چالش کتابخوانی طاقچه: راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها
نسخهی پیر طریقت - اردیبهشت: کتابی که ماجراهایش در آینده اتفاق میافتد
راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها نوشتهی داگلاس آدامز، جلد اول از یک مجموعهی ۶ جلدی علمی تخیلیه که عمدهی داستانش در فضا و سفر به سیارههای دیگه میگذره. شخصیتهای اصلی داستان آرتور دنت (یک انسان زمینی!) و دوستش فورد پریفکت هستن. فورد یک اتواستاپزن (هیچهایکر) کهکشانیه که ۱۵ ساله تو زمین گرفتار شده. طی ماجرایی آرتور متوجه این موضوع میشه و این دو نفر راهی سفرهای کهکشانی میشن. کتاب به زبان طنز هست و طی داستان به برخی مفاهیم انسانی با طنز و کنایه اشارههایی میشه. دوست دارم تو این یادداشت به چند تا از این موارد اشاره کنم.
۱) آیا ما در مرکز عالمیم؟
همونطور که میدونید یه زمانی این تصور وجود داشت که زمین مرکز عالمه. با گذر زمان مشخص شد نه تنها زمین، بلکه خورشید هم مرکز عالم نیست و این منظومه خودش گوشهای از یکی از بیشمار کهکشان موجود در جهانه! ممکنه شما هم یکی از اون تصاویری رو دیده باشید که یه فضای بیکران از ستارهها رو نشون میدن و بعد روی یه نقطهی ریز فلش زدهن که زمین اینجاست! بله، ما حداقل از نظر اندازه توی این عالم چیز خاصی نیستیم و هیچ بعید نیست تنها موجودات زندهی این عالم هم نباشیم.
وجود حیات در سیارات و کهکشانهای دیگه یکی از موضوعاتیه که تو رمانها و فیلمهای علمی تخیلی زیاد بهش پرداخته شده و انسان هم به دنبال کشفشه. تو این کتاب هم ما با تمدنهای مختلف و انواع و اقسام موجودات، نژادها و آدمیزادهایی مواجه میشیم که جاهای دیگهی کهکشان زندگی میکنن و تازه از زمینیها پیشرفتهتر هم هستن. زمین یه گوشهی دورافتاده از کهکشانه و از دید خیلی از فضاییها اونقدر ناشناخته و بیاهمیته که ممکنه بخوان نابودش کنن چون سر راه ساخت یه بزرگراه کهکشانی واقع شده؛ درست به همون راحتی که اول داستان یه بولدوزر تصمیم داره خونهی آرتور رو به خاطر ساخت یه بزرگراه کمربندی خراب کنه!
فورد از نویسندههای کتابی به اسم «راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها» هست که از کتابهای مرجع در کل کهکشانه. یه جای داستان آرتور سراغ این کتاب میره تا ببینه توش دربارهی زمین چی نوشته شده. این قسمت رو از خود کتاب بخونید:
یعنی زمین در بهترین حالت و حتی از نظر فورد که ۱۵ سال روش زندگی کرده «بیشترش چیز خاصی نیست»! :))
اما آیا واقعا کوچک بودن ما در مقیاس کهکشانی به معنی بیاهمیت بودن ماست؟ برعکسش چی، آیا هوشمند بودن ما به معنی همهکاره بودن ماست؟! به هر حال ما انسانها به خودمون این حق رو دادهیم که طبیعت و سایر موجودات در خدمتمون باشن و از جهاتی خودمون رو مرکز عالم میبینیم. به این موضوع توی کتاب اینطور اشاره میشه؛ انسانی که خودش رو باهوشترین موجود زنده میدونه، موشها رو آزمایش میکنه اما این احتمال به فکرش هم نمیرسه که ممکنه این موشها موجودات باهوشتری باشن که خودش تحت آزمایش اونها باشه!
۲) شخصیت واقعی بشری
فضای داستان بهمون این امکان رو میده که از فاصلهی دورتری به بشریت نگاه کنیم. نویسنده خیلی جاها با زبان طنز به برخی ویژگیهای رفتاری انسانها اشاره میکنه، رفتارهایی که برای ما عادیان اما برای شخصیتی مثل فورد به عنوان یک غیرزمینی عجیب به نظر میان. مثلا فورد شوخطبعی آدمها رو درک نمیکنه یا تکرار خیلی از جملات بدیهی توسط انسانها براش عجیبه.
همینطور که داستان جلو میره و با شخصیتهای دیگهای آشنا میشیم، میبینیم بعضی مسائل در مورد بقیهی نژادهای کهکشان هم وجود داره. مثلا همه دنبال معنای زندگیان، اختلاف طبقاتی بین ثروتمندها و فقرا میلیونها سال قبل هم وجود داشته، همچنین طعنههایی که به رئیس جمهور و حاکمان کهکشان زده میشه ممکنه برامون آشنا باشه!
اما اگر دنبال یه خصوصیت به عنوان ویژگی بشری باشیم، میتونیم در رباتی که تو سفینهی شخصیتهای داستان وجود داره پیداش کنیم. ماروین اولین نمونه از نسل رباتهاییه که با ویژگی «شخصیت واقعی بشری» ساخته شدهن. نتیجه این شده که برخلاف سایر سیستمهای کامپیوتری سفینه که خوشحال و از خدمت به انسان راضی هستن، ماروین یه ربات افسرده و غمگینه، از اینکه با این ظرفیت ذهنیش باید دستورهای ساده رو اجرا کنه ناراضیه و مدام نگرانه نکنه رفتارش دیگران (حتی رباتهای دیگه) رو اذیت کنه!
