه اندوهش رو درمان نکرده و در واقع فقط داشته ازش فرار می کرده. حالا راه حل چیه؟ پناه بردن به دوست قدیمی و همیشگیش؛ کتاب!
اون تصمیم می گیره به مدت یک سال هر روز یک کتاب جدید بخونه، کتاب هایی با موضوعات متنوع و خب طبیعتا کتاب های خیلی قطور هم انتخاب نمی کنه. توی این یک سال کتاب خوندن در هر شرایطی برای اون حکم یک «کار» مفید رو پیدا می کنه که باعث می شه برنامه های ناگهانی رو با این کار از قبل مشخص شده تنظیم کنه.
من خوندن این کتاب رو فقط به آدمایی پیشنهاد میدم که واقعا عاشق کتاب هستن. در حدی که برای اوقات بیکاریشون کتاب صرفاً یه انتخاب نیست، بلکه یه اولویته! مثلا وقتی تو مترو میخوان از ایستگاه امام خمینی (ره) تا تجریش برن، بجای موزیک پلیر ، طاقچه رو باز میکنن! ?
#تولستوی_و_مبل_بنفش
پایان مطالعه: ۱۴۰۰/۱۱/۲9
کتاب تولستوی و مبل بنفش رو می تونید از اینجا بخونید:
یکی از بخش هایی که دوست داشتم:
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب «دیالوگ»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: عطر فرانسوی
مطلبی دیگر از این انتشارات
«دایی جان ناپلئون» زیر ذره بین