چالش کتاب خوانی طاقچه ۱۴۰۲ : اضطراب موقعیت

آلن دو باتن را همه می شناسند، حتی گه گاه اگر سراغمان به کسی بیوفتد که به حرف بیوفتیم و حرف و بحثمان آنقدر جذاب شود که گل از گل سخنان فلسفی هم بشکفد، و بپرسیم فلانی دو باتن را که می شناسی ؟ در جواب می شنویم: آلن را می گویی؟ او را که همه می شناسند، همه. حالا چرایی اینکه او را همه می شناسند خود بحث شیرینی است که اگر به درازا کشیده نشود، فهمانده هم نمی شود. اینجانب، آخرین کتابی که خواندم هم از ایشان، مخلوق مخلص فلسفه بود! نه برای چالش کتابخوانی طاقچه، به هیچ روی، بلکه بر اساس اسم کتاب ( نه بر اساس جلد کتاب هم، به هیچ وجه البته ) آن را پسند کرده و به وضعیت خود در جامعه نگاهی انداخته و گفته: همین را بخوان فعلاً، تا بعد تر ها ببینی چه می کنی! اگر به این بهانه، سراغ کتاب می روید، خدمت روی گل شما بگویم راهتان را کج کنید و بروید سمت دیگر کتاب ها، کتاب هایی که صرفاً و صرفاً گل و بلبل و‌ کمک دهی صریحاً انجام می شود. این کتاب اما کتابی است بسیار صعب الفهم! در همین حین نکاتی را بازگو می کند که نیازمند، مغزی آماده، و آماده ی پیشرفت است. او از اول می گوید. از اول همه چیز می گوید، از اول اضطراب، از اول موقعیت، اینکه اضطراب چیست و کی و چرا و چگونه به وجود می آید، و اینکه موقعیت چیست. همهٔ این مفاهیم را با تعدد مثال می خواهد سعی کند که بفهماند ( در رابطه با من، خیلی موفق نبوده است، دروغ چرا )، او نویسنده ای نیست که بیاید نکتهٔ دل بخواه شما را لای نان بربری با جعفری و شاهی بپیچاند و تعارفتان کند. او از همه چیز می گوید، از چیزی که نمی خواهید بشنوید، و کم و بیش دلتان می خواهد از کتاب هایش او را بکشانید بیرون و بگویید: این حرف هایی که می گویی یعنی چه ؟!
عاقبت شما را که آماده ساخت، به آرامی شروع می کند راه حل دادن، باز هم با عشوه، انگار که شادباش می خواهد تا نکته هایش را کمی به سمت خواننده هایش روانه دهد. ولی حرف های خوبی دارد، از حق نگذریم، فیلسوف است دیگر! ذهن ام یاری ام دهد در جایی از کتاب می گوید: « شاید چاره مناسب برای اضطراب ما در مورد موقعیت پایینمان در جامعه، مسافرت در فضای بی کران دنیا باشد. چه عینی و چه مجازی، با تماشای آثار هنری. » و اینکه بعد متن به این زیبایی و راه حل به این درستی می آید چنان عکس زشت سیاه و سفیدی از یک صخره می گذارد، که مجبور می شویم به خود بگوییم اگر لذت بردن از فضای بی کران این است، بگذار در این اضطراب موقعیت بمانم، بماند.
نکته اش به جا و تمام عیّار است. شاید با تمرین کردن به پایبندی به باورِ بودن و ماندن، در بدترین وضعیت، که ساختگی است، و ترس از عادی بودن و عادی شدن ما را به آن اضطراب کشاند،
بشود به جایی پناه برد، باوری را زندگی کرد، شاید بتوان از مناظر لذت برد، حتی اگر با بستن چشم همراه شود، و تصور کردن مناظر دل بخواه شما باشد، حتی اگر آن منظره تصویری تیره از تنور مادر بزرگتان است که او را به وقت نان درست کردن از کمی دور تر، می پاییدید.
جان پناه خود را پیدا کنید و به آن ایمان بیاورید، که در میان دوره های طوفان اضطراب موقعیت ها، سالم عبور کنید.

از آلن دو باتن و ترجمه سید حسن رضوی

« اضطراب موقعیت » را از طاقچه دریافت کنید!