چالش کتاب‌خوانی طاقچه: عشق با صدای بلند.

انتخاب من برای کتاب اردی‌بهشت چالش کتاب‌خوانی طاقچه کتاب «عشق با صدای بلند» از نزار قبانی بود. نزار قبانی شاعر سوری و عرب‌زبان مورد علاقه‌ی منه و همیشه این مساله که این فرد دیپلماتی‌ بوده که شاعری کرده برام جالب بوده. علاوه بر این من از نزار قبانی به طور پراکنده شعرهایی خونده بودم و همچنین کتابهای «پیام عاشقی» و «دوستت دارم امضای من است» و «صد نامه عاشقانه» رو مطالعه کرده بودم و حس خوبی به شعرهای این شاعر داشتم. به همین خاطر سراغ این کتاب آمدم. خوندن شعر ترجمه شده از یک زبان دیگه، مخصوصا زبان زیبای عربی، کمی حس شعر خوندن رو از آدم می‌گیره ولی خب ترجمه‌ی خوب این کتاب (از آقای احمد پوری) تا حدی برای حل این مساله کمک‌کننده بود. نزار قبانی تصورات بسیار بسیار لطیفی رو توی شعرهاش به کار گرفته. درباره‌ی عشق، درباره‌ی زندگی، درباره وصل، درباره جدایی و حتی درباره‌ی جنگ شعرهایی در این کتاب داشت که روح آدم رو تحت تاثیر قرار میداد. ولی با این حال توی بعضی از شعرها این حس رو داشتم که میزان توصیف‌ها و استعاره‌ها از حد درک من خارجه که البته فکر می‌کنم بخشی از این مساله بابت ترجمه شدن شعر و بخشی‌ش بابت آشنا نبودن با فرهنگ جوامعیه که شاعر در اون زندگی کرده. دوست داشتم با زبان و فرهنگ عرب آشنایی زیادی داشتم و می‌تونستم شعرها رو به زبان اصلی بخونم و حال شعرها رو همونطور که شاعر به شعر در آورده حس کنم.

در حین خوندن کتاب به بخشی رسیدم که شاعر برای زنی به نام «فاطمه» شعر گفته («فاطمه پرنده اندوه می‌خرد») و خب به عنوان یک فاطمه این بخش جذاب‌ترین بخش کتاب بود برام. :دی مثلا این قسمت شعر که «این فاطمه است در پیکادلی، سرمه هزاران جادو با چشمانش کرده، همه آن‌هایی که او را با من دیدند، پنداشتند که بیدی مجنون، گیسو در فرات می‌شوید.» چقدر لطیف و چقدر پر از استعاره جالبه.

یک نکته‌ی جالب دیگری که توجه من رو در این شعرها به خودش جلب کرد این مساله بود که شعرها همه از وصال یا همه از جدایی نیستند، ترکیب‌ند از وصل و جدایی و زندگی و غم و دوری و جنگ. از همه‌ی چیزهایی که آدمی در زندگی باهاش مواجه می‌شه. این برای من حس هم‌ذات‌پنداری زیادی به همراه داشت، انگار که شاعر هم مثل من، مثل ما، همه‌ی این مسائل رو تجربه کرده و بعد به شعر در آوردتشون.

علاوه بر عاشقانه‌های نزار قبانی، شعرهای اجتماعی که در بخش‌های انتهایی کتاب وجود داشت هم بسیار نقادانه و همچنان با توصیفات و استعاره‌ها و ارجاعات قابل تامل بود. مثلا در قسمتی از این شعرها (در بخش «حاشیه برای کتاب و چند شعر دیگر درباره‌ی جنگ») می‌بینیم که «وحشیانه در خیابان‌ها می‌دویم، مردم را با طناب می‌کشیم، چون قورباغه لب به تحسین می‌گشاییم، چون قورباغه دشنام می‌دهیم، کوتوله‌ها را به قهرمان بدل می‌کنیم، و قهرمانان را به آدم‌های بی‌مقدار، اما اندیشیدن هرگز! در مساجد، بیهوده خم و راست می‌شویم، شعر سر می‌دهیم. ضرب‌المثل می‌گوییم و از خداوند می‌خواهیم ما را بر دشمن چیره سازد.» و چقدر تصویر آشنایی‌ه از همه‌ی خبرهایی که هرروزه از همه‌جای دنیا می‌شنویم.



من این کتاب رو دوست داشتم و نمره‌ی من به کتاب ۴ از ۵ هست. و اگر علاقمند به مطالعه‌ی این کتاب هستید می‌تونید اون رو از لینک زیر دریافت کنید.



https://taaghche.com/book/3624/%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%A8%D8%A7-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF