چالش کتاب‌خوانی طاقچه: طفلی به نام شادی

چالش اردیبهشت، شعر.

انتخاب کتاب برای این ماه از خواندنش برام سخت‌تر بود، اول خواستم درباره‌ی مجموعه اشعار شاملو یادداشت بنویسم اما چون از خیلی وقت پیش شروع کرده بودم به خوندنش گفتم بهتره یه کتابی باشه که حداقل بیشترش ر تو این ماه بخونم، گشتم گشتم، به کتابهای احمدرضا احمدی رسیدم، داشتم یکیش ر انتخاب می‌کردم که یادم افتاد طفلی به نام شادی ر دو ساله خریدم انداختم گوشه‌ی طاقچه، دیدم بهترین فرصت برای خوندنش الانه.

خب حالا از مرحله‌ی انتخاب کتاب به سلامتی رد شدیم رسیدیم به خوندنش. شعر خوندن منم اینجوریه که بین کتابای دیگه که دم دست گذاشتم یه کتاب شعر هم هست که بعضی وقتا برای عوض شدن حال و هوا یه شعر یا چند صفحه شعر هم می‌خونم، خیلی اهل تعمق و تدبر و تفکر درباره‌ی شعر و معنی شعر (و کتابای دیگه) نیستم. می‌خونم و یا به نظرم قشنگه یا خیلی هم قشنگ نیست یا این چرت و پرت یعنی چی.

چند وقت پیش موقع خوندن کتاب شعر شاملو دو تا نکته به نظرم رسید (که توی کتاب شعرهای بقیه شعرا هم دیده بودم)، اول شعرهایی که به دیگران تقدیم شدن، بعضیاشون آدمای مشهوری هستن، نویسنده و شاعر مثلن، اما بعضیا ر اصلن نمی‌شناسم، نمی‌دونم زمان خودشون آدمای مشهوری بودن یا فقط دوست شاعر بودن.

دوم تاریخ زیر شعرها. خیلی جالبه که فلان شعر معروف ر می‌فهمم توی چه تاریخی، چه شهری، بعد چه اتفاق سیاسی یا اجتماعی سروده شده.

طفلی به نام شادی سروده‌ی محمدرضا شفیعی کدکنی، مجموعه‌ی ۵ دفتر شعره. (زیر همین آسمان و روی همین خاک)، (هنگامه‌ی شکفتن و گفتن)، (از همیشه تا جاودان)، (شیپور اطلسی ها) و (در شب سردی که سرودی نداشت)

ای شعر من ز هستی من یادگار باش

تاریخ نانوشته‌ی این روزگار باش

شعرهای دفتر زیر همین آسمان ... بیشتر سیاسی و اجتماعی و نقد شرایط جامعه و حکومته. قشنگترین و بهترین شعرا هم به نظرم گمشده و نوح دگر آمده‌ست و غوک نامه هستن.

تخته‌ی مشق تبار جهل و جنون شد

عمر پریشان و روح دربه‌در ما

کلا درباره‌ی شعر نمی‌دونم چی بگم، یا منظور شعر واضحه كه همه متوجه می‌شن لازم نیست توضیح بدم یا سخته که منم متوجه نمی‌شم.

غوک‌نامه هم جالبه، ته‌ش تاریخ زده فروردین ۱۳۴۹. دیگه به تاریخ زیر شعر هم نمیشه اعتماد کرد.

دیروز یه کتاب از اخوان ثالث می‌خوندم، یه بیت از نیمتاج سلماسی دیدم که خوشم اومد، سرچ کردم چیزی پیدا نکردم به جز یه کتاب درباره‌ی شعر زنان شاعر معاصر. بیت نیمتاج سلماسی این بود:

نوحی دگر بباید و توفان وی ز نو

تا لکه‌های ننگ شما شست و شو کند

نیمتاج این شعر ر زمان احمد شاه قاجار سروده.

کدکنی هم تو شعر طوفان نوح دیگر گفته:

طوفان نوح دیگر باید که این وطن

شسته شود ز لکه بود و بقایتان

شاعرامون از قدیم طوفان نوح دوست داشتن.

کمتر از ۴ ساعت از اردیبهشت باقی مونده و یادداشتم هنوز تموم نشده. به دو سه تا شعر دیگه اشاره کنم و خلاص.

شعر حلزون ر هم خیلی دوست داشتم چون یاد یه خاطره از بچگی‌م افتادم، پنجم ابتدایی بودم تو حیاط بابا بزرگم بازی می‌کردم که یه حلزون دیدم، برای خودش می‌رفت و ردش به جا میموند. چیز خاصی نیستا اما این شعر منو به حال و هوای کودکی‌م برد.

دفتر شیپور اطلسی‌ها هم به نظرم خیلی محیط‌زیستی بود، همه‌ش گل و درخت و زمستون رفت بهار اومد و بلبل و اینا بود.

شعر گنجشک ژاپنی ر هم دوست داشتم اما صفحه دومش ر فقط اسکرین‌شات گرفته بودم.

حرف خاصی ندارم دیگه، شعر بخونید و لذت ببرید.

https://taaghche.com/book/77122