چالش کتاب‌خوانی طاقچه: جنگ چهره زنانه ندارد.

کتاب مستند بی‌نظیری در باره زنان ساکن شوروی حاضر در جنگ. نویسنده‌ی کتاب روایت‌های مختلف از زنان مناطق مختلف با مشاغل مختلف در جنگ رو گردآوری و منتشر کرده. همیشه توی ذهن من زنان حاضر در جنگ یا نقش پشتیبانی رو برعهده داشتند یا پرستاری و پزشکی. ولی توی این کتاب بارها متعجب شدم که زنی در نقش خلبان، آشپز، مین‌روب و ... توی یک جنگ حضور داشته. ولی آیا به راستی این‌ها کلیشه‌های جنسیتی ذهن ما نیست؟ کلیشه‌هایی که بابت چهره «مردانه» جنگ توی ذهن هرکدوم از ما شکل گرفته. چهره‌ی مردانه‌ی جنگ، نه به خاطر عدم حضور زنان و یا ناتوانی شرکت زنان در عرصه‌های این چنینی بلکه به خاطر عدم شنیدن روایت‌ها و خاطرات زنان حاضر در جنگ به وجود اومده. نویسنده‌ی این کتاب بارها با زنانی رو به رو شده که نمی‌خواستند یا نمی‌تونستند و یا اجازه نداشتند از خاطرات جنگ صحبت کنند. روایت‌هایی هم که نقل می‌شد پر بود از این تناقضات. زنانی که در صحنه‌ی جنگ حضور داشتند ولی تا پیش از اون همواره به زیبا بودن و آرایش کردن و آراستگی و پوشیدن دامن و کفش‌های پاشنه‌دار دعوت شده بودند،‌ حالا خودشون رو بین خاکریزها و لباس‌های غیر مناسب و پوتین‌های سنگین می‌دیدند. در تمام مدت فکر می‌کردم اگر دختری از اول بدون اون جهت‌دهی اولی بزرگ شده باشه حتما این تضادها در شرایط یکسان براش کمتر پیش میاد.

یکی از مسائلی که از همون روایت‌های اول مطرح می‌شه و منم ذهنم درگیرش بود این مطلبه که «می‌دونید چقدر سخته آدم کشتن؟»‌ جنگ یعنی هرروز شلیک هرروز آدم کشتن، با هر توجیهی با هر تحلیلی اولین آدمی که سرباز جنگی می‌کشه چقدر اثر عمیقی روی اون فرد و روی آینده‌ش می‌گذاره. چه سرباز مرد و چه سرباز زن. و نکته‌ی قابل توجه در بین روایت‌های کتاب این بود که بسیاری از راویان برای گرفتن انتقام مردان خانواده (پدر، همسر، برادر و ...)‌ به جنگ رفتند.

یکی دیگه از نکات جالب در روایات، صحبت درباره‌ی عشق بود. «عشق تنها واقعه‌ی شخصی‌ای است که برای انسان جنگ رخ می‌دهد. سایر حوادث عمومی‌اند، حتی مرگ.» تنوع نظرات و روایات خیلی زیاد بود. تنوع نظرات زنان و مردان. مردانی که عقیده داشتند زن جنگ نمی‌تواند همسر مناسبی برای آن‌ها باشد تا مردانی که برعکس، فکر می‌کردند زن جنگ درک بیشتری نسبت به وضعیت آن‌ها خواهد داشت. البته به طور چشم‌گیری نسبت افراد اول بیشتر بود. در بین روایات زنانی بودند که عشق و فرد مورد علاقه‌شون رو در جنگ از دست داده بودند و بودند افرادی که در کنار صحبت از عشق و محبت، روایت‌هایی از تجاوز و دست‌درازی هم‌رزمان تعریف می‌کردند. و چقدر دردناک بود.

روایت‌های پیروزی و شروع مجدد زندگی عادی و سختی داستان برای حاضران در جنگ هم بخش پررنگ دیگری در کتاب بود. توی یکی از روایت‌ها یکی از راویان می‌گفت بعد از جنگ تا مدت‌ها مرده دیدن برام عادی بود و نمی‌فهمیدم چرا مردم از مرگ و مرده می‌ترسن. اثر عمیقی که سال‌ها بعد کم‌رنگ شده. فرآیندی که برای خیلی از راویان سخت بود. «انسان جنگ باید جای خود را به انسان پس از جنگ می‌داد...» و این یعنی انسان جنگ باید در باره افکار و حس‌هاش تجدید نظر می‌کرد.

توی بخشی از کتاب (در انتهای کتاب) تامارا ستپانوونا اومنیاگینا، ستوان سوم و امدادگر پزشکی در باره‌ی افکار در حین جنگ و وقایع پس از جنگ اینطور روایت می‌کنه که «می‌دونید زمانی که توی جبهه بودیم چه فکری تو کله‌مون بود؟ آرزو می‌کردیم "بچه‌ها، کاش زنده بمونیم... بعد از جنگ همه خوشبخت می‌شن! یه زندگی خوش و خرم تو راهه! اونایی که توی جنگ این‌ همه سختی کشیدن بعد از جنگ همدیگه رو درک می‌کنن و دلشون به حال هم می‌سوزه. همه همدیگه رو دوست خواهند داشت. آدم‌ها تغییر خواهند کرد." ما به این جملات شک نداشتیم، حتی یه ذره. عزیز من، گلم... مردم مثل گذشته از همدیگه تنفر دارن. دوباره همدیگه رو می‌کشن. این مساله واقعاً برام غیر قابل فهمه... این‌ها کی‌ان؟ ما... همین ما هستیم...» و این یعنی فرو ریختن رویاها و آرزوهایی که فرد حاضر در جنگ به خاطرش جنگیده. چه سخت.




«این کتاب بین سال‌های ۱۹۷۸ تا ۲۰۰۴ به نسخه‌ی فعلیش تبدیل شد. نمونه‌ی ناقص از آن در سال ۱۹۸۵ در مسکو منتشر شد اما نسخه‌ی کاملش به سال ۲۰۰۴ در آمد.» (مترجم) و توسط عبدالمجید احمدی ترجمه شده که به حق ترجمه‌ی روان و خوبی هم بود. نمره‌ای که به این کتاب خواهم داد ۵ از ۵ه.

اگر علاقمند به مطالعه‌ی کتاب در طاقچه هستید نسخه‌ی الکترونیکی و صوتی کتاب در لینک‌های زیر موجوده.

https://taaghche.com/audiobook/82761/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF
https://taaghche.com/book/38652/%D8%AC%D9%86%DA%AF-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87-%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF