زندگی کوتاهتر از اونه که خودمون رو از یادگیری محروم کنیم. شاید دانستههای ما راه کسی رو روشن کرد.
چالش کتابخوانی طاقچه: سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش
یادداشتی بر کتاب بهمن ماه: کتابی که تو را با فرهنگ ژاپن آشنا کند.
هاروکی موراکامی نویسندهای نامآشنا برای ما فارسی زبانان است. محال است سری به کتاب فروشیهای آنلاین و حتی مغازههای محل سکونتتان بزنید و نشانی از او نیابید یا کتابهایش روی پیشخوان پیشنهاد ویژه به چشمتان نخورد.
چالش بهمن ماه طاقچه بهانهای شد تا دوباره سراغ این کتاب بروم و مرورش کنم. باید بگویم که در سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش، خبری از درهای کشویی، کفشهای چوبی یا لباس کیمونو و همهی آن عناصِری که شما را بیدرنگ به یاد ژاپن میاندازند، نیست. این قصه روایتی است از تنهایی انسان مدرن در عصر ما و ژاپنی که در این اثر با آن مواجه میشویم، میتواند شهر و دیار خودمان باشد. اما ناگفته نیست که نشانههای فرهنگ جمعگرای شرقی در آن هویداست.
داستان از نوجوانی سوکورو شروع میشود. از روزهای دبیرستان و حلقهی دوستی پنج نفرهشان؛ سه پسر و دو دختر. نام خانوادگی هر یک از دوستان سوکورو در زبان ژاپنی به معنای یک رنگ است. مثلاٌ یکی قرمز و دیگری سبز. اما نام فامیل سوکورو هیچ رنگی را تداعی نمیکند و به همین دلیل او بیرنگ است. در همان دوران نوجوانی و با وجود رابطهی گرم و صمیمی و بیپیرایه در این رفاقت نوجوانانه، سوکورو همیشه احساس بیگانگی و تنهایی میکند و گمان میبرد بهواقع خالی از هر رنگ و امید و بارقهای است.
او از کودکی عاشق ایستگاههای قطار و دقت در فهم سازوکار آنهاست و به همین دلیل حس نامتعارف بودن میکند. زمانی که برای تحصیل در رشتهی مهندسی از شهر زادگاه خود مهاجرت و به دانشگاه توکیو میرود، اتفاقی رخ میدهد که رشتهی انس و الفت با یاران گرمابه و گلستان را میدرد و سوکورو هر چند میکوشد تا علت را بیابد، راه به جایی نبرده، با وجود بار سنگین غمی که بر روح و روانش تحمیل میشود، همهچیز را به دست گذر زمان میسپارد و جز در مواقع محدود و کوتاه، دیگر به موطن مادریاش بازنمیگردد.
اما حالِ دوران دائماً یکسان نیست و پس از گذر سالها، سوکورو که حالا دیگر مردی مستقل و صاحب درآمد است، دل به دختری به نام سارا میبازد و همان دختر تلنگری میشود بر برج لغزان افکار مغشوش و تارعنکبوتبستهی سوکورو و مشوق او برای کشف آنچه در گذشته رخ داده و سایهاش هنوز بر عواطف سوکورو سایه انداخته و مانع از برقراری یک رابطهی پایدار عاطفی است.
سالهای زیارت، نام قطعه موسیقیایی است که سوکورو در تمام مدت دوری از گذشته گاهی گوش میکرده و گویی نخ نامرئی اتصال او به دنیای خاطرات و چراییهای ناخوشایند است.
بگذارید اعتراف کنم اوایل که این کتاب را دست گرفته بودم، اصلاً انتظار چنین کششی را نداشتم، اما هر چه داستان پیش میرفت، بیشتر کنجکاو می شدم تا از تهوتوی ماجرای سوکورو و دوستانش سردرآورم. سوکورو میتواند هر کدام از ما باشد. یا شاید همان دوست و همکاری که هر روز میبینیمش و با خود میگوییم او که همه چیز دارد، خانهی خوب، درآمد عالی، روابط ثروتساز پس چرا اینقدر با با خودش درگیر است؟ چرا از لاک تنهاییاش بیرون نمیآید؟
سوکورو نمادی است از همهی ما انسانهای غرق در مظاهر رفاه و زندگی مادی اما بدون درک تجربهی عاطفی عمیق و یا روابط ازدسترفته و قلب و روحی زخمی. باید بیشتر مراقب خودمان و دوروبریهایمان باشیم. همه مثل سوکورو، سارایی ندارند تا وادارشان کند به کندوکاو و رویارو شدن با آنچه از آن واهمه دارند، بپردازند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اضطراب خوب بودن
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنای زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: مردی به نام اُوِه