...
کتاب "ربکا" : چالش کتابخوانی طاقچه
کتاب ربکا نوشته ی دافنه دو موریه است. که دو فیلم به اقتباس از آن ساخته شده اند. یکی در سال 1940 و دیگری سال 2020 میلادی.
بی تردید نمی توان برای خوشبختی قیمتی تعیین کرد، چون حسی درونی است.
کتاب ربکا اثر دافنه دو موریه
درباره ی نویسنده:
دافنه دو موریه ، نمایشنامه نویس و رمان نویس بریتانیایی ، متولد ۱۳ مه ۱۹۰۷ لندن است.
اولین رمان او در سال ۱۹۳۱ به نام روح دوست داشتنی منتشر شد . (که نام کتاب برگرفته از یکی از اشعار امیلی برونته است).
کتاب ربکا در سال ۱۹۳۸ چاپ و منتشر شد و بیشتر شهرت نویسنده به خاطر این کتاب یعنی ربکا است.
از جمله آثار دیگر او می توان به : مهمان خانه جامائیکا ، دختر عموی من ریچل ، بلاگردان و... اشاره کرد.
ربکا "Rebecca":
یه نفس عمیق بکشید ، چون قرار نیست به این سادگیا تموم بشه!! میشه بوی دریا رو حس کرد، شایدم بوی گلای آزالیا ( هر چند نمیدونم چه بویی می دن .)
خوندن این رمان مثل فرو رفتن تو اعماق دریاست از ساحل تا عمیق ترین بخشش... اون رو دست کم نگیرید! خوندن این کتاب به نظر تجربه ی خوبی میاد...
کی میدونه شاید این کتاب زنده باشه، میتونید همراه راوی بپرسید :"فرانک ، ربکا خیلی زیبا بود؟"
تا حالا شده رنگ یه کتاب رو حس کنید؟ به نظر من این کتاب میتونه یه جور آبی کدر باشه یا حتی آبی دریایی، اصلا هر رنگی که راز آلود بودن رو نشون بده... دوست ندارم رازهاشو فاش کنم ، چون نوبت شما است تا کارآگاه بشید، باید بگم این پرونده به این سادگی ها حل نمیشه!
خانم وان هاپر هر سال برای تعطیلات به هتل ساحلی مونت کارلو ( monte carlo) میره . او معمولا روی کاناپه ای که بین پذیرش هتل و رستوران قرار دارد قهوه می نوشد . در نتیجه کسی نمی تونه از کنجکاوی اش در امان بمونه.
قصه گوی داستان بانوی جوانی است که زمانی همراه خانم وان هاپر به مونت کارلو رفته بود. کسی که خودش رو کمی بی اعتماد بنفس و خجالتی می دونه و گاهی سناریو های عجیب و غریبی می بافه... (و به نظرم این میتونه از جذابیت هایی باشه که داره).
نقطه ی مقابل ، آقای دووینتر مالک خانه ی مجللی به نام ماندرلی - خانه ای که میشه تصویرش رو روی کارت پستال ها دید - کسی که به تازگی همسرش رو در اثر یه سانحه از دست داده و به نظر گوشه گیر و مرموز میاد...
هتل ساحلی مونت کارلو همون جایی ئه که این دو نفر باهم آشنا می شن .
این آقا ، ماکس دووینتر است . مالک ماندرلی . حتماً اسمش را شنیده ای . به نظر مریض می رسد ، نه ؟ می گویند نمی تواند مرگ زنش را فراموش کند ...
شما برای دیدن ماندرلی هیجان زده نیستید؟
برداشت من از کتاب:
بعضی وقتا ما برای خودمون یه سری الگو های ذهنی داریم که خودمون رو نسبت به اون ها می سنجیم ، فکر کنم باید آدم ها رو با تفاوت هاشون بپذیریم ( حتی اگه اون کسی که باید بپذیریم خودمون باشیم...) ، یاد بگیریم زیبایی هایی رو که درونمون هست ببینیم و حتی بپذیریم چیزایی که فکر میکنیم ضعف محسوب می شن همون چیزایی ان که ما رو خاص می کنه . خودت رو دست کم نگیر..!
این پست برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است.
بریده هایی از کتاب:
در ذهنم مدام تکرار میشد :موقع جزر و مد ، انتظار هیچ انسانی را نمیکشند.
ربکا دیگر هرگز به این اتاق باز نمی گشت.
برای نخستین بار از زمان ورودم به این اتاق، احساس کردم پاهایم می لرزد و مثل پر کاه شکننده شده ام.
منابع:
از کجا بخریم ؟
کتابی که من خوندم با ترجمه خانم صدف محسنی از انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه بود ؛ که من از ترجمه راضی بودم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: اینترنت با مغز ما چه میکند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتابخانهی نیمه شب
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش کتابخوانی طاقچه: چیزهای تیز