یکی دیگه از مسائلی که توی داستانهای علمی تخیلی و همینطور در تکنولوژی امروز مطرحه، اضافه کردن احساسات به هوش مصنوعی و رباتهاست تا اونها شباهت هر چه بیشتری به انسان پیدا بکنن. برای من خیلی جالب بود که نویسندهی این کتاب به عنوان یه ویژگی که میتونه به رباتها شخصیت واقعی بشری ببخشه، روی غم دست گذاشته. اشاره به این ویژگی رو تو جملات ابتدایی کتاب هم میتونیم ببینیم:
... ساکنان این سیارهی سبز و آبیرنگ، که جدشون به میمونها میرسه، اونقدر عقبموندهاند که فکر میکنند با اختراع ساعت دیجیتال فیل هوا کردند. مشکل این سیاره اینه، یا بهتر بگیم این بود، که اغلب ساکنانش بیشتر وقتها ناراضی بودند و احساس خوشبختی نمیکردند. [...] حال مردم خراب بود. حال بعضیها حتا حسابی خراب بود بهرغم اینکه ساعت دیجیتال هم داشتند.
ساعت دیجیتال غیر از اشاره به اینکه انسان با وجود پیشرفت تکنولوژی نتونسته مشکل اساسیش رو در این دنیا حل کنه، به نظرم به زمان و گذر عمر هم اشاره داره؛ به تلاش بیهودهی انسان برای به کنترل گرفتن زمان، و دغدغهش برای پیدا کردن معنایی برای عمر محدودش.
۳) معنای زندگی
«معنای زندگی» سوالیه که همیشه وجود داشته و در مورد موجودات هوشمند این داستان هم صادقه. این دغدغهی فکری رو در حرفهای نگهبان سفینهای که آرتور و فورد باهاش از زمین خارج میشن، و حتی در ماروین میبینیم. اما فقط به همین چند دیالوگ محدود نمیشه. میلیونها سال پیش، یکی از نژادهای کهکشان برای اینکه یک بار برای همیشه جواب این سوال رو پیدا کنن قویترین کامپیوترِ ساخته شده تا اون زمان رو میسازن. هفت و نیم میلیون سال طول میکشه تا بالاخره کامپیوتر به «سوال نهایی دربارهی زندگی، جهان و همه چیز» جواب میده: ۴۲! وقتی افراد اعتراض میکنن که آخه ۴۲ چه معنی داره، کامپیوتر میگه شما خودتونم نمیدونین سوالتون دقیقا چیه! من هم نمیدونم! اما هر موقع سوالتون رو بفهمین جوابش هم مفهوم میشه!
بنابراین اونها یه کامپیوتر دیگه میسازن که این بار سوال نهایی رو پیدا کنه. این کامپیوتر در واقع یه شبیهسازی بزرگه؛ یه سیاره با موجودات زندهی ساکنش که قراره ۱۰ میلیون سال حیات روش ادامه پیدا کنه تا به جواب برسه! (جالبه که خود ساکنین این سیاره ممکنه یه موقعی درگیر معنای زندگیشون بشن، ولی هیچوقت نفهمن معنای زندگی اونها صرفا مشخص شدن معنای زندگی یه سری موجود دیگهست)!
البته به علت یه مشکل فنی (!) این شبیهسازی هیچوقت کامل نمیشه و اینجا اتفاق جالبی میافته؛ دو تا از مسئولین شبیهسازی تصمیم میگیرن یه سوال از خودشون دربیارن که جواب ۴۲ بهش بخوره :)) اونها میخوان این قضیه دیگه تموم بشه و برن دنبال زندگیشون. انگار بهطور ضمنی میخواد بگه نباید خیلی هم سخت بگیریم و اونقدری دنبال یه معنای شستهرفته و دقیق باشیم که دیگه یادمون بره قرار بوده زندگی کنیم.
در صفحات پایانی، آرتور جملات بالا رو تو کتاب راهنمای کهکشان میخونه و در همین حینه که همسفرها هم تصمیم میگیرن بعد از ماجراهایی که از سر گذروندن برن به یه رستوران و غذایی بخورن! (و همین میشه مقدمهای برای جلد دوم مجموعه: رستوران آخر جهان).
شاید بد نباشه ما هم گاهی وقتا دست از پرسیدن «چرا غذا میخوریم» برداریم، ساعتهای دیجیتال رو از دستمون باز کنیم و بریم که فقط یه غذای خوشمزه بخوریم! :)
راهنمای کهکشان برای اتواستاپزنها از نظر من هم سرگرمکننده و بامزه بود، و هم خیلی جاها آدم رو به فکر فرو میبرد. این کتاب توسط نشر چشمه و با ترجمهی آقای آرش سرکوهی منتشر شده. اگه تصمیم به خوندنش دارین میتونین از طریق لینک زیر از برنامهی طاقچه دریافتش کنین:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: «وصیتها»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: خودشناسی آلن دوباتن
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش كتابخوانی طاقچه: کتاب هنر شفاف اندیشیدن