چالش کتاب‌خوانی طاقچه: زندگی و زمانۀ مایکل ک

ترکیبی از «لانه» و «هنرمند گرسنگی» کافکا و «من فقط آمدم تلفن کنم» مارکز، که احتمالاً شما را به یاد سریال منچستر ۱۹۷۵ چنل‌بی می‌اندازد.

مایکل (که نام خانوادگی‌اش را کامل نمی‌دانیم، شاید به این دلیل که اهمیتی ندارد) انسانی است که به دنیای دیگری تعلق دارد. در دل جنگ، به دنبال آرامش می‌گردد و یا شاید بهتر باشد بگوییم به دنبال چیزی نمی‌گردد جز اینکه به حال خودش رها شود؛ اما این خواستۀ کوچکی نیست و مایکل به خاطر این هدف باید مخاطرات زیادی را به جان بخرد. داستان در حال و هوای جنگ‌های داخلی آفریقای جنوبی می‌گذرد و نمایشگر تصویر سیاه جنگ و حکومت یک رژیم آپارتاید است.

به نظر من این کتاب از چند نظر به داستان‌های لانه، هنرمند گرسنگی و من فقط آمدم تلفن کنم شباهت دارد. شباهت این رمان به لانۀ کافکا به خاطر توصیف‌های دقیقی است که نویسنده از شرایط مایکل در اواسط داستان و دورۀ کشاورزی او می‌دهد. روند ساخت آلونک و کاشت و داشت گیاهان، من را یاد توصیفات مفصل کافکا از لانۀ حیوانی در زیر خاک می‌اندازد. رمان شبیه هنرمند گرسنگی است، نه فقط به خاطر گرسنگی‌هایی که مایکل می‌کشد، بلکه به خاطر رابطۀ او با این گرسنگی‌ها؛ اینکه گرسنگی را انتخاب می‌کند و حتی گاهی غذا خوردن برایش عذاب‌آور است. از طرفی درماندگی مایکل، و اینکه همیشه باید به این و آن توضیحاتی بدهد، اما خیلی از حرف‌هایش را نمی‌پذیرند، مرا به یاد من فقط آمدم تلفن کنم می‌اندازد. و در نهایت رابطه‌ای که مایکل با مادرش دارد و مخصوصاً از این جهت که مشکلات جسمی و مغزی تا حدودی وجه تشابه مایکل و استفان است، ممکن است رابطۀ استفان و مادرش در سریال منچستر ۱۹۷۵ چنل‌بی را برای شما تداعی کند.

جی. ام. کوتسیا برای این رمان جوایز متعددی گرفته که مهم‌ترین ‌آن‌ها، جایزۀ من بوکر است. او سال‌ها بعد از نوشتن این رمان، برندۀ نوبل ادبیات هم شد. نکتۀ جالب درباره او این است که خود، سفیدپوست هلندی‌تباری است که در آفریقای جنوبی به دنیا آمد و جالب‌تر اینکه با وجود همۀ اشارات به نژادپرستی در کتاب، هیچ وقت به رنگ پوست مایکل اشاره‌ای نمی‌شود.

کوتزی گیاه‌خوار است، عاشق دوچرخه‌سواری است و لب به مشروبات الکلی نمی‌زند. او مردی گوشه‌گیر و آرام است و به‌ندرت با رسانه‌های گروهی ارتباط می‌گیرد و اگر لازم بداند، ترجیح می‌دهد از طریق پُستِ الکترونیکی (ایمیل) باشد. او برای دریافت دو جایزهٔ بوکر شخصاً به لندن نرفت و در سال ۲۰۰۳ هم پس از اعلام برنده شدن نوبل، حاضر به مصاحبه با خبرنگاران نشد. او در جایی نوشته‌ است: «راه سومی میان حرف زدن و سکوت کردن وجود دارد، و آن ادبیات است. زبانی که من با آن سخن می‌گویم مناسب نوشتن است، نه گفت‌وشنود.»
به نقل از ویکی‌پدیا

برای من کتاب، کتاب نسبتاً جالبی بود. در عین حال مطالعه دربارۀ تاریخ، و شناخت نسبی نسبت به وقایع و حکومت این کشور در دهۀ هفتاد و هشتاد میلادی، می‌تواند تا حد زیادی به فهم بهتر داستان کمک کند. از این کتاب دو ترجمه در طاقچه وجود دارد که هر دو تا حد زیادی به هم نزدیک هستند و هر کدام مزایا و معایبی دارند. من نسخۀ نشر نو را در طاقچۀ بی‌نهایت خواندم. این نسخه را می‌توانید از لینک زیر از طاقچه دریافت کنید:

https://taaghche.com/book/93152/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%88-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%A7%DB%8C%DA%A9%D9%84-%DA%A9