چالش کتاب‌خوانی طاقچه: نگران نباش

نگران نباش از مهسا محب‌علی برنده‌ی جایزه ی ادبی گلشیریه. ایده‌ی اولیه کتاب ایده‌ی جدیدیه که می‌تونه آدم رو برای خوندن کتاب ترغیب کنه. داستان درباره‌ی تهران بعد از یه سری پیش‌لرزه و زلزله‌ست و شخصیت اول داستان دختری که اعتیاد داره و بحران روحی رو پشت سر می‌ذاره. شادی شبیه به خیلی از دهه هشتادی‌هاست. ادبیاتش، طرز فکرش و رفتارش. ولی یک دهه هشتادی اغراق‌شده. بعید می‌دونم یک فرد بتونه همه‌ی مسایل یک نسل رو داشته باشه یا باهاشون مواجه بشه. توی این کتاب این اتفاق میفته. اعتیاد و خودکشی و روابط عجیب و بیخیالی افراطی. علاوه بر این‌ها توصیفات کتاب درباره‌ی رفتار جمعی مردم بعد از پیش‌لرزه‌ها و زلزله‌ها اصلا با چیزی که در ذهن من از چنین شرایطی وجود داره منطبق نیست. رفتار خود شادی در این وضعیت از تمام رفتارهای دیگه عجیب‌تر هم هست. سعی کردم با این نگاه که شادی اعتیاد داره،‌ دچار بحران روحیه و این‌ها به رفتارهاش نگاه کنم ولی همچنان توی شرایط بحرانی ملموس نیست.

نقطه‌ی قوت کتاب که البته من شخصا نمی‌پسندم ولی ارزشمنده کمک گرفتن از ادبیات نسل جدیده. این نوع ادبیات مورد تایید من نیست :))) ولی توی داستان کمی به اینکه شیوه‌ی رفتار شادی و دوستانش رو بفهمی کمک می‌کنه.

در توضیحات کتاب نوشته شده که این کتاب دغدغه‌های نسل‌های مختلف رو داره نشون می‌ده در حالی که واقعا سایر نسل‌ها در حاشیه‌ن. نسل پررنگ داستان نسل جدیدیه که آسیب‌خورده‌ست و می‌خواد طغیان کنه. نسلی که در میانه‌ی همهمه‌های مربوط به زلزله دنبال شهرگشاییه، دنبال پیدا کردن مواد مخدره، دنبال فرار کردن از همراهی خانواده‌ست. شادی به عنوان نماینده‌ی اون نسل ولی تمامی این‌ها رو با هم داره و به شکل افراطی داره تجربه می‌کنه. این افراط و این هجوم مسایل مختلف توی یک داستان نسبتا کوتاه توی ذوق من زد.

نکته‌ی دیگه‌ای که داستان داره اینه که شخصیت‌هایی که توی داستان وجود دارن شخصیت‌های سیاهن. با مشکلات پررنگ. فضای داستان به طرز غیر قابل باوری با این شکل‌گیری شخصیت‌ها سیاه شده. دیدم که نویسنده در مصاحبه‌ای در توضیح این مطلب که همه‌ی افراد و شخصیت‌های داستان دچار ناهنجاری هستند اینطوری توضیح داده که «به نظر من، تهران همین شکل و شمایل را دارد. کافی است سری به میدان تجریش بزنید تا هزار جور آدم مختلف ببینید. از خانواده‌های محترم بالاشهری گرفته تا دستفروش و گدا و ... یا به فضای کاملا مدرنی که اطراف پاساژ تندیس و قائم است دقت کنید. در اين ميدان پیتزا فروشی کنار قهوه‌خانه سنتی است. جالب آن که هیچ کدام از آدم‌ها به هم نگاه نمی‌کنند و همين يك كليت عجيب و غريب را به وجود آورده. به نظرم، تهران همیشه در حال انفجار است. مثل یک کاسه آش سر پر. حالا فرض کنید در این شهر زلزله‌ای هم رخ دهد. وقتي بعد از زلزله بم یک زلزله خفيف در تهران آمد، خیلی‌ها به خیابان‌ها ریختند و شب را در پارک‌ها خوابیدند و عکس‌العمل‌های متفاوت و عجیب و غریب بسیاری ازشان سر زد. بنابراین، به نظر شما من دارم داوری اشتباه می ‌کنم؟». توضیحاتی که من رو به جواب سوالم نرسوند. ولی خب. من از شما می‌پرسم،‌ به نظر شما خانم محب‌علی داوری اشتباهی نکرده؟



خوندن این کتاب رو به هیج وجه توصیه نمی‌کنم. امتیازی هم که از ۵ نمره به کتاب خواهم داد، با در نظر گرفتن استفاده‌ی مناسب از ادبیات محاوره‌ی نسل جدید، ۲.۵ خواهد بود. ولی اگر مایل به خوندن کتاب هستید لینک کتاب در طاقچه لینک زیره.


https://taaghche.com/book/71047/%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B4