چالش کتابخوانی طاقچه: فلسفهی تنهایی
برای تیر ماه کتاب فلسفهی تنهایی ر انتخاب کردم، چون خریده بودمش و یادم نیست کی و چرا خریدمش. (ایشاللا که چون مجانی بوده دانلود کردم). این کتاب نوشتهی لارس اسونسن و ترجمهی شادی نیک رفعته. نشر گمان منتشر کرده، البته ترجمهی خشایار دیهیمی و نشر نو هم توی طاقچه هست.
یک نکتهای که ای کاش طاقچه بهش توجه کنه اینه که بهتره تو صفحه مشخصات کتابها بنویسه که ترجمهی دیگه از انتشارات دیگه از فلان کتاب موجود هست که خواننده بتونه بینشون مقایسه کنه و انتخاب بهتری داشته باشه.
همون طور که قبلاً هم شاید گفته باشم من بیشتر رمان و داستان و داستان کوتاه و نمایشنامه و شعر و خاطرات سیاسی و ... میخونم و دوست دارم. کتابهای فلسفی و روانشناسی و خودشناسی و اینا اصلأ خوشم نمیاد. الان هم به زور طاقچه دارم این کتابه ر میخونم. امروز ۲۵ تیر ماهه و من ۲۱ درصد از کتاب ر خوندم و الآنم چند صفحه خوندم و خسته شدم و اومدم که حداقل مقدمهی یادداشت ر بنویسم بلکه تا ۳۱ بتونم تمومش کنم.
یه بدی چالش برای من اینه که فکر میکنم باعث شده کمتر توی طاقچه کتاب بخونم، کتاب چالش ر حوصله نمیکنم بخونم، کتابهای دیگه ر هم عذاب وجدان میگیرم بخونم، میخونما اما کوفتم میشه.
فعلن بسه دیگه.
نویسنده مقدمه ر اینجوری شروع کرده که هر چی درباره تنهایی میدونسته غلط از آب در اومده، مردا از زنا تنهاترن، آدمهای تنها منزوی تر از بقیه هستن، شبکه های اجتماعی باعث تنهایی بیشر شدن، مردم اسکاندیناوی تنهایی بیشتری ر تجربه میکنن، تنهایی در جوامع فردگرا بیشتر از جوامع جمع گراست و ...
تحقیقات که کرده نظرش عوض شده.
مهمترین چیزی که من از این کتاب یاد گرفتم اینه که بر خلاف چیزی که خیلی ها میگن ما در عصر تنهایی زندگی میکنیم و با مشکل اپیدمی تنهایی درگیریم ولی هیچ شاهد و مدرکی نداریم که تنهایی امروزه شایع تر از گذشته ست. اینم که توی مقدمه نوشته بود و همینجا هم اگه کتاب ر میذاشتم کنار چیز زیادی ر از دست نداده بودم.
کتاب 8 فصل داره که سعی میکنم درمورد هر فصل توضیح کوتاهی بدم.
فصل اول جوهر تنهایی
تنهایی تعاریف مختلفی داره ولی همه مشابهتهایی دارن: «حس درد و رنج داشتن، خود را منزوی دانستن، با دیگران صمیمی نبودن» اما تنهایی ر باید بر اساس تجربه ذهنی تعرف کنیم نه عوامل عینی مثل فقدان حمایت اجتماعی.
در ادامه شکلهای تنهایی ر توضیح میده که 3 تاست: تنهایی مزمن « که در آن شخص به دلیل فقدان رابطه مناسب با دیگران رنج مدام و بی وقفه ای را تجربه میکند» تنهایی موقعیتی: ناشی از تغییرات زندگی مثلا وقتی کسی از دنیا میره. تنهایی گذرا: که ممکنه هر لحظه پیش بیاد.
یک جامعه شناس هم تنهایی عاطفی و تنهایی اجتماعی ر متمایز کرده.
تنهایی بیماری نیست اما روی سلامتی تاثیر داره.
فصل دوم تنهایی به مثابه احساس
از این کلمه ی مثابه هم خوشم نمیاد، معنیش ر هیچوقت درست یاد نگرفتم. معین میگه یعنی جایگاه و منزلت، رتبه و درجه.
میگه تنهایی هم جنبه شناختی داره هم عاطفی و احساسی اما وجه تمایز واضحی ندارن. بعد احساسات و عواطف ر تعریف میکنه.
فصل سوم چه کسانی تنها هستند؟
«آدمهای تنها بیشتر خودشان دلشان میخواهد تنها باشند، چون نمیخواهند بهای روحی و روانی بادیگران بودن را بپردازند. آنها به آدمها آلرژی دارند و ازشان زیادی متاثر میشوند.» دیوید فاستر والاس (که خوکشی کرد)
پاسخ به این سوال که آدمهای تنها چه کسانی هستند و حمعیتشون چقدره، آسون نیست چون تنهایی پدیده ای ذهنی و روحیه. برای کمیت سنجی احساس تنهایی آزمون های مختلفی طراحی شده. آزمون ها و روشها و تحقیقات مختلفی که انجام شده بررسی کرده. تنهایی در گروههای سنی و اجتماعی مختلف. در زن و مرد.
فصل چهارم تنهایی و اعتماد
پژوهشها رابطه معکوس روشنی میان تنهایی و اعتماد نشون میدن. هر چه اعتمادتون بیشتر باشه تنهایی کمتره و هر چه کمتر اعتماد کنید تنهاتر هستید.
