حدیث هستم و اینجا از کتابهایی که میخونم مینویسم. IG: hathis1
چالش کتابخوانی طاقچه: راهنمای کهشکان برای اتواستاپزنها
چالش اردیبهشت: کتابی که ماجراهایش در آینده اتفاق میافتد.
به نظرم خیلی موضوع هیجانانگیزی بود، تمام کتابهای دیستوپیایی (پادآرمانشهری) میتونن توی این دسته قرار بگیرن. اول قصد داشتم هرگز ترکم مکن از ایشیگورو رو بخونم ولی وقتم کم بود و اون هم واقعا کتاب سنگین و دردناکیه! رفتم سراغ راهنمای کهکشان که پیشنهاد خود طاقچه بود.
من تا به حال رمان علمی-تخیلی دربارهی فضا نخونده بودم و این کتاب تجربهی جدید و خوشایندی بود. قصه از کجا شروع میشه؟ یه روز صبح آرتور دنت از خواب بیدار میشه و میبینه یه بولدوزر بیرون خونهاش وایستاده و میخواد خونه رو خراب کنه، چون سر راه جادهی کمربندیه که قراره بسازن!
آرتور داره سرشون داد و بیداد میکنه که فورد پریفکت، دوست آرتور، از راه میرسه و میگه بیا بریم یه نوشیدنی بخوریم یه کار خیلی واجب باهات دارم! میرن توی بار و فورد میگه زمین ۵ دقیقهی دیگه نابود میشه چون توی مسیر ساخت یک بزرگراه کهکشانیه:)))) بعد مشخص میشه که فورد یه آدم فضاییه که ۱۵ سال پیش برای تحقیق اومده زمین و گیر افتاده!
خلاصه این دوتا یه سفینه گیر میآرن و چند ثانیه قبل از انفجار زمین فرار میکنن و سفرشون رو توی کهکشان با هیچهایک کردن ادامه میدن. طنز کتاب خیلی بامزه است، اینطوریه که همهی باورهای بدیهی ما رو به سخره میگیره! مثلا معلوم میشه هفت میلیون سال پیش یه کامپیوتر قدرتمند به نام «تفکر عمیق» کرهی زمین رو ساخته:)) و درواقع موشها ساکنان اصلی زمینن که دارن روی آدمها آزمایش میکنن:))
«اما این موجوداتی که تو بهشون میگی موش اون چیزی نیستن که تو فکر میکنی. اونها فقط تصویر موجودات خیلی خیلی باهوش و چندبعدیای هستن که در بُعد ما به شکل موش ظاهر میشن؛ یا ما اونها رو به شکل موش میبینیم. همهی اون مسخرهبازیهای پنیرومنیر هم فقط واسهی استتار و پوششه»
تخیل کتاب خیلی خلاقانه است. و این رو در نظر داشته باشید که داگلاس آدامز کتاب رو ۴۳ سال پیش نوشته (البته اول یک سریال رادیویی برای BBC بوده و بعد کتاب شده). ۴۳ سال پیش. وقتی هنوز اینترنت و گوگل و تکنولوژیهای امروزی نبودن! اما فضای داستان و تخیلش واقعا تحسینبرانگیزه. تواناییهای عجیب و غریبی که کامپیوترها و روباتها دارن، سیارهای که آدمهاش سیارههای لوکس و گرونقیمت میسازن، سیارهای که همهی ساکنانش خودکارن (Pen) و زندگی خودکاری دارن:)))
اینکه هر لحظه یه مشت محکم میخوره توی تصورات پیشفرض ذهنتون خیلی حس جالبیه:)
این قسمت رو خیلی دوست داشتم:
«هر موجود زندهای در مواقعی که خیلی نگرانه و تمام هوش و حواسش رو به یه موضوع متمرکز میکنه، ناخودآگاه یه علامتی از خودش مخابره میکنه. این علامت فاصلهی دوری موجود نگران رو با محل تولدش به دقت نشون میده. طولانیترین مسافت ممکن بین دو نقطه در کرهی زمین بيست هزار کیلومتره، که البته مسافت چندان زیادی هم نیست. برای همین علامتهای موجودات زندەی نگرانِ کرەی زمین اونقدر ضعیفاند که کسی متوجه اونها نمیشه. اما فورد پریفکت در این لحظه که خیلی خیلی نگران بود و همهی هوش وحواسش رو به یه چیز خیلی خیلی نگرانکننده متمرکز کرده بود ششصد سال نوری از محل تولدش در نزدیکی بتلگویس دور بود. گارسن چند ثانیه از بسامد بالا و شدید علامت حس دوری فورد لرزید. نمی دونست این احساس یعنی چی اما ناگهان با احترام به فورد نگاه کرد.»
این کتاب جلد اول از یک مجموعهی ۶ جلدیه، ولی خودش به تنهایی داستان کاملی داره و پایانش ناقص نیست! من از خوندنش لذت بردم، مثل یه هوای تازه برای مغزم بود، یه زنگ تفریح جالب! ولی فکر نکنم جلدهای بعدی رو ادامه بدم.
«اما من همیشه میگم احتمال اینکه آدم بفهمه که واقعا تو دنیا چه خبره اونقدر کمه که بهترین کار اینه که آدم بگه ولش کن!»
راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها - داگلاس آدامز - نشر چشمه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: طاعون
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: بچه مثبت مدرسه
مطلبی دیگر از این انتشارات
توران میرهادی