چه کسی برای فرار از روزمرگی به دویدن پناه می‌برد؟

«سامرست موام زمانی گفته بود که در پس هر اصلاح صورت، فلسفه‌ای نهفته است. از این بهتر چه می‌توان گفت». این گزاره از پیشگفتار کتاب از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم، همان رمزی است که اثر بر آن پایه‌گذاری شده است. در ادامه، معرفی این کتاب را به قلم محمدرضا نیکخواه، نویسنده‌ی وبلاگ طاقچه، می‌خوانید.


هاروکی موراکامی که سال‌هاست مدام تنها می‌نویسد، احتمالا برای فرار از روزمرگی به دویدن پناه آورده است؛ همچون راننده‌ای که در مسیری طولانی، برای نخوابیدن نیاز به دست‌اندازی کوچک دارد. البته دو اگر برای موراکامی به مثابه دست‌انداز هم باشد، کوچک نیست. در نگاه عمیق و انسانی او هیچ عنصری خالی از رنگ و روح نیست. این‌گونه است که وصف او از دویدن، جدای از تمام توصیفاتی است که تا اکنون خوانده و شنیده‌ایم.

موراکامی در این کتاب علاوه‌بر شرح شروع دویدن‌های مداومش و حضور در ماراتن‌ها، چیزهای دیگری نیز برای گفتن دارد؛ از علاقه‌اش به نوشتن و شروع نویسندگی گرفته تا ارتباطی که نوشتن با دویدن پیدا می‌کند و از اعتباری که برای تداوم و استقامت قائل است فارغ از آنکه در چه رشته یا حرفه‌ای باشد: «مهم نیست که عمل چه اندازه عادی و پیش‌پاافتاده به نظر بیاید بلکه کافی است آن را در زمان طولانی انجام دهید تا عاقبت به صورت عملی تفکربرانگیز یا حتا تامل‌برانگیز درآید.»

او فراتر از همه‌ی این‌ها از نگاهش به زندگی گفته، که همچون دو استقامت است. در دو استقامت بزرگ‌ترین رقبیب دونده خود اوست، خودی که قبل از این لحظه بوده است. زندگی پر از چاه و چاله‌هایی کوچک و بزرگ است که افتادن در هر کدام آن‌ها می‌تواند بهانه و یا حتا دلیلی برای توقف باشد. حادثه در کسر واحدی کوچک از زمان حیات را به بخش‌هایی دورازهم و غیرقابل‌قیاس تکه می‌کند تا ادامه دادن آخرین چیزی باشد که ذهن دردمند انسان به آن بیندیشد. درد هیچ‌وقت اختیاری نبوده اما حرف موراکامی این است: «رنج کشیدن اختیاری است.»

قلم جادویی موراکامی که پیش از این در آثاری جاودان همچون رمان کافکا در کرانه جلوه‌گر شده در این اثر نیز پر از لحظاتی است که خواننده را مسحور زیبایی‌هایش می‌کند. وقتی او از پاییز منطقه‌ی نیوانگلند می‌گوید، وقتی شلاق باد بر استخوان‌های خشک درختان و رویای سنجاب‌هایی که در دل این درختان خفته‌اند و دسته‌های غازی که از کانادا به آن منطقه کوچیده‌اند را وصف می‌کند، همچون منادی ایمان در گوش جان خوانندگان است تا در آنی و همزمان به اعجاز «زندگی» و جادوی قلمش اقرار کنند. موراکامی از دویدن نوشته تا روایت مرزهای نوی خود را به نمایش گذارد.



فصل اول کتاب با این جمله‌ها آغاز می‌شود:

«امروز جمعه پنجم اوت ۲۰۰۵ در کائوآئی در ایالت هاوایی هستم. هوا به‌طرزی باورنکردنی صاف و آفتابی است. یک ابر هم در آسمان دیده نمی‌شود و انگار حتا مفهوم ابر هم در ذهن نمی‌گنجد. مثل همیشه اواخر ژوئیه وارد شهر شدم و آپارتمانی اجاره کردم. صبح‌ها که هوا خنک است پشت میزتحریر می‌نشینم و از هر دری چیزی می‌نویسم. مثل همین الان که دارم این‌ها را می‌نویسم: مطلبی راجع به دویدن که تا هر جا دلم بخواهد می‌توانم ادامه بدهم. تابستان است و هوا طبیعتاً گرم. هاوایی را جزایر تابستان ابدی نامیده‌اند ولی از آن‌جا که در نیمکرهٔ شمالی واقع شده، چهار فصل خاص خودش را ــ البته به‌نوعی بحث‌برانگیز ــ دارد. تابستانش قدری گرم‌تر از زمستان است. من مدت زیادی در کمبریج ماساچوست اقامت داشته‌ام ــ تابستان‌ها آن‌جا با آن هوای گرم و خفقان‌آور و آن‌همه آجر و بتون مثل جهنم است ــ و هاوایی در آن مقطع از سال در قیاس با کمبریج مثل بهشت است. این‌جا نیازی به کولر ندارید، فقط کافی است پنجره را باز بگذارید تا نسیمی روح‌بخش وارد اتاق شود. اهالی کمبریج همیشه از این‌که می‌شنوند می‌خواهم ماه اوت را در هاوایی بگذرانم حیرت می‌کنند. مدام از من می‌پرسند: «چرا می‌خواهی تابستان را در آن منطقهٔ گرم سپری کنی؟» نمی‌دانند این‌جا چه‌جور جایی است و بادهای دائم استوایی از جانب شمال‌شرقی تابستان‌هایش را چه‌قدر خنک می‌کند. نمی‌دانند زندگی این‌جا چه لذت‌بخش است و آدم می‌تواند راحت و سرخوش لم بدهد، در سایه‌سار درختان کتاب بخواند و یا اگر هوس کرد، مثل هر کس دیگری، برود و تنی به آب بزند.»


کتاب از دو که حرف می‌زنم، از چه حرف می‌زنم در سال ۸۸ با ترجمه‌ی مجتبی ویسی و توسط نشر چشمه به بازار کتاب ایران آمد. رادیو گوشه نیز کتاب صوتی این اثر را منتشر کرده است. برای دریافت نسخه‌ی الکترونیکی یا صوتی این اثر می‌توانید به فروشگاه کتاب طاقچه سر بزنید.

https://taaghche.com/audiobook/72435/%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%88-%DA%A9%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%86%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D9%85