یه خوبی دیگه این کتاب نقل قول و نمونه و تکه هایی از فیلم و رمان و ترانه هاییه که آورده، هم کتاب قابل تحمل تر میشه هم دلم میخواد اونا ر هم ببینم و بخونم.
ارتباط بین اعتماد و تنهایی ر هم در سطح فردی و هم در سطح ملی بررسی کرده. در کشورهایی که اعتماد بین فردی بیستر باشه تنهایی کمتره. اما استثنا هم وجود داره، ژاپن.
فصل پنجم تنهایی، دوستی و عشق
فصل با این ترانه دیوید بویی شروع میشه.
فقط کسی که بلده دوستی کنه و عشق بورزه میتونه احساس تنهایی کنه و فقط کسی که آماده لمس تنهاییه میتونه عشق بورزه.
تا قرن نوزده صمیمانه ترین رابطه شخصی که آدمها میتونستن داشته باشن دوستی بوده. بعد از قررن نوزده ازدواجه.
فلاسفه در مورد دوستی کمتر از عشق نوشتن. دو فیلسوفی که بیشتر از بقیه به دوستی توجه کردن ارسطو و کانت هستن. ارسطو سه نوع دوستی تعریف کرده. دوستی با انگیزه سود و منعت، دوستی بر اساس لذت و خوشی، دوستی فضیلت مندانه.
کانت دو نوع پست دوستی ر دوستی مبتنی بر نیاز و دوستی زاده ذوق و حال میدونه. دو نوع دوستی ارزشمند هم دوستی به واسطه محبت و احترام. و دوسنتی بر مبنای اعتماد کامل دو طرف.
بخش بعدی هم عشق از نظر فلاسفه مختلف.
فصل ششم فردگرایی و تنهایی
اول مفهوم فردیت لیبرال ر بیان میکنه. بعد درباره تک زیستی و تحقیقات مختلف انسان شناسی و جامعه شناسی. «در کشورهای جمعگرا فقدان روابط موفق با اعضای خانواده نقش معنادارتری در شدت حس تنهایی دارد، در حالیکه در جوامع فردگرا رابطه موفق با دوستان مهمتر است.»
بعد هم تنهایی و رسانه های اجتماعی. بر خلاف هشدارهای کتابها و مقالات مختلف، اینترنت و رسانه های اجتماعی باعث دوری و تنهایی نشدن. پژوهشی در نروژ نشون داده کسانی که اهل استفاده از شبکه های اجتماعی بودن دوست و آشنای بیشتری داشتن و همدیگر ر بیشتر میدیدند.
فصل هفتم انزوا
تا اینجای کتاب بیشتر به تنهایی اختصاص داشت، که ترجیح میدیم ازش اجتناب کنیم چون دردناکه. اما شکل دیگه ای از تنهایی هم هست که مثبته. خلوت گزینی. بعد نویسنده ها و کتابهایی که درباره انزوا نوشتن.
ارسطو گفته بهترین نوع زندگی، زندگی متغکرانه است. زندگی ای همراه با تامل و ژرف اندیشی و این نوع زندگی میتواند در خلوت و انزوا رخ دهد.
مطلبی هم که درباره رابینسون کروزوئه نوشته جالب بود. بچه بودیم کتابش ر خوندیم و کارتونش ر دیدیم و متوجه پیام اخلاقیش نبودیم. (الانم من به این چیزا توجه نمینمویم البته)
رابینسون یه بازرگان فاسد و تباهی بوده که دست روزگار انداختش توی یه جزیره. تنهایی و جدایی از بقیه مردم باعش میشه از زندگی معصیت بارش پشیمون بشه و توبه کنه و رابطه جدیدی با خدا برقرار کنه و مسیحی واقعی میشه و بومی کافر و وحشی ر هم مسیحی میکنه و وقتی تبدیل به آدم بهتری شد به جامعه برمیگرده.
پس انزوا و تنهایی ماهیتی دوگانه داره، هم آدم ر در هم میشکنه و هم باعث میشه آدم رابطه جدید و بهتری با خودش و دیگران برقرار کنه.
خلوت و انزوا لزوما مناسب هر کسی که طالبش باشه نیست. مثال: ژان ژاک روسو.
فصل هشتم تنهایی و مسئولیت
تنهایی باعث احساس شرم میشه چون به نوعی اقرار به شکست و ناکامی در یکی از مهمترین بخشهی زندگیه. ناکامی در برقرار کردن رابطه ضروری با دیگران. حقیقت اینه که ما محتاج دیگرانیم و نیاز داریم که دیگران هم محتاج ما باشن.
کتاب با این جملات تموم میشه.
کتاب خوبی بود اما اگه برای چالش مجبور نبودم بخونمش شاید نمیخوندمش.
موقع خوندن کتاب یاد بعضی کتابها افتادم که خونده بودم و به نظرم به تنهایی ربط داشتن. تنهایی پرهیاهو نوشته بهومیل هرابال، بارون درخت نشین نوشته ایتالو کالوینو، از شیطان آموخت و سوزاند نوشته فرخنده آقایی، دیوار نوشته مارلن هاس هوفر.
و یاد خاطرات دو سال تابستون خودم که تقریبن توی ییلاق تنها بودم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
امیل زولا میپرسد: آیا چیزی از تمدن بشری باقی خواهد ماند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخواتی طاقچه: استالین
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: فارنهایت